خانما دوتا سوال دارم که مرتبط نیستن اگه استراحت بارداری باشید
اول اینکه چطور بچه فضول و شیطون رو ک یجا نمیشینه سرگرم میکنید؟ آرشا همش بهانه میگیره میگه بیا با ماشین هلم بده بیا بازی کنیم کلا یجانمیشینه و حتی وقتی دراز میکشم از رومبل میپره روم و یا دربهترین حالت پاها و سرو صورتش رومه
سوال بعدی کارای خونه رو چیکارمیکنید اگه بچه بشدت ریخت وپاش کنه اشپزی و ظرف وهرروز جارو و لباس شستن هم هست و شمام شکم درد داشته باشید و دکتر گفته فقط کاراشخصی میتونی انجام بدی
همه اینا ب کنار بچتون هی دستور بده اب بیار میخوام برم دسشویی توهم بیا غذابذاری جلوش برداری تازه بدغذاهم باشه و با بازی غذا بخوره
همشم باید دنبالش باشی ممکنه از کابینت بره بالا خوراکی بیاره بیدارمیشه حتماااااا بغل مبخواد وخیلی چیزا دیگه بیرونم بفرستیش برا لباس تنش کردن ده دور دنبالش بدوئی و خونه هم دو طبقه پله بخوره و هربار باید تا جایی بری باهاش ک نکنه بیفته و خیلی چیزا دیگه
شرایط خودم رو توضیح دادم بچمم اصلاآروم نیس اینم بگم هرلحظه ممکنه خانواده شوهرم بیان و خونه نامرتب واقعا زشته مثلا کلی ظزف جمع شده باشه جارو نکشیده باشم و...
حالا شمابودین بااین شرایط چیکار میکردین

۸ پاسخ

امیدوارم بارداری خوبی داشته باشی..پستت رو خوندم یه حالی شدم .. اینکه از لحاظ جسمی میزون نیستی به کنار..بیشتر روحت درگیره فدات بشم.بچه های منم شبطون بودن..منم دخترم دقیقا دوسالش بود پسرم به دنیا اومد..فکر کن توی اون شرایط منم تنها بودم شهر غریب دخترمم که خیلی کوچیک بود و بغلی..تازه دقیقا یکسال وه ده ماهش بود نمیذاشت پوشکش کنم و باید از پوشکم میگرفتمش حالا اونموقع تو دلی من ۷ ۸ ماهش بود و سنگین بودم..منم کمر درد شدید داشتم و دکتر گفت استراحت کن.یک روزم نتونستم انطور که میخوام استراحت کنم.هرروز که به خودم و شرایطم نگاه میکردم غم عالم روی سرم تلنبار میشد.گریه میکردم.تا اینکه کم کم سعی کردم باهاش کنار بیام.ببین قشنگم گل پسرت سنش خوبه کلا جدا از بحث بارداری شما باید یکم وابستگیش رو کم کنی.البته اینم بگم این بدقلقی هارو توی این سن همه دارن.بعدم خرف بزن باهاش..کلی پازل بخر باهم حل کنید بازی فکری بگیر براش..بازی هایی انجام بده که نشسته باشن بیشتر.مثل نقاشی مثل لگو..خلاصه سخته اما تشدنی نیست.فکر کنم هیچکس اندازه من سختش نبود اما گذشت.الان دخترم سه سال و ۹ماهشه پسرم یکسال و ۹ماهشه.جفتشون همین الان خوابشون برد جفتم.خدا کمکت کنه.روحت رو درمان کن عزیزم تا بتونی از پسش بربیایی

ترس من از بارداری دوم همین منم استراحت مطلقی هستم. یکی پیدا کن خونه رو تمیز کنه و به کارات برسه یع روز در میون. و بچه رو بفرس همراه باباش تا این دوره سخت بگذره

ماشاالله پسرت دیگه بزرگ درک حرف زدن داره .باهاش حرف بزن .من دوسال پیش که ناخواسته باردار شدم دخترم خیلی درک داشت . می‌گفت نی نی داری .

فقط میتونم بگم بچه اول هیچی از موقعیت تو نمیدونه و دوست داره بچگی کنه
متاسفانه ماها حال و موقعیت خوشی نداریم

بنظرم برای کارای خونه و آشپزی کمکی بگیر یه روز درمیون بیاد جم کنه . خودت بیشتر وقتت استراحت و پسرت باشه پسرتم باهاش مرتب صحبت کن . من وقتی حالم بده و استراحت لازمم تازه اون کارامم میکنه قرص میده پتو میندازه آب میاره 😄

من آقامون برام کارگرگرفته بودواینکه بنظرم براش توضیح بده اگه بچه ات دختربودبنظرم راحت بودی دختراعاقل ترن منم استراحتی بودم دخترم عادت داشت روی شکمم بخوابه بعدکه حامله شدم براش توضیح دادم که من تودلم نی نی دارم اگه توروی شکمم بخوابی نی نی دردش میادواینکه سعی کن پای گازکه هستی صندلی بذارآشپزی کن زیادگارنکن سعی کن ده دقیقه کارکن بعداستراحت کن حدودیکساعت واینکه ازدکترت بپرس تاچه اندازه مجازهستی که کارکنی چون ادم زیادم بخوابه خسته میشه من که تایه مدت تنبل شده بودم😁

از بچت بخواه خودش کاراشو انجام بده دلیلی نداره تو انجام بدی یا بفرستش خونه اقوام شوهرت تا اونارو اذیت کنه

به نظرم شمایی که استراحت مطلقی باید بری خونه مادرت یا مادر شوهرت تا اوکی شی

سوال های مرتبط

مامان آرشا و تودلی مامان آرشا و تودلی ۳ سالگی
فرض کنید برا ناهار دعوت باشی بچت رو صبحونه نخورده ببری ولی حتی ناهارشم نخوره برگردی خونه به هرروشی غذاش رو بدی یکم بعدش اماده بشی بری جایی اونجا حسابی اذیت کنه حرف گوش نده با بچه هالج کنه سروصدا کنه گریشون رو دربیاره و...باز واسه شام غذانخوره بزور سوار اسنپ بشی و تا دم خونه راه چهل دقیقه ای گریه کنه ک نریم خونه حالا برسی ساعت۱۱شب شده دم در فقط جیغ بزنه مانتو و شالت رو بکشه ک همین الان بریم برف شادی بگیریم من خونه نمیام خودت تک و تنها باشی
از مامور گشت کمک بگیری و بری داخل خونه حالا حاضر نباشه پله هارو بره بالا و به تویی ک بارداری بگه بغلم کن
بازم بزور ببری بالا و نیم الا چهل دقیقه فقط گریه کنه و اجازه نده تو تکون بخوری و این درحالی ک مثانت پره و سرت داره میترکه
زنگ بزنی شوهرت محل کارش رو ول کنه برف شادی بگیره و بیاره ده دقیقه سرگرم میشه بعداز اون دوباره گریه ک یکی دیگه میخوام بزور ببریش دسشویی لباساش رو عوض کنی و اون فقط جیغ و دست و پابزنه و تو تاالان حتی اخم نکردی و فقط ساکت بودی یا با مهربونی و مدارا کردن حرف زدی بعداز اون باز بهونه کارتون نگا کردن بگیره کارتون بذاری ولی نیم ساعت فقط گرررررررریه ک من ازعنکبوت میترسم شلوار و جوراب پاش کنی بخوابونیش رو پات بغلش کنی بری بیای و تموم این مدت درحالیکه از کمردرد حالت بدشده باشه هیچی نگی حالا شما بودی چیکار میکردی هم عصبی بودم هم گریم گرفته بود این موقع ها میگم براهمین بچه دوم نمیخواستم خودم تک وتنها ازعهده بچه لجباز بر نمیام اینم بگم ک همیشه اینجوریه فقط شدتش فرق میکنه حالا به غیراز اذیتا طول روز مثل سوار ماشین نشدن و ازپله بالانرفتن اماده نشدن و...
مامان دوتا فسقلی🩵🩵 مامان دوتا فسقلی🩵🩵 ۳ سالگی
سلام خانما خوبین؟ ی سوال دارم لطفا راهنماییم کنین
ما تازه خونه رو عوض کردیم همسایه طبقه بالاییمون ی پسر داره از پسر من چندماهی کوچیکتره الان ک دوشبه اسباب کشی کردیم میاد اینجا با جیغ و داد و گریه ام نمیره خونه شون.پسر من ب بابام میگه باباجون،رابطه بابای منم با بچه ها فوق العاده خوبه تو همین دوروز این بچه چندبار بابامو دیده عاشق بابام شده و اونم بابامو باباجون صدا میکنه😂😂😂 امروز مامانش اومده دنبالش جیغ میزنه میگه اینجا خونه باباجونه😂 نمیزاشت پسرم و بابام برن دم در
منم ی بچه ۴۰ روزه دارم واقعا اعصابم نمیکشه بچه مردم بخواد بیاد خونه م و شلوغ کاری کنه نمیدونم باید چ رفتاری کنم.از ی طرفم نمیخوام پای پسرم ب خونه اونا باز بشه و یکسره بیان برن و اخلاقاش رو پسرم تاثیر بزاره چون پسر من خیلی بچه فهمیده ایه و میدونه کجا چجوری رفتار کنه میترسم با این رفت و امدا مثل اون لجباز و جیغجیغو بشه
موقع بازی بچه خوبیه قشنگ بازی میکنه ولی وقتی میان دنبالش واویلا میشه ی جوری گریه میکنه من دلم واسه ش میسوخت. دوتامونم صاحبخونه ایم مستاجر نیستیم ک بگم یکساله اونا میرن یا ما میریم😩
مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
مامان هانا ✨ مامان هانا ✨ ۴ سالگی
صبحتون پنکیکی😁🥞 خوبین رفقا چه خبرااا چه میکنید با خونه تکونی؟
دیروز هانارو بردم خانه بازی،هردفه که میریم من پر از استرس میشم واسه اینده این بچه،یعنیی انقدررررررر مظلومه،انقدرررر آرومِ حد نداره واقعا نگرانم
خیلی مظلوم میرفت سمت بچه ها خیلی مودب میگفت سلام من هانا هستم🥺 (میخاست دوست شه باهاشون)
بعد میرفت با یه اسباب بازی بازی کنه یه بچه دیگه مث گرگ میومد میگفت من میخام بازی کنم،هانام خیلی راحت کنار میرفت،اول فقط نگاه کردم ببینم چیکار میکنه دیدم نههههه این بچه تا میره با یچی بازی کنه اون بچه فضولچه هه میومد ازش میگرفت هانام خیلی راحت قبول میکرد میرفت کنار.ااخر هانا رفت پیانو بزنه باز بچه هه اومد گفت پاشو من میخام با این بازی کنم هانا تا اومد پاشه گفتم برو با یچی دیگه بازی کن بازی هانا تموم شد شما بیا با این بازی کن😠
میترسم دوروز دیگه تو مهد یا مدرسه از این بچه ها باشه که بهش زور میگن
یا مثلا یه بچه دیگه جیغ بزنه یا موقع بازی داد بزنه هانا خیلی میترسه و از اون محیط فرار میکنه حتی اگه اون بچه از خودش کوچیک تر باشه
البته اینم بگم ما اطرافمون بچه کوچیک نیست واسه همین هانا خیلی تو جمع بچه ها نبوده و ارتباط نگرفته.
ولی خب نگرانی مادرانه دارم....
مامان گلی مامان گلی ۳ سالگی
تازه میفهمم بچه رو ببری پارک بازی کنه بهش خوش بگذره یعنی چی.....تا چندوقت پیش بچمو اگر می‌بردم پارک یه بچه دیگه حواسش نبود می‌خورد به این یک قشقرقی بپا می‌کرد که چرا خورده بمن،یا میگفت کسی نباید سوار سرسره یا وسیله بازی دیگه ای بشه فقط من باید بازی کنم کلا خسته و کلافم می‌کرد ازبس با همه ناسازگار بود همش باید حواسم می‌بود کسی و نزنه ولی جدیدا خداروشکر خییییلی خوب شده یه بچه هم بزنتش حمله نمیکنه به بچه هه فقط میگه مامان این منو زد....الان با بچه ها دوست میشه کلی بازی میکنه منم کیف میکنم که اون دغدغه هام تموم شد.فقط یه مشکلی دارم با اینکه از 9 ماهگی دائم بردمش پارک و خانه بازی بازم انگار یه هراسی داره از بچه ها....اگر تو سرسره بچه پشت سرش باشه انگار می‌ترسه وا میسه کنار اون رد شه بعد خودش بره اگرم کسی جلوش باشه نزدیک نمیشه میزاره برن بعد میره بهش میگم برو کاری با تو ندارن میگه نه بهم میگن نمیشه تو بری.....یعنی میشه این ترسشم بریزه و تموم شه بره؟