۷ پاسخ

منم یکی بلایکه

بقیه شو گذاشتی لایک کن

بقیشو بگو

بقیشو گذاشتی لایک کن بخونم

.............

منم. ترس مدفوع کردن حین زایمان دارم استرسش منو کشته

لطفا منم لایک کن بقیه رو بخوتم

سوال های مرتبط

مامان رادوین💙 مامان رادوین💙 ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت 2❌👇🏻
لباسامو عوض کردم نوارقلب گرفتن ساعت 6منو بردن زایشگاه گفتن راه برو و ورزش کن منم انجام دادم
ساعت 7 بود ک امپول فشار زدن و یکی اومد معاینه کرد و گفت هنوز همون4سانتی🥲💔
بعد از معاینه رو تخت خوابیده بودم و دردام هی شدید تر میشد ک حس کردم آب ازم خارج شده صداشون کردم اومدن گفتن کیسه آبته و گفتن قرار بود دردات شروع بشه و فردا صبح زایمانت کنیم ک دیگه الان کیسه ابت باز شده صبر نمیکنیم
اوردنم پایین گفتن برو دسشویی رو توالت فرنگی بشین نیم ساعت بعد بیا راه برو و حین دردات ورزش کن🥲
ساعت میگذشت و من شدم 5سانت
همینجوری ادامه دادم و باز رفتم دسشویی ک دردام انقد شدید بود فقط جیغ میزدم اومدن نگا کردن دیدن خون زیاد ازم خارج شده دستمو گرفتن گفتن زود پاشو بریم بخواب معاینت کنیم
اسم معاینه میومد وحشت داشتم😭
7سانت شده بودم ک گفتن رو تخت سجده برو و با روغن کمرم ماساژ میدادن منم داغون بودم از درد
این وسط خوابمم گرفته بود چون شب قبلشم نخوابیده بودم داروها هم اثر گذاشته بود گیج بودم...
مامان آیهان و آوین مامان آیهان و آوین ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی دوممومیخوام بگم ۳۸ هفته و۳ روزبودم ساعت ۸ صب شوهرم رفت سرکار من توتخت درازکشیده بودم که یهویه صدای ترکیدن ازشکمم اومد رفتم دسشویی دیدم ترشح زیاددارم زنگ زدم بهداشت گفت برو بیمارستان ب همسرم زنگ زدم رفتم دوش گرفتم ازحموم اومدم نوارگذاشته بودم یه ترشح خونی اومدازم همسرم اومدرفتیم بیمارستان معاینه شدم یه سانت بازبودم ساعت ده صب بستریم کردن ساعت ۱ گفتن ۳ سانتی گفتن ۴ بشی میگیم ماما بیاد ساعت ۲ ماماهمراهم اومد امپول فشاروبرام شروع کردن دردام هی بیشترمیشد مامای همراهم گفت بایدورزش کنی کلی ورزش کردمو ماماکمرموماساژمیداد دردام خیلی شدیدبود ک میگفت نفس عمیق بکش موقع دردا بچم سرش تولگن نبود گفت حالت سجده کمرتوتکون بده تا بیاد تولگن ساعت ۴ ۹ سانت بودم ولی چون کیسه ابم پاره نبود بچه نمیومدپایین ماماهای بیمارستانم کیسه ابموپاره نمیکردن میگفتن خودش بایدپاره بشه دردخیلی زیادی کشیدم سه ساعت تو۹ سانت موندم تا شیفت ماماهاعوض شد مامای دیگه ساعت ۷ عصراومد معاینه کرد کیسه ابم ترکید حس زورداشتم بردنم اتاق زایمان زورمیزدم اما سربچه نمیومد ک حس کردم باتیغ واژنموبریدن وبادوزور دخترم باوزن ۳۵۰۰ به دنیا اومد
مامان هاکان💙 مامان هاکان💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۱
من توی ۴۱هفته و ۳روز رفتم بیمارستان معاینه کرد گف ۱ درجه باز شده ختم بارداری دادن بستری شدم ی اتاق تنها بودم اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲فینگر دیر پیشرفت کرده ایزی وصل کنین( سوند داخل رحمم ) بدترین درد دنیا روی همین ایزیه بود ک افتادم ب لکه بینی آبریزش ایزی ک فقط داد میزدم میگفتم کیی میشه من از این بیمارستان راحت بشم اومدن باز معاینه کردن گفتن با ایزی شده ۳ درجه ک خودشون زنگ زدن ب ماما همراهم اومد ورزش داد دردام کنترل میشد اوکی بود تا این ک اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲درجه من خودمو باختم چون ی روز تمام تو بیمارستان بودم هنوز زایمان نکرده بودم توی اون روز ی دوز ب من سرم فشار زدن من بدترین درد زایمانو سپری کردم ولی روی ۲درجه مونده بودم شب ساعت ۱۲ ی دوز سرم فشار قطع شد صبح ساعت ۶ دوباره شروع کردن ب سرم فشار باز دردام زیادتر شد من روی ۲ درجه بودم میومدن معاینه تحریکی میکردن خونریزی میکردم میگفتن باید طبیعی بدنیا بیاری من افسردگی گرفته بودم
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
🌸پارت ۳ زایمان طبیعی🌸
تا اتاق زایمان راه رفتم سر بچه هم وارد رحم شده بود همون چند قدم ک رفتم خیلی عذاب کشیدم خوابیدم رو‌تخت زایمان میگفتن تا دردت فول شد‌ زور بزن ولی من بدون درد زور زدم
زور اول ک زدم گفت موهای بچه پیداست گفتن اگ یه زور طولانی داشته باشی بچت میاد بیرون منم دیگ همینجور زور زدم ک احساس کردم یه چیز گرم از بین پاهام اومد بیرون صدای گریش رو شنیدم اینقدر قبلش زور زدم ک سر بچه حالت کانال زایمان گرفت ک گفتن تا ۲ و ۳ روز دیگ ورمش کم میشه خداروشکر کم شده ورمش بعد از اون جفت اومد بیرون قشنگ احساس کردم ولی درست ماساژ رحمی ندادن خلاصه شروع کردن به بخیه زدن درد داشت ولی قابل تحمل زیاد بخیه هم نخوردم خوشحال از این ک زایمان کردم رفتم اتاق ک بعدش پرستار بیاد چک کنه ببرنم بخش اینقدر خسته بودم ک وقتی رفتم اتاق چون هیچی نخورده بودم و اصلا نخوابیده بودم در جا خوابم برد وقتی پرستار اومد بیدارم کرد فکر کردم نزدیک دوساعت خوابیدم ولی همش ۱۰ دقیقه خوابم برده بود پرستار ک چکم میکرد گفت رحمت رو احساس نمیکنم منم جدی نگرفتم اونم فک کرد اشتباه کرده مادرم همراهم بود گفتن برو لباس بخش بگیر ک منتقلش کنم بخش تا اینجا همه چی خوب بود مادرم اومد لباس بخش رو تنم کردن همین ک خواستم رو ویلچر بشینم…
مامان راستینم😍 مامان راستینم😍 ۹ ماهگی
#تجربه زایمان

سلامم .روز پنجشنبه شب خونه مامانم شب مهمون بودیم رفتیم دیدم پام قسمت چپش باد کرده مامای همراه هم چن روزی بود گرفته بودم مامانم گفت بهش ز بزن ز زدم ایشونم گفتن زود برو بیمارستان حتی گف ثانیه ای واینسا ماهم شام نخورده سریع رفتیم زایشگاه اونجا گفتن پات زیاد ورم نداره راسم میگف ورمش خوابیده بود گفتن باید معاینه بشی و من در ۳۹هفته و ۴روز معاینه شدم ۲سانت بودم دوتا کار آموز معاینه کردن خیلی درد داشت بعدش ب خون ریزی افتادم بعد دکتر شیفت اومد بستری کرد و باز معاینه😫قرار بود فرداش مرخص بشم ساعت ۳صب معاینه شدم ۳سانت شده بودم و باز ۶صب😭😭خیلی بد بود معاینه دیگه گفتن پیشرفت داری ب مامات ز بزن ماما هم گفته بود ۴سانت شدی ز بزن بیام و باز دکتر شیفت معاینه کرد گف ۴سانتی تا ۴سانت هیچ دردی نداشتم ز زدم مامای همراهم اومد و باز معاینه ی آمپول بهم زد گفتم چیه گف ک درد نکشی الکی گف می‌دونم بعدش هر چند دقه درد شدید داشتم از ۹صب دردام شروع شد خیلی درد داشتم خیلی هعی ماما میگف راه برو بعد رو توپ حال منم بی حاللل بشدت خوابم میومد هعی قسمش میدادم بزار یکم بخوابم ولی درد نمیزاشت خیلی درد بود بعد زیر دوش نیم ساعت کمرمو ب گفته ماما مامان خودم ماساژ داد ک هروقت دردم میگرف باید میشستم چهار دست و پا ب پایین زور میدادم بقیشو پارت بعدی میگم
مامان هانا مامان هانا روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستای عزیز بلاخره من تونستم تایم خالی گیر بیارم و بیام تجربه زایمانم رو بگم من تاریخ انتی ما برا ۱۷ بهمن بود و من منتظر ک درد و ماه دردم شروع بشه اما دریغ از کوچیک ترین درد بهداشت و دکتر بهم گفتن ک باید هر روز ان اس تی بگیری ک مشکلی پیش نیاد من همه ان اس تی ها مو مطب دکتر انجام میدادم روز ۱۸بهمن ک پنجشنبه میشد از شانس ....... دکترم نبود و بهداشت گفت برو بيمارستان بگیر منم رفتم این اس تی هم نگرفتن و گفتن چون یک روز از تاریخ ان تی گذشته بستری باید بشی و اینطوی شد ک من بدون زره ایی درد بستری شدم و رفتم بخش زایمان ب اتاق ک رسیدم اومدن اولین معاینه رو انجام دادن و گفتن دهانه رحم هیچی باز نيست ی قرص زیر زبونم گذاشتن و اکسیژن وصلم کردن رفتن بعد یک ساعت اومدن و معاینه دومم انجام و یک سانت بودم😞از ساعت ۶عصر تا ۸شب من یک سانت بودم تو اتاق خودم ورزشم میکردم ک پیشرفت ک نکرد بعدش نمیدونم چی بود بهم گفتن بزار ی لوله برات بزاریم ک رحمت بدون درد باز بشه منم اجازه دادم و خیلی دردناک ک حتی ندیدم چی بود رو داخل کردن و گفتن تکون نخور ی سرمم وصل اون کردن ک ب داخل بود دردام شروع شده بود بی تاب بودم دلم میخواست راه برم نمیزاشتن از ۸تا۱۱شب با اون دستگاه دردناک شدم ۳سانت ک خودشونم تعجب کردن ....