بچه داری چقدررر استرس به ادم وارد میکنه
از همه نوعش...
من همش از دو سه سالگی میترسیدم که میگن بچه ها لجباز میشن و بهونه گیر
اما والا پسر من همین الان اینطوریه
من واقعا خستم
دلم میخواد چشامو ببندم چند روز هیچ کس باهام کاری نداشته باشه
اگرچه میدونم در اون حالتم باز فکرم پیش بچمه
از وقتی که بچه دار شدیم خیلی وقتا با همسرم به مشکل خوردم
سر اینکه نیستش
که نمیتونه تو سختیا کنارم باشه و من همش دست تنهام
که بهش میگم درکم نمیکنی
هیچ وقت و حوصله ای نداریم که کنارهم باشیم
همش شده بچه...
چون خیلی عزیزه برامون ولی چقد ما رابطمون سر بچه یه جاهایی به مشکل خورده
چقد توی این یک سال باهم بحثمون شد ما که قبلش واقعا اینطوری نبودیم
انتظارات و توقعات و خستگی و تفاوتامون توی رفتار با بچه و و و و...
😢😢
کم اوردم حقیقتا
حس ناکافی بودن...
مامانم اینام از یه طرف با انتظارا و رفتاراشون تحت فشارم میزارن
هیچ وقت اندازه ی این روزا خستگی جسمی و روحی رو باهم و تا این حد تجربه نکرده بودم
میترسم از اینده
فقط از خدا میخوام کمکم کنه که بتونم سربلند باشم و این روزا برام بهتر بگذره
و مادر خوبی باشم براش

۷ پاسخ

عزیزم درکت میکنم
شاید با تاپیکی ک دیشب گذاشتم ک آروکو همش دنبال باباشه این تصور برا خیلیا ایجاد شه ک پس من هیچ کاری نمیکنم اما کاملا اشتباهه چرا؟ چون اولا اینکه همسرم ک تا غروب نیست و تمام کارای بچه با منه، ثانیا وقتی هم میاد آروکو دنبالشه و نگهداری آروکو باهاشه اما باز تمیزکاریاشو و غذا پختن براش و دارو دادنش و اینا همه با خودمه
اینارو گفتم ک بگم خستگیتو میفهمم، تو توی این شرایط سخت بیماری مادرت شده برات بار اضافی من بیماری خودم. خیلی سختمه خیلی، همین امروز داشتم فکر میکردم من قطعا سنگ شدم وگرنه تالا باید نابود شده بودم اما باز ایستادم باز زندگی میکنم باز کنار اومدم و حتی افسرده هم نیستم!!! خیلی عجیبه برام!
ما خیلی قوی‌ایم، تو ک یه تنه یه مادر تمام و کافی هستی، این روزام میگذره

آره همه همین حس ها و تجربه ها رو داریم
گاهی دیگه واقعا کم میاریم گاهی هم از خوشحالی چنان بغل میکنیم بچه ها رو
ما هم خیلی باهم بحث میکردیم جدیدا با همسرم
ولی من دیدم فقط چون همسرم فکرش خیلی درگیر هست این اتفاق میوفته و الان کمتر شده

اما بدون تنها نیستی و میگذره

عزیزم هممون در همین شرایطیم ، چه میشه کرد پاره تنمونن اما تو مساله خانوادت به نظرم اجازه نده کسی دخالت کنه به بچه داریت ، برادرزاده من با پسر من همسنن اون راه میره و تقریبا داره حرف میزنه ولی پسر من راه نمیره جز چنتا کلمه نامفهومم چیزی نمیگه یه بار مامانم گفت ماشالله ساحل از هامین زرنگ تره منم گفتم لطفا بچه منو با بقیه مقایسه نکنید دیگه هیچوقت نمیگن چیزی ، شوهرمم مثل شوهرت گاهی نیست چون راننده ماشین سنگینه کسی هم کمکم نیست کاملا دست تنهام اما اجازه نمیدم کسی بگه بچت فلانه بهمانه یا بلد نیستی

حرفات و حست دقیقا از دل و زبون منه

عیب نداره
این نیز بگذرد 🙂🙂

حال همه ما اینه و چقد همه تنها هستیم چه روزگار بدی شده قدیم اصلا اینجوری نبوده الان نه کسی کمک آدمه نه به فکرته والا همه ما خستع ایم بچه منم همش بهونه داره چشامو نمیتونم ببندم با آرامش یه شب تا صبح بخوابم هیچوقت دیگه این نگرانی ها از دل و فکر ما بیرون نمیره

چقد منی شما اینایی ک گفتی همه حرفای دلم

سوال های مرتبط

مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱۳ ماهگی
مامانا دخترم از صب بهونه گیر شده جیغ میزد
چند وقته بخاطر دندوناش اذیته
دست میکرد دهنش
اما امروز نه فقط بهونه گیر شده جیغ میزنه امروز بدتر
الان یه ساعت میخواد بخوابه همش گریه می‌کنه
پس کی این بچه ها خوب میشن ؟؟ اینجا میخونم هنوز یک سال و نیمشونم بازم اذیت می‌کنن شبا و روزا ....
چند وقت پیش یه خانومی دیدم می‌گفت بچم از چهل روزگیش به بعد شب می‌خوابید تا صبح !!! پس چرا ما از این شانسا نداریم
😞😞😞اونم دوقلویی واقعا سخته ..‌‌ من انقد بچه دوس داشتم هنوزم دارم ولی تصورم از بچه یه چیز دیگه بود..انقد صبور بودم آروم بودم
ولی حس میکنم دیگه خیلی وقتا اعصابم نمی‌کشه .... اقلا خوابشون خوب باشه آدم یا به کاراش برسه یا استراحت کنه...
😞😞😞شبا تا صبح دو ص باز برا شیر بیدار میشن روزا هم موقع خواب اذیت می‌کنن...اشتباه هم کردم از شش ماهگی عادت دادم به گهواره به صدای سشوار یعنی خیلی حس ناتوانی میکنم که چیکار می‌خوام کنم .....بچه هام واقعا بد قلق هستن 😐😭😭
مامان دلارُز💕🍭 مامان دلارُز💕🍭 ۱۴ ماهگی
یه صحبتِ دلی دارم باهاتون که شاید یکم خستگی و زودرنجی و حساسیت های ما مامانارو کمتر کنه❤️

فقط به این فکر کن که
در نهایت یه شب دیگه نینی مون تنها میخوابه و توی اتاق خودش
و دیگه درخواست نمیکنه اون رو توی بغلمون بگیریم!

قبل از اینکه متوجه بشیم اسباب بازی ها از روی زمین جمع میشن...

و زمانی میرسه که دیگه توی هیچ کاری به ما نیاز ندارن...

یه روز به خودمون میایم و میبینیم رابطمون با کوچولومون دیگه صمیمی نیست و آدم امن بچه هامون نیستیم...
واقعا اون روز اونقدرم دیر نیست،چون این کوچولوها خیلی زودتر از چیزی که فکر میکنیم بزرگ میشن...

به دیگران اجازه ندین،که توی تجربه کردنِ این لحظه های زودگذرِ شیرین، توی شما حس بدی ایجاد کنن!!!

پس تا میتونی کوچولوتو بغل کن و بهش آرامش بده،بغلی نمیشه،،،اصن بشه،،،مگه میخواد چی بشه ؟؟؟جز اینکه با بغلت بهش حس امنیت میدی؟؟؟

ببوسش و باهاش بازی کن و وقت بگذرون🤍

هروقتم عصبی و خسته شدی به دستا و پاهای کوچولوش نگاه کن،به چشمای معصومش
ببین که اون جز تو کسیو نداره و تو براش همه چیزی و از هرچیزی مهم تر...

اینجوری میفهمی که اون یه موجودِ معصوم و کوچیکه که هیچ اختیاری از خودش نداره و تو به این دنیا دعوتش کردی🤍
پس بدون عصبانیت باید تمااااامِ تماااااامِ نیازهاشو برآورده کنی و حق داد و فریاد و حتی یه دعوای الکی برای خندیدن هم نداری❤️
مامان دیار مامان دیار ۱۳ ماهگی
سلام مامان ها
یه درد دل دارم
شما هم نظرتون و تجربتون رو بگید لطفا🙏

من و شوهرم بعد از ۸ سال تصمیم‌ به بچه دار شدن گرفتیم
و تمام این دوران یعتی نامزدی تا الان یعتی این ده سال رو عااااااااشق هم بودیم خیلی خیلی به هم وابسته بودیم و بی نهایت عاشق هم بودیم

همیشه می‌شنیدم که همه میگن بچه که بیاد خیلی از روابط زن و شوهرها تغییر میکنه و حتی به مشکل میخورن ، ولی من همیشه میگفتم ما اینجور نمیشیم چون واقعا عاشق هم بودیم و خیلی کم حرفمون میشد

ولی الان بع از یک سال که از به دنیا اومدن دیار میگذره من از همون ماه اول تولد دیار احساس کردم که رابطمون مثل قبل نیست دیگه
خیلی ناراحتم برای این موضوع
یعتی حتی خودم هم راستش حس میکنم که احساس قبل رو ندارم
تمام زندگی هر دومون شده دیار فقط

نمیگیم الان همدیگرو دوست نداریم ها ، ولی تو قبلا ما معروف بودیم تو فامیل اینقدر عاشق هم بودیم ولی الان احساس میکنم معمولی شدیم
حتی بیشتر دعوامون میشه تو این یک سال و حتی قهر کردن هامون هم طولانی تر شده

مثلا من اگر قبلا باهاش قهر میکردم اصلااااا طاقت نمیوردم و عین مرغ سر کنده میشدم
ولی الان راستش هی پیش خودم میگم ولش کن بابا خو قهر کنه
😑😑😑

شما تجربتون چیه بعد از بچه دار شدن تغییر کردین؟ ؟
مامان dayan مامان dayan ۱۴ ماهگی
سلام مامانا
می‌خوام امروز بهتون یه کتاب معرفی کنم که خواندنش برای همه مامانا واجبه
یه کتاب که کلا ۶۷ـ۶۸ صفحه است پس وقت نداشتن رو بهونه نکنید
🔴کتاب مادر خوب مادر بد🔴

توی این کتاب از احساسات مادر ها گفته اینکه گاهی مادر هم می‌تونه خشمگین بشه و مادر کامل و بی نقص در دنیای بشر اصلا امکان پذیر نیست همون‌جوری که بچه ی بی نقص امکان پذیر نیست
اما ما باید آگاهی پیدا کنیم و بپذیریم که چه خودمون چه بچه ی ما می‌تونه کامل نباشه
تلاش کلی از مامانا برای مادر خوب بودن عصبی نشدن و تمام کامل بودن باعث میشه که مضطرب و نا آروم و سرشار از احساس گناه باشن و ما ناخواسته این حجم از انرژی منفیی که ب خودمون داریم وارد ارتباط با بچمون میکنیم و آخر هم طلبکارانه میگیم من بخاطر تو از همه چیز گذشتم من بخاطر تو اینکار و اونکار رو کردم و....
نتیجه این میشه حس سرخوردگی کودک که به مادرش بدهکاره .


خود من بخاطر دایان شغلم و ورزش حرفه ایم رو رها کردم ولی ب دنیا اومدن دایان بخاطر انتخاب من بوده گاهی روزا واقعا منم کلافه هستم
حتی شده احساس کردم که کاش دایان دو سه ساعت نباشه تا آرامش پیدا کنم همه ما انسانیم گاهی کم میاریم گاهی خستگی و بی خوابی و سرپا موندن زیاد باعث میشه بی حوصله باشیم با بچمون بازی نکنیم حتی ممکنه داد بزنیم سرش(لطفا نکنید اینکارو) با خودمون مهربونتر باشیم ما همه داریم تلاش میکنیم که بچه هامون رو سالم تربیت کنیم
هر کس به وسعت خودش و با دیدگاه خودش
هیچکس از اونیکی مادر بهتری نیست
مامان ایرمان👶🏻 مامان ایرمان👶🏻 ۱۴ ماهگی
امروز که میبینم همه ی مامانا توی گهواره و اینستاگرام دارن از اول مهر و چالش هاشون با بچه ها میگن راستش دلم گرفت
خودم همیشه از اول مهر و مدرسه بدم میومد
خوشحال بودم که راحت شدم دیگه
ولی الان به این فک میکنم که منم چندسال دیگه همین چالشا رو با بچم خواهم داشت و حقیقتا فکرش اذیتم میکنه
خیلیا میگن فک نمیکردم انقد دلمون تنگ میشه
یا برعکس بچه ها دلتنگن و این پروسه ی تغییر براشون سخته
من میتونم احساساتمو کنترل کنم و مثل یه مامان عادی باشم که اصلا براش سخت نیست و سخت نمیگیره?
میدونم الان فک کردن بهش زوده
ولی اینو نمیدونم که وقتی بی صبرانه منتظر بودم منم بی بی چکم مثبت بشه ایا به این روزا هم فک میکردم?
واقعا نه!
این روزا که هی میگذره و جلو میره بیشتر میفهمم چقد سخته مادر بودن
چقد قبلا بی دغدغه بودم و نمیدونستم
امیدوارم خدا کمک کنه ب هممون
که نترسیم
که خوب پیش بریم...
پسرم تازه خوابش برده و من الان میتونم با خیال راحت بشینم و یه دل سیر فکر کنم!
و یکم هیجاناتمو تنظیم کنم
بهم بگید که همه چیز میتونه خیلی قشنگ تر از تصوراتم باشه
نه?


هشتگ احساسات مادرانه بدون فیلتر!!