خلاصه اومدن یه ازمایش خون و ادرار هم گرفتن ازم تا ساعت ۷و ربع شد اومدن دنبالم بردن اتاق ریکاوری اونجا به دستم سرم زدن و منتظر موندم نیم ساعت اون اتاق سرده واقعا درسته تو استرس هم داری ولی کلا انگار یه بخش سردیه که سردت میشه بعد نیم ساعت بردنم اتاق عمل تازه ترسای آدم شروع میشه تو یه اتاقی که تنهایی و پر از ترس و چالشه یکی سرم میزنه یکی اسمتو میپرسه هر کی یه سمتی مشغوله ۵ یا ۶ نفری هستن تو اتاق . میزارن تو یه تخت خیلی باریک میگن بشین بعد دکتر بیهوشی که خیلی خانوم مهربونی بود اومد یه سری سوالایی که هزار بار ازم پرسیده بودن باز پرسیدن به کمرم بتادین زد گفتم ترو خدا یواش بزن گفت فعلا نمیزنم نگاه میکنم بعد چند بار با ناخونش محکم زد بعد امپولشو زد اصلا درد نداشت خیلی هم سریع پاهام داغ شد و بی حس شد

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط