قابل توجه عزیزانی که جویای حال خواهرم بودن میرسانم که
پنجشنبه ریش سفیدای اونا وما جمع شدن تا درمورد مهریه و...صحبت کنیم
که توعیار من وداداشم ۳۵۰سکه صحبت شد بعدش بابام گفت حق طلاق بادخترم باشه که اونا قبول نکردن وبحث بالا گرفت پسره یه خواهر بزرگ بیوه داره که فرمود ماقبول نمیکنیم ومیریم.
فرداش من زنگ زدم خواهرم که گفت چرا وضعیت من ودرک نمیکنید چراسنگ میندازید جلوی پای من مگه مهریه و حق طلاق و.... ملاک خوشبختیه.منم گفتم حالا که حاضر نیستی بگی هرچی پدرم بگه فردا به بابا میگم بیاد محضر وامضا کنه وتموم.که روز شنبه ساعت ۱۲ بابام رفت وامضا داد وتمام😭😭😭😭😭
امروز یکی از فامیلهای پسره زنگ زده که پنجشنبه تولد دخترتون هست یه دوره همی گرفتیم شماهم تشریف بیارید حداقل یه تالار هم براخواهرم نگرفتن .
بابام هم به من زنگ زد که شما میرین منم گفتم نه.
از امروز تصمیم گرفتم دیگه برام مهم نباشه واز زندگیم پاکش کنم
واقعا این ۱۰روز خیلی بهمون سخت گذشت خیلی

۱۹ پاسخ

خواهرت بعدا پشیمون میشه الان کلش داغه بعدا میفهمه چه اشتباهی کرده خودش رو داره بی ارزش میکنه بی مراسم بی تشریفات مگه یه دختر چند بار عروس میشه

عزیزم پسر کیه چیکارست وضع مالی و خانوادش چطور؟؟

برید گناه داره الان کلش داغه نمی فهمه شما هم پشتش نباشید فکر میکنن بی کس کاره اذیتش میکنن

خدا کنه حداقل تا آخر عمر خوشبخت باشن

ان شاالله اون روزی نیادکه خوشیاشون تموم شدباچشم گریون برگرده وبگه پشیمونم .

بعدا میفهمه چی به چیه؟؟؟حسرت عروسی و همه چی میمونه رو دلش
از هر طرف زبونش کوتاه شد

یعنی خواهرت بدون جهاز ،مراسم و عروسی رفته سر خونه زندگیش؟؟! یعنی الان نامزده یا نه دیگه خونه دار حساب میشه

چرا پشت شو خالی میکنید، خانواده ی پسره خیلی پر رو میشن و سرکوفت میزنن بهش

این ک اینطور خودش سبک بی ارزش کرد تو ۲تا خانواده مطمن باش خیلی بد چوبشو میخوره برمیگرده
حدقل یادش بده جلوگیری کنه بچه نیاره فردا با زور پابنداین زندگی باشه

وایی خیلی بد کرده فقط خدا بهش رحم کنه😔

انشالله ک خوشبخت بشن
چرا مخالف بودین؟

به همون میزانم باید جهیزیه بدین

عزیزم هر چقد بگینم قانون ۱۱۰ تاس

والا خوش بحال پسره

خواهر منم پاشو کرد تو یه کفش گفت این پسره رو میخوام به همه زنگ میزد که مامانمو راضی کنید من برم به این
خواهر منو با مانتو بردن خونه ش نه عروسی گرفتن نه لباس عروس پوشید ( البته بماند که خود خواهرمم با عروسی گرفتن موافق نبود همین میخواست لباس عروس بپوشه ، نزدیکان رو دعوت کنه) که اونا همین فرصت هم بهش ندادن و با مانتو رفت خونه ش
الان یه روز خوش که با هم ندارن بماند، سر عروسی گرفتن و نگرفتن هنوزم دعواست
زندگی خوبی ندارن هزاردفعه تا مرز طلاق رفتن

آبروی پدرتو برده آخه این بچه بازیا چیه مگه بیوه است یا خدایی نکرده دست خورده که اینهمه ارزش خودشو آورده پایین تاعمرداره میکوبن توسرش که تو فلان بودی.پدرت ۲تاسیلی میزد میاوردش خونه شکایت میکردین که پسره خواهرتون گول زده یعنی هیچ راهی نبود؟

حق طلاق در صورتیک دختر اونور خط واستاده و کلش داغه یه خاسته اضاف بود

تعداد سکه هم واسه دختریکه نشسته سرجاش زیاد 150 میگفتین
اونا هم ترسیدن دیگ

ولی ب هرحال آرزوی خوشبختی دارم واسش

دعا کن هر وقت برگشت عواقب کمتری داشت باشه

عزیزم خواهرت چند سالشه ک حرف حرف خودشه ؟

چن تا سکه شد؟

سوال های مرتبط

مامان ارمیا مامان ارمیا ۴ سالگی
خانما یه حسی دارم نمیدونم چطوری وصفش کنم.
دوستانی که در جریان مسله ی خواهرم هستن(توتایپیکهای قبلی هست)
هفته ی پیش تو تالار جشن ازدواج گرفتن که ماروهم دعوت گردن
من ودخترم وخواهرم وخالم ودخترش ودوتاعروس اون یکی خالم رفتیم.
چندروزی هم بود که خواهرم بهم زنگ میزد قراره بعد محرم وصفر عروسی بگیرن برن خونه بگیرن برن خونه ی خودشون.الان خونه ی مادر شوهرشون هستن.
مامانم دیروز گفت اگه اونجا اذیت میشه بیاداین دوسه ماه وخونه ی خودمون نمیدونم خداچطوری به دلش رحم انداخته.منم به خواهرم گفتم اونم باورنمیکرد خلاصه امروز مامانم اینا خونه ی مابودن که فامیل پسره زنگ زد بابام که بیان خونشون اونم بابام گفت مهمون هستیم ودرضمن فعلا پسره نیاد دخترمون بیاد اونم خواهرش میاد دنبالش.اوناهم قبول کردن با همسرم رفتیم دنبالش وآوردیم
وای جاتون خالی یه فیلم هندی شد که بیاوببین.منم داشتم باگریه فیلم میگرفتم اومدبابام وبغل کرد وگریه کردن بعد مامانم وبغل کردن گریه کردن بعد شام وشیرینی ومیوه و....وتمام فکرکنم الان بعد یه ماه حالم برگشته اولش.خیلی خوبه
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
سلام دوستان روزتون بخیر وشادی🥰 امروز حالتون چطوره 🥰🥰
من خداروشکر خیلی حالم خوبه امروز 🥰 دیروز خیییلی دلتنگ خواهرم بودم یعنی هر روز دلتنگ میشم و باهاش حرف میزنم هر روز براش زیارت عاشورا میخونم هدیه میکنم دیروز ولی خیلی بغض داشتم گفتم خیلی بیمعرفتی گذاشتی رفتی نگفتی ما دلمون برات تنگ میشه چیکار کنیم هر روز زنگ میزدی بهمون باید بیای سر بزنی و...
خلاصه دیشب اومد تو خوابم تا صبححححح با خواهرم بودم انقد باهاش حرف زدم😍😭 انقدر بغلش کردم فشارش دادم😍🥰 دیگه نشستم کنارش تا صبح دستاشو ماساژ میدادم مثل دوره مریضیش و باهاش حرف میزدم خیلی حالم خوب بود کنارش حتی میدونستم مرده به مامانم و و خواهرم و شوهرش گفتم بیاین ملیحه اومده شمام میبینین گفتن نه گفتم اینجا کنار منه داریم حرف میزنیم بشینین شمام گوش کنین🥰
گفتم خواهر هنوزم دستات درد میکنه گفت نه دیگه خوب شدم 😭
گفتم از من راضی هستی گفت اگه کارایی که بهت میگفتم خوب نیست و کارایی که خوب هست و درست انجام میدی آره کارت درسته 😍😭
خلاصه جیک تو جیک بودم هر موقع ازش میخوام میاد بهم سر میزنه یه مدت خیلی بیقرارش بودم اومد گفت چرا اینقد شماها ناراحتین گفتم بخاطر تو مریضی گفت نه دیگه من مریض نیستم ببین هیچ جام دیگه درد نمیکنه من خوبه خوب خوب شدم دیگه برای من غصه نخورینا یه شبم شب جمعه براش فاتحه خوندم دم صبح صدام زد از صداش بیدار شدم 🥰😭
ممنونم از خدا که اجازه میده خواهرم بیاد پیشم 😭🥰
هر موقع خوابش میبینم تا چند وقت حالم خوبه 😍🥰😍🥰
دیگه ناهارم آبگوشت تو دیزی گذاشتم جاتون خالی یه صبحانه خوشگلم آماده کردم گفتم بیاین باهم بزنیم بر بدن 🤪
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
سلام دوستان بدجوری گیر کردم شما باشین چیکار میکینن
میگم بعضی دکترا برای چی اینقد بی انصافن آخه
گفتم زانوهای مامانم باید تعویض مفصل شه
حالا این دکتره که همه تعريف شو میکنن (دکتر شهریار آریا منش فلوشيپ زانو از انگلستان فوق تخصص ارتوپد) و فامیلمونم همین عمل کرده خیلی راضیه برای هر دو زانو 60 میلیون زیرمیزی میگیره 😞 اخه برای چی 😞 حالا داداشم میگه برای چی اینهمه پول زیرمیزی بدیم اینهمه دکتر خوب بگرد یه دکتر خوب دیگه پیدا کن از طرفی عملش خیلی ریسک و این مریضاش همه راضی ان دکتر خوب دیگم هست بگردم ولی میترسم شما باشین چیکار میکنین؟ 😞
بابام که از وقتی چش وا کردم خودشو بازنشست کرد و همه چی رو واگذار کرد به دو تا پسرا از طرفی خرج بابام خیلی زیاده هم خرج اونا رو میدن هم خونه شدن در اختیار بابام یه طبقه میشینن یه طبقه بده اجاره اونم که بازسازی کرد یه عالم خرجش کرد الانم یه قیمت میگه نمیده اجاره
از طرفی داداش بزرگه میگه من بیمه شون کردم(تکمیلی طلایی) دیگه ندارم بدم واقعا داداش کوچیکه هم کشاورزی داره درسته زمینای بابام دستشه ولی از زحمت خودشه هر چی درآمد داره خیلی وقتا زمین دیگه هم اجاره میکنه هر کدوم گرفتاری دارن ولی بابام درک نمیکنه میگه وظیفه شونه فلان
حالا مامانم یه گردنی تقریبا 11 گرم داره
الان بايد 120 میلیون بدن که 60 بیمه میده بعدش بخاطر پروتز 60 زیر میزی
بابامم زنگ زده نوبت بگیر برای عمل چیکار کنم
داداش کوچیکه گفته من 60 میدم ولی 60 دیگه میمونه
بگم همون کوچیکه قرض کنه بده؟؟
مامان رزا مامان رزا ۴ سالگی
مامانا یه سوال میپرسم اگه دوست داشتید جواب بدین. دقیقا چی توذهنتون بود که تصمیم گرفتین بچه دار بشید؟ یعنی چرا بچه دار شدین؟
علت خود من : من سالها یه کیست تو تخمدانم داشتم که خیلی درد میکرد و رشد میکرد. با دارو خوب نمیشد و دکترا گفتم باید عمل کنم. بعد چندتا دکتر رفتم و همگی گفتن حای خیلی بدیه و ممکن باردار نشی یا خیلی سال درمان کنی تا باردار بشی. منم سه سال بود ازدواج کرده بودم و تو زمان مجردی هم با شوهرم که اون موقع دوست پسرم بود هم خونه بودیم. یعنی سالها بود با هم بودیم و هر غلطی بگی من کرده بودم. دلم تنوع تو زندگی میخواست و با خودخواهی تمام دلم میخواست مادر شدن رو تجربه کنم و بخاطر کسب این تجربه میخواستم قبل اینکه ریسک عمل رو بپذیرم باردار بشم. که همینم شد. من حامله شدم و بعدش تو سزارین دکتر گفت این کیست رو بردارم احتمال بارداری بعدیت خیلی کمه. در اصل من به خاطر اینکه مادر بودن رو تجربه کنم و زمان زیادی نداشتم و نمیخواستم به سختی بیوفتم تصمیم گرفتم بچه دار بشم