عزیزم درکت میکنم
شاید با تاپیکی ک دیشب گذاشتم ک آروکو همش دنبال باباشه این تصور برا خیلیا ایجاد شه ک پس من هیچ کاری نمیکنم اما کاملا اشتباهه چرا؟ چون اولا اینکه همسرم ک تا غروب نیست و تمام کارای بچه با منه، ثانیا وقتی هم میاد آروکو دنبالشه و نگهداری آروکو باهاشه اما باز تمیزکاریاشو و غذا پختن براش و دارو دادنش و اینا همه با خودمه
اینارو گفتم ک بگم خستگیتو میفهمم، تو توی این شرایط سخت بیماری مادرت شده برات بار اضافی من بیماری خودم. خیلی سختمه خیلی، همین امروز داشتم فکر میکردم من قطعا سنگ شدم وگرنه تالا باید نابود شده بودم اما باز ایستادم باز زندگی میکنم باز کنار اومدم و حتی افسرده هم نیستم!!! خیلی عجیبه برام!
ما خیلی قویایم، تو ک یه تنه یه مادر تمام و کافی هستی، این روزام میگذره
آره همه همین حس ها و تجربه ها رو داریم
گاهی دیگه واقعا کم میاریم گاهی هم از خوشحالی چنان بغل میکنیم بچه ها رو
ما هم خیلی باهم بحث میکردیم جدیدا با همسرم
ولی من دیدم فقط چون همسرم فکرش خیلی درگیر هست این اتفاق میوفته و الان کمتر شده
اما بدون تنها نیستی و میگذره
عزیزم هممون در همین شرایطیم ، چه میشه کرد پاره تنمونن اما تو مساله خانوادت به نظرم اجازه نده کسی دخالت کنه به بچه داریت ، برادرزاده من با پسر من همسنن اون راه میره و تقریبا داره حرف میزنه ولی پسر من راه نمیره جز چنتا کلمه نامفهومم چیزی نمیگه یه بار مامانم گفت ماشالله ساحل از هامین زرنگ تره منم گفتم لطفا بچه منو با بقیه مقایسه نکنید دیگه هیچوقت نمیگن چیزی ، شوهرمم مثل شوهرت گاهی نیست چون راننده ماشین سنگینه کسی هم کمکم نیست کاملا دست تنهام اما اجازه نمیدم کسی بگه بچت فلانه بهمانه یا بلد نیستی
حرفات و حست دقیقا از دل و زبون منه
عیب نداره
این نیز بگذرد 🙂🙂
حال همه ما اینه و چقد همه تنها هستیم چه روزگار بدی شده قدیم اصلا اینجوری نبوده الان نه کسی کمک آدمه نه به فکرته والا همه ما خستع ایم بچه منم همش بهونه داره چشامو نمیتونم ببندم با آرامش یه شب تا صبح بخوابم هیچوقت دیگه این نگرانی ها از دل و فکر ما بیرون نمیره
چقد منی شما اینایی ک گفتی همه حرفای دلم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.