منم اومدم با تجربه زایمان سزارین..
اقا من ماه اخر کلا اب دور بچه شده بود ۳۲ ب خاطر دیابت ک داشتم(اصلنم رعایت نمیکردم حقیقتا😂)دکتر همش میکف بیمارستان بستری شو تا اونجا تحت نظر باشی ولی اصلا زیربار نمیرفتم چون حالم بد نبود اصلا دردای عادی داشتم اونم واسه سنگینیم بود..ولی هر روز میرفتم واسه نوار قلب..خلاصه از همون اولم هرباری میرفتم سونو میگفت دو هفته جلوتره از سن بارداریت و خیلی درشته..من انتخابم از اول سز بود و با دکترم هماهنگ بودم..۳۶هفته رفتم دکتر برام سونو نوشت ک برو بده و وزنش اگه ۳۷۰۰ اینا بود به دکتر بگو یه ۳۰۰ گرم اینا بزاره روش ک راحت عملت کنم..من دقیقا ۳۷ هفته فیکس بودم رفتم سونو وزنش ۳۷۴۰ بود با اب دور ۳۳..ک باهاش حرف زدم برام زد ۳۹۵۰..ک نزدیک به چهار باشه واسه سز..کلی خوشحال رفتم مطب نشون دادم برگه رو گفتم دکتر وزنش خوبه ابشم زیاده دردم زیاد دارم تورو خدا دیگ همین هفته عملم کن...گفت پسر فردا صب عملی دیگ نمیشه بیشتر از این نگهت دارم..نامه بستریمم داد😍منو میگیییییی؟؟؟؟؟کم مونده بود برقصم دیگ..از بس درد و بی خوابی داشتم و چقدم سنگین بودم
به همسرمم گفتم باورش نمیشد اینقد زووود باشع وکلی خوشحال شد😍
ادامه پارت بعد

۲ پاسخ

سلام عزیزم خوبی شما؟خیلی اتفاقی تایپیکای قبلت رو دیدم.منم الان ۳۰ هفته ام ولی طبق سونو گرافی ۳۲ هفته ام و اب دور جنینم ۲۸ هستش با وزن ۱۹۵۰
چون دیابت بارداری دارم
نمیدونی چند روزه چققققدر استرس میکشم اینقد ک همه میگن اب دور جنین خیلی زیاده و خطرناکه
الان تایپیکای شمارو خوندم اروم شدم دقیقا شرایطمون مثل همه

حالا منی که میخوام تا ۳۹هفته نگهش دارم😃😂😂

سوال های مرتبط

مامان آرمان🩵 مامان آرمان🩵 ۴ ماهگی
تجربه سزارین من
سلام دوستان عزیزم من ۰۳/۰۴/۰۶ زایمان کردم
یکشنبه ۳تیر نوبت دکتر داشتم هفته قبلش ک رفتم دکتر بچه عرضی بود گف ک اگ نچرخه سزارین میشی ی هفته دیگ صبر میکنیم ک بچرخه چون لکه بینیم داشتم دکتر گف دیگ باید درش بیاریم چ طبیعی چ سزارین دیگ استراحت مطلق شدم و امپول ضد انقباض میزدم تا ی هفته چون درد داشتم (دکترم خیلی سخت گیره هرجوری بود میخاست طبیعی بیارم) سونو هم برام نوشت ک ببینه چرخیده یا ن همون روز سونو رفتم بچه بریچ شده بود دکتر گف فردا برو یبار دیگ سونو بده چون بیمه قبول نمیکنه هرچی ب زایمانت نزدیک باشه بهتره بری سونو
نامه بستریم داد بهم برای چهارشنبه گف سه شنبه شب برو بستری شو
رفتیم بیمارستان و بستری شدیم گفتن از ۱۲شب به بعد چیزی نخور من اصلا تحمل گشنگیو نداشتم تو بارداری خیلی سختم بود 😂😫 خلاصه صب شد و منم هی استرسام بیشتر میشد ساعت ۸ونیم بود ک دکتر اومد به پرسنار بخش گف ببریدش سونو اگ نچرخیده بود بچه بیاریدش اتاق عمل😐 ینی تا لحظه اخرم منو بردن سونو
بعد از سونو رفتیم اتاق عمل پرسنل اتاق عمل مث فرشته ها بودن اینقده ک مهربون و خوب بودن واقعا اخلاقشون خوب بود بهم سوند وصل کردن و امپول بیحسی زدن
موقع عمل خیلی سردرد داشتم و حالت تهوع در حدی ک میخاستم بالا بیازم بهم دارو زدن و اکسیژن وصل کردن خیلی بهتر شدم
مامان 🎀Asra🎀 مامان 🎀Asra🎀 ۴ ماهگی
خب خب من اومدم بعد 22 روز از تجربه زایمانم بگم 😂

من 38 هفته 2 روز زایمان کردم اونم طبیعی
من برای شنبه سونو داشتم سونو واسه وزن بچم از چهار شنبه حرکت نداشت شبش کلی چیز شیرین خوردم مثل بستنی آب قند...... بعد این همه تلاش یه تکون خیلی ضعیف خورد دیگه شبش خوابیدم ساعت 9 اینا گفتم بزار سونو شنبه رو پنجشنبه برم که ببینم چرا تکون نمیخوره هم برا وزنش رفتم سونو منو سونو کرد اینو بگم از دیشب که تکون خورده بود دیگ حرکتی نداشت سونو کرد منو بعد گفت همه چیش خوبه وزنش 2900 فقط بند ناف یه دور دور گردنشه بدون فشار گفت حتما برو پیش دکترت سونو رو ببینه منم از همونجا رفتم بیمارستان آخه دکترم نبود رفتم بیمارستان ثامن دکترم اونجا بود بعد رفتم زایشگاه سونو رو نشون دادم گفت باید نوار قلب بگیری ازم گرفتن بعد گفت باید بری سونو فیزیکال بعد رفتم سونو که بهم گفت خونرسانی به جفت متوقف شده وزن بچه 4 هفته عقبه یه دور بند ناف دور گردنشه وزنشم 2500 این سونو رو همون روز رفتم ساعت 3 بود بعد گفتم من صبح سنو بودم بهم نگفته این چیزارو ب تازه بگم که بخش زایشگاه بهم گفتن اگه سونو بیوفیزیکال مشکل داشت بیا اگ نداشت برو که از مرده ک سونو کرد پرسیدم گفت برو علان بیمارستان رفتم نشون دادم سونو رو گفتن ما به این سونو کاری نداریم
مامان پسرم👶💙 مامان پسرم👶💙 ۵ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمانم🤗❤️
سلام قشنگا عصر ۳ تیر بود ک وقت دکتر داشتم از شهرمون  ی ساعت دوره تو راه بودیم نیم ساعت بود بعد من ی درد عجیبی زیر شکمم حس کردم ک با بقیه دردایی ک داشتم فرق داشت چن دیقه بعد کمرم درد گرفت دیگ تا دکتر درد داشتم رفتیم مطب خیلی شلوغ بود طوری ک ۵ ساعت بعد نوبتم می‌رسید  ب منشی گفتم درد دارم گفت عیب نداره بشین نوبتت شه فکر کرد دروغ میگم همسرم داد و بیداد کرد ک درد داره الکی ک نمیگیم خلاصه با هزار مکافات رفتیم تو دکتر معاینه کرد گفت ۳ سانتی زایمان طبیعیت شروع شده من تعجب کردم گفتم خانم دکتر من سزارین میخوام من طبیعی نمیتونم تحمل کنم (از اول فوبیای طبیعی داشتم هرکس میگفت طبیعی زایمان کن باهاش دعوا میکردم)دکتر گفت دهانه رحمت خوبه نگران نباش بچه زود ب دنیا میاد گفتم نه نمیخوام سز بنویس برم بیمارستان خلاصه نامه سزارین نوشت رفتیم بیمارستان اونجا گفتن ب هیچ عنوان سزارین قبول نمیکنن هم اینکه زیر ۳۹ هفته ای(۳۷ هفته و ۲ روز بودم)هم اینکه فردا تاریخ رنده وزارت کشور اصلا قبول نمیکنه عمل کنیم.. ادامه رو تو تاپیک بعدی میزارم...
مامان دلوین مامان دلوین ۷ ماهگی
#پارت یک
بالاخره منم اومدم با تجربه زایمانم😁
من انتخابم سزارین اختیاری بود چون از طبیعی وحشت داشتم
اینم بگم که من دخترم تا ۳۶ هفته بریچ بود و بعد چرخید بل اینکه بارداری اولمه😵‍💫
بارداری خیلی سختی داشتم سه هفته آخر بچه کامل اومده بود تو لگن
منم همش استرس اینکه طبیعی زایمان نکنم....
خلاصه دکترم گفته بود چهار اردیبهشت برم پیشش تا پنجم بستری بشم تو بیمارستان
ولی خودم از تقریبا شنبه که می‌شد اول اردیبهشت دلدرد و کمردرد پریودی داشتم و یکشنبه رفتم پیش دکترم که گف فردا ۶ صب ناشتا برم بیمارستان
استرس داشتم ولی خیلی خوشحال بودم چون میدونستم دیگه سبک میشم و دخترم رو میبینم
خلاصه ۶ صب رفتم بیمارستان با دکترم تماس گرفتن که جواب نداد
تا ۶ ونیم بهش زنگ زدن ولی جواب نمی‌داد و اونجا بهم گفتن این دکتر سابقه جواب دادن تلفن نداشته
😑منم که دکتر نامه طبیعی بهم داده بود و گفته بود اونجا حرف از سزارین نزن سقف روسرم خراب شد و گفتم ایوای من بچه هم تو لگنه و دکتر ول کرده ک من طبیعی زایمان کنم
مامان آنید 🫀 مامان آنید 🫀 ۵ ماهگی
تجربه زایمان

سزارین:۱

وقتی تقریبا ۱۴ هفته بودم چکاب ک دادم یه کوچولو قندم بالا بود. همونجا دکترم دو شب منو بستری کرد و قندامو‌چک کردن اوکی بود ولی بازم واسم انسولین داد گف دو هفته قنداتو‌ چارت کن.منم وقتی فهمیدم واقعا قندمصنوعی رو حذف کردم و بقیه چیزارو با احتیاط میخوردم.تا اینک قندم کلا نرمال شد و انسولین نزدم کلا دو هفته زدم. ولی دکترم گف بازم حواست باشه و چک کن همیشه. دستگاه داشتم دگ هر روز معمولا یدفه گاهی دو دفه چک میکردم. تا اینک از ۳۵ ببعد یهو یروز قندم پایین بود دوباره یهو خیلییی میرف بالا. این دو سه هفته اخر واقعا استرس داشتم واس قند. با دکترم ک مشورت کردم گف باید بستری شی اگ قندات بالا باشه ختم بارداری بدیم چون دگ تقریبا ماه ت هم داره کامل میشه. دکتر خودم بیمارستانی بود ک خیلی از مسبر خونمون دور بود. دگ من سه شنبه رفتم یه بیمارستان نزدیک ک پرونده تشکیل بدم ک اگ این مدت دردمم گرف اطلاعاتم اونجا باشه. من رفتم بیمارستان حالا اسم بیمازستان رو نمیارم. اصن مهم نبود ک قندم بالاس یسری ازمایش و‌سونو نوشتن برام گفتن برو شنبه بیار جواباتو. خلاصه اومدم خونه و اصن تو دلم اشوب بود ب دکترم ز زدم و توضیح دادم گف فردا بیا نامه بدم بستری شی. دگ من فردا ک چهارشنبه بود صب رفتم نامه داد رفتم بستری شدم شب قندامو چک کردن نرمال بود. دگ گفتن آزمایش خون و ادرارم گزفتیم فردا اماده میشه گفتن صبح هم اماده باش ک سونو دارین. صبح اومدن قندمو گرفتن قندم پایین بود. دگ ۹ صبح بود صدام زدن رفتم واس سونو. من چون زایمان اولم بود میخاسم سزارین شم ولی بیمارستان قبول نمیکرد. دگ نوبتم ک شد سونو شدم چون قندم بالا پایین بود وزن بچه بالا بود ینی تو دو سه هفته وزن بچه از ۲۷۰۰ شده بود ۴.
مامان مامان نویان❤️ مامان مامان نویان❤️ ۳ ماهگی
خلاصه منتظر نشستم صدام کنن ک دکتر سونو اومد بره تو اتاق..دیدم همون دکتریه ک خودم میرم سونو همیشه پیشش..یعنی انگاری یه جون ب جونام اضافه شد..چقد خوشحال و با اعتماد ب نفس رفتم تو..پرستارم اومد باهام ک جای شکی نمونه..خلاصه دکتر سونو کرد گف وزنش شده ۴ کیلو و ۹۰...پرستار گف اووووو چ درشته..گف این مریض خودم بوده از اول بچش وزنش بالا بود..خلاصه من رفتم بالا دیگ ساعت ده ربکم اینا بود یهو پرستارا ریختن تو گفتن اتاقو خالی کنید میخوایم سوند وصل کنیم دکتر اتاق عمل منتظره..با عجله اومدن سمتم ک من توش موندم..شلوارو دراوردن واسه سوند..اینقد شنیده بودم ک درد داره..میترسیدم برام بذاره..دیگ اومد بذاره چن ثانیه بود با یه درد قابل تحمل..سریع لباس آبی ها رو تنم کردن با ویلچر بردنم..همه خانوادم هم پشتم میومدن..بغضم گرفته بود ترس اومده بود سراغم از طرفی هم منتظر بودم کسی ک این همه انتظارش رو کشیدم زودتر ببینم..بردنم اتاق عمل رو یه تخت باریک خوابودنم..همش حس جیش داشتم و حال بدی داشتم..اونام ک فهمیدن ازم کلی سوال میپرسیدن ک ترسم بریزه..خلاصه نشستم واسه بیحسی ک درد نداشت اصلا..سریع گفتن دراز بکش..یهو پاهام گرم شد و هیچ گونه دردی نداشتم دیگ یه حس سبکی داشتم چشامو بستم واسه خودم..اونام دستام رو بستن یکیش سرم بهش بود یکیش واسه فشار گرفتن..ک دکترو صدا کردن اومد
هنوزم ترس داشتم
ادامه پارت بعد