۱ پاسخ

بگو منتظرم

سوال های مرتبط

مامان محمد هادی🎈 مامان محمد هادی🎈 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت یک

سلام منم اومدم بلاخره بنویسم خیلی وقت بود میخواستم بنویسم ولی گفتم شاید کسی دوست نداشته باشه آخر دلو زدم به دریا

من از ده روز قبل زایمانم هم با توپ ورزش میکردم هم گل مغربی مصرف میکردم پیاده روی دو شب بیشتر نتونستم برم تپش قلب می‌گرفتم
خلاصه من یکشنبه رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت دهانه رحمت باز نشده نامه نوشت برای پنجشنبه ک برم سز بشم
خلاصه فرداش منم به امید پنجشنبه یکم پاشدم کارام کردم در حد ظرفامو خودم شستم لباسشویی روشن کردم 🤣
ظهرم رفتم خونه مامانم ساعت ۳ناهار خوردم و خوابیدم تا اذان مغرب
قرار بود با شوهرم برم بیرون پاشدم برم وضو بگیرم نمازمو بخونم دیدم لباس زیرم خونیه اومدم سریع زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان سریع رفتم معاینه کرد گفت دهانه رحم یک سانت ان اس تی گرفت گفت خوبه برو ی چیز بخور و راه برو بعد بیا دوباره نوار بده یکم آب میوه خوردم
بعد رفتم سرویس دیدم یدلکخ های سبز هم به نوار اومده تا گفتم بستری شدم تحت نظر
مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🥺😍
من ساعت ۳ شب دردام شروع شدخیلی شدید بود ولی طوری هم نبود که خابم ببره
دیگه تا ساعت ۶ صبح خابم نبرد هی مینشستم هی دراز می‌کشیدم😢بالاخره ۶ خابم برد تا ۷
ساعت ۷ از خواب پریدم با درد زیر دل و کمر درد شدید
خلاصه همسرم هی بیدار می‌شد می‌گفت بریم بیمارستان من می‌گفتم نه زوده دوباره میخابید😂 بعدش تا ساعت ۹ همش تو خونه راه رفتم تا جای که تونستم هم قر کمر رفتم یکی دو تا بشین پاشو رفتم ک درد شدیدی واژنم رو گرفت که بیخیال شدم😂 دیگه طاقتم تموم شد همسرمو بیدار کردم با گریه گفتم منو ببر بیمارستان بعد آماده شدیم به مامانم زنگ زدم گفتم من دارم میرم سمت بیمارستان توعم بیا مامانم بیچاره خیلی ترسیده بود🥺همش نگران زایمان من بود دیگه تا وقتی رفتیم ساعت ۱۰ شد اونجا هم ک رفتم دردام شدید بود اونا هم واسه ی معاینه خیلی معطل میکردن تا وقتی معاینه کردن ساعت ۱۱ شد گفتن دو سانتی😢گفتن برو خونه دوش بگیر راه برو دردات بیشتر شد بیا
منم دردام خیلی شدید بود 🥺🥺دیگه رفتیم خونه مامانم یه دوش گرفتم ی چیزی خوردم راه رفتم دردام خیلی شدید بود همش ب مامانم میگفتم بهم مسکن بده😭😭تا ساعت ۱ راه رفتم دوباره رفتیم بیمارستان گفتن ۴ سانتی برو بستری نمی‌کنیم
دیگه نرفتم
مامان آیلین و علی💙😘 مامان آیلین و علی💙😘 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳راستی بعد از معاینه دوم دردام شروع شد کم کم می‌گرفت و ول میکرد، اومدم به شوهرم گفتم و به مامانم زنگ زدم ،گفتم دردام شروع شده بیا که بریم بیمارستان ،مامانم بنده خدا سریع خودشو رسوند و چون زایمان سومم بود و تا بیمارستان اصلی یکساعت راه بود یه بند می‌گفت زود باش ،نمیخواد دوش بگیری ،شوهرمم بدتر انگار بچه اولش بود بالا و پایین می‌پرید می‌گفت زود باش الان زایمان میکنی😂😂😂میگفتم مگه الکیه آخه بچه با این دردای کم به دنیا بیاد
خلاصه بزور منو سوار ماشین کردن و راه افتادیم ،تو راه هر پنج دقیقه انقباض می‌گرفت ولی درد زیادی نداشتم ،رسیدم بیمارستان اصلی رفتم تو بلوک زایمان گفتم درد دارم مدارکمو گرفت و گفت بخواب معاینه کنم ،منم فک کردم الان میگه هشت سانتی 😂😂 دیدم ای دل غافل میگه دوسانتی ولی ضربان قلب بچه نرمال نیست از پشت در زایشگاه جایی نرو دوساعت بعد بیا معاینت کنم ، درست حرفاش برعکس مامای بیمارستان قبلی بود 😕😕😕
مامان آیلین🩷🌈 مامان آیلین🩷🌈 ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۲
بعد دیگه اومدم خونه استراحت کردم کامل فقط دراز میکشیدم رو تخت ولی کمر دردم اصلا قطع نمیشد
گذشت روز جمعه صبح ساعت ۹کمرم چند بار دردش گرفت و ول کرد اولش محل ندادم بعد گفتم شاید درد زایمانه بزار ساعت بگیرم ببینم از کی میگیره ول میکنه
دیدم ۵دیقه یبار میگیره ول میکنه وقتی میگرفت انگار مهره کمرم میشکست
دیگه زنگ زدم همسرم اومد خونه به دکتزم گفتم گفت تحمل کن برو زود امپول ریه رو بزن اگه تونستی تا فردا تحمل کن😓😓😓😓فردا هم ۳تا دیگه امپولو بزن فردا عمل کنم
رفتم امپولو زدم اومدم خونه دیگه رفته رفته بدتر میشد دردام بیشتر میگرفت
همسرمم هی میگفت پاشو بریم بیمارستان من اگه میخاستم درد طبیعی بکشی چرا خواستم سز بشی
ولی نمیدونم چرا دکترم میگفت بچه میره دستگاه😕😐😐😐۳۷و۶زوز
دیگه ساعت ۴بود من زنگ زدم دکترم گفتم من دیگه تحمل ندارم اونم میگفت صبر کن یکم برا خودت میگم بچه میره دستگاه
اقا گوشیو قطع کردم دیدم انگار دستشویی کردم اب ریخت رفتم دستشویی پد گذاشتم راه رفتم دیدم اره اب میاد ازم بعد پدو نگا کردم دیدم ترشح سبز رنگم روشه دیگه ترسیدم همسرم زنگ زد دکتر گفت زود خودتونو برسونین بیمارستان منم میام الان