۹ پاسخ

سزارین ازاول تااخرش اذیته🤕

۳۹ هفتم بود ک زایمان شدم

بچه ها من اصلا حین سزارین هیچ دردی هیچ نکردم هیچچچچچچچچ دردی و حتی قبل از زایمان انقد وحشت داشتم ک میان شکمم رو فشار میدن ک خون های اضافه بریزن بیرون ولی حین بی حسی اینکارو کردن و ب هیچ وجه هیچی نفهمیدم بعدشم ک کم کم حسِ بدنم برگشت درد قابل تحملی داشتم ...ولی وقتی خاستم راه برم ب شدت اذیت شدم دفه ی اول ....دفه ی دوم پنجاه درصد از دردم رفت و خودم بدون کمک کسی راه رفتم و دفه ی سوم خودم رفتم و دفعات بعد باز خودم ...خلاصه ک اوکی بودم

بچه ها من اصلا حین سزارین هیچ دردی هیچ نکردم هیچچچچچچچچ دردی و حتی قبل از زایمان انقد وحشت داشتم ک میان شکمم رو فشار میدن ک خون های اضافه بریزن بیرون ولی حین بی حسی اینکارو کردن و ب هیچ وجه هیچی نفهمیدم بعدشم ک کم کم حسِ بدنم برگشت درد قابل تحملی داشتم ...ولی وقتی خاستم راه برم ب شدت اذیت شدم دفه ی اول ....دفه ی دوم پنجاه درصد از دردم رفت و خودم بدون کمک کسی راه رفتم و دفه ی سوم خودم رفتم و دفعات بعد باز خودم ...خلاصه ک اوکی بودم

اذیت ازچه لحاظ

راه رفتن اولش بده قبول دارم
سوند و ماساژ رحمی برات سخت نبود ؟
بی حسی بودی ؟ باز شدن لایه های شکم رو فهمیدید ؟

انشالا بهتری میشی قشنگم

بسلامتی عزیزم الان بهتری؟

چند هفتت بود سزارین شدی

سوال های مرتبط

مامان هیلدا مامان هیلدا ۲ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
بعداینکه بچه ب دنیا اومد و صداشو شنیدم ی حسی داشتم ک اصلا نمیشه توصیف کرد فقط اشک بود ک از چشمام میومد..تو اون لحظه همه رو دعا کردم..بعدش اوردنم ریکاوری یکم سردم بود هیچ دردی نداشتم اصلا حس میکردم فلج شدم😅 ساعت ۶ اوردن بخش منو.تا ساعت ۱۰ ۱۱ هیچ دردی نداشتم بعد کم کم بی حسی رفت و من دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود در حد درد پریودی..اوردن بهم چای عسل دادن گفتن بخور اگ حالت تهوع نداشتی کم کم غدا بخور.اونو ک خوردم چنددیقه بعد گلاب ب روتون یهو بالااوردم فقط اون لحظه خیلی اذیت شدم و بخیه هام تیر کشید.دگ لباسام و همه چی کثیف شد پرستار اومد گف باید پاشی بریم عوض کنم همه چیتو.منم بلندشدم اروم راه رفتم.اونقدری ک من ازاولین راه رفتن شنیده بودم وحشت داشتم ولی واقعا دردش واس منی ک خیلی کم طاقتم قابل تحمل بود.خلاصه ک همه چیمو عوض کردن و اومدم دراز کشیدم دردم زیاد بود شیاف گذاشتن یکم بهتر شدم دگ کم کم غذا خوردم خیلی کم خوردم میترسیدم باز حالم بد شه.خرما و ابمیوه خیلی خوبه حتما بخورید.اخرشب ام سوند رو کشیدن یک لحظه درد داشت فقط.فرداشم ساعت ۱۲ مرخص شدم.
مامان جوجو(پارسا) مامان جوجو(پارسا) ۲ ماهگی
#زایمان سزارین ، خب مامانا نوبتی ام باشه نوبت تعریف تجربه زایمانمه. اقا ما دیقه ۹۰ تصمیمون سزارین شد، چون قبلا سابقه ترمیم داشتم راجت نامه رو ۳۹ هفته گرفتمو ۲۵ام رفتم بستری بشم، دکترم بتول ساعدی بود نامه رو داد بهم و رفتم از استرس داشتم میمردم چون دکتر گف برو موسی بن جعفر چون ممکنه بنت الهدی قبول نکنه نامه رو منم تا لحظه ای ک بستری شدم همش باید جواب پس میدادم ب این و اون ک چرا ترمیم شدی مگ زایمان داشتی؟ از این قبیل حرفا ، تااین ک تموم مراحل تموم شد و بستری شدمو انژیوکت وصل کردن، و هرچی اصرار کردم ک سوند رو توی بی حسی وصل کنن چون بد شنیده بودم ازش قبول نکردنو گفتن نمیشه مابین حرفام بگم بی نهایت پرسنل بی تربیت و پررویی داشت بیمارستان البته بعضیاشون ب معنای واقعی فرشته بودن، شانس من اونی ک سوند وصل میکرد خیلی مهربون بود اما اونی ک کارای انژیوکت و دیگه رو انجا میداد انقدرررر بی تربیت بود ک باهاش درگیر شدم .. خلاصه بریم ادامه سوند، پرستار مهربونه سوند رو وصل کرد خیلی اروم و دقیق اما بازم انقدرررر اذیت کننده بود ک اشکم اومد و گفتم خداروشکر که من زایمان طبیعی رو بیخیال شدم یه سوند نتونستم بعد چجوری معاینه و.... رو تحمل میکردم، خلاصه نمیتونستم راه برم گریه ام میکردم ولی خداروشکر تا سوند وصل شد سریع بردن اتاق عمل و با اون سوند زیاد معطل نشدم، توی اتاق عمل دکتر بیهوشی خیلی مهربون و دکترخودم بودن صحبت کردیمو احساس کردم بدون این ک بپرسن میخوان بیهوش کنن گفتم من نمیخوام بیهوش بشم ، و دکتربی حسی قبول کرد و بی حسم کرد همونجوری ک باهام صحبت میکرد امپول بی حسی رو برام زد چقد میترسیدم چون انقد بد گفته بودن ک حد نداشت ادامه پیام بعد....