۱۶ پاسخ

اخرش دکتر خودت نیمد؟

سلام عزیزم میگم برای زردی نی نیت چی کار کردی خوب شد ؟؟؟

خب خداروشکر که بچت سالمه و کنارته

مبارک باشه گلم خدا پسرتو حفظش کنه🌷🌷🌷
منم باتو حامله بودم هنوووزز دردم نگرفته
فردا میشم ۳۹هفته ویک روز😂🥲

چقد شبیه من زایمان کردی از منم ماما همراه تو راه بود فشارم رفت بالا بردنم اتاق عمل با این تفاوت ک من بیمارستان خلیج فارس بودم😅

دقیقا منم دفع پروتئین داشتم رو دو هزار بود دکترم 200ذیده بود

مث تجربه تخمی من
منم رفتم بهداشت مراقبت داشتم فشارم رو گرف گف 15 رو ۹
نامه زد رفتم زایشگاه قرض زیر زبونی دو بار دادن من انداختم بیرون زنگ زدن دکترم اومد گف امشب ختم بارداری میزنم منم دوبار معاینه کرد آخرین بار گف معاینه تحریکی کنم اجازه ندادم

منم همش استرس این داشتم دکترم جواب نده برای زایمان ولی دو روز ک من هی میرفتم بیمارستان و میومدم نصف شب هردو بار یبار ۲ شب یبار ۴ صب بهش زنگ زدن سریع جواب داد ک من استرسم کم شد ک اگه زایمانم نصف شب بشه جواب میده

چند هفته بودی گلم

عزیزم وزن نی نی کم بود مشکلی نداشت ؟ یعنی سخت نیست کار خاصی نباید انجام داد برای این نوزادان؟

خدا پسرتو نگه داره برات خداروشکر ک سالمه 💋

ازخاتم راضی بودین منم میخوام برم اونجا میشه بگی چطور بود بیمارستان

خداراشکر
الان بخیه هات خوبه یا بازم درد داری؟

چرا سوند رو تو بیهوشی نزاشتن برات برا دخترخالم تو بی حسی گذاشتن😮

عا ی سوال دیگ از هفته های قبلم فشارت بالا بود ؟یا یهو رفت بالا؟

حالا پول سزارین دادی ب دکتر؟؟یا چون اورژانسی بودی دیگ ندادی ؟

سوال های مرتبط

مامان همتا مامان همتا ۲ ماهگی
سلام خانومها من اومدم از تجربه زایمانم بگم
سزارین (1)
من از ۳۲ هفته بچم بریچ بود گفتن احتمال ۸۰ درصد میچرخه من ورزش میکردم ماما گرفتم ۳۸ هفته رفتم سونو گفتن هنوزم بریچه رفتم پیش دکتر گفت خیلی احتمال کمه بچرخه .باید بری برا سزارین .خیلی ترسیدم همش میگفتم سزارین کنم نمیتونم دیگه آدم قبل بشم خیلی سخته و باید برم اتاق عمل و اینا .با همین استرس و ترس رفتم بهداشت فشارمو گرفت گفت ۱۴ گفت زیاده .و بچت هم که بریچه یه نامه بهت میدم پیاز داغشو زیاد میکنم برو بردار بچه رو راحت بشی دیگه وقتی نمیچرخه .
من برگه رو گرفتم عصر رفتم بیمارستان نشون دادم و فشارمو گرفتن و هرچی گفتم بچم بریچه گوش نداد گفت باید معاینت کنم گفتم وقتی سزارینم چرا معاینه گفت نه باید معاینه بشی .بعد که معاینه ‌کرد گفت بشین فشارتو بگیرم فشارمو گرفت ۱۵ رو ۱۰ بود .گفت باید بستری بشی .منم استرس ‌کل وجودمو گرفت و گریه میکردم .دیگه لباس دادن تنم کردم و رو ویلچر نشستم بعد ازم شرح حال پرسیدن و پروندمو دادن و من و فرستادن بلوک زایمان .رفتم بلوک و دکتر من و دید و پروندمو نگاه کرد گفت برو اون اتاق دراز بکش تا فشار و اینارو چک کنن .دیگه فشارمو چک کردن بازم بالا بود دیگه دراز کشیدم رو تخت و هی فشار و چک میکردن
مامان جوجه برفی🎀🩷 مامان جوجه برفی🎀🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت ۱
همیشه دوست داشتم روز زایمانم‌ تو ذهنم یه روز خوب بمونه واسه‌همین سزارین رو انتخاب کردم واقعا همینطور هم شد ❤️
دکترم نامه داده بود که ساعت ۶ صبح برم بیمارستان خصوصی مادر بستری شم چند روز قبل عمل رفتم بیمارستان واسه کارای بیهوشی و بی حسی
انتخابم بیهوشی بود اما دکتر بیهوشی اجازه نداد گفت بی حسی خیلی بهتره بی حسی انتخابم شد و شنبه ساعت ۶ صبح با همسرم و مامانم رفتم بیمارستان
منو بردن بلوک زایمان خیلی خلوت بود یه خانوم کارشناس مامایی که خیلی مهربون بود ان اس تی و فشار و انجام داد و یه سری اطلاعات گرفت با دکترم تماس گرفت و دکتر گفت ساعت ۸ اتاق عمل باشم
خانومه گفت واسم لباس بیارن خدمه اونجا لباسامو عوض کردن لباسای خودمو گذاشتن تو نایلون و به همسرم تحویل دادن
منو گذاشت رو ویلچر و برد اتاق انتظار دراز کشیدم ضربان قلب بچه رو چک کردن انژیوکت زدن عکاسم اومد یه سری تصاویر قبل زایمان رو ضبط کردیم
وووو مرحله سخت زایمان برای من زدن سوند بود که زدنش همانا و سوزش همانا😣
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 1

من وارد ۴۰ هفته شده بودم و کامل کامل آماده بودم برای زایمان طبیعی اما هیچ دردی سراغم نمیومد ، دهانه رحمم هم که هیچی باز نشده بود و ماما همراه گرفته بودم که یکبار معاینه تحریکی کرد و یکسانت باز شدم ، بازهم درد خاصی نداشتم دردی بود که قابل تحمل بود خیلی خیلی ورزش میکردم پله میرفتم که زایمان طبیعی راحتی داشته باشم ، ولی دیگه من چهل هفته بودم ، ماماهمراهم گفت باید هر روز نوار قلب بچه رو بگیری و یه سونو هم نوشت برام، سونو رو رفتم انجام دادم وزن بچه ام چهار کیلو بود ، حقیقتن اون شب خیلی از زایمان طبیعی ترسیدم و فقط گریه میکردم و میگفتم وزن بچه بالاست و من نمیتونم.
خداراشکر توی این راه خدا خیلی خیلی هوامو داشت و کمکم کرد ، عکس سونو رو فرستادم برای ماماهمراهم ، گفت وزن بچه بالاست چهار کیلوعه و قبلش هم که معاینه لگنی کردع بود گفت زیاد لگنت مناسب زایمان طبیعی نیست اگر بخایی طبیعی زایمان کنی احتمال اینکه سر بچه توی لگن گیر کنه خیلی زیاده و بعدش باز مجبوری سزارین کنی ، همون شب اینقدر من ترسیده بودم و گریه میکردم که همسرم گفت سزارین کنی بهتره و پیشنهاد دکترم و ماماهمراهمم سزارین بود، فردا صبحش ماماهمراهم بهم زنگ زد و گفت بیا بستری شو برای سزارین منم ساعت هفت صبح بیدار شدم و رفتم حموم موهای شکمم و کامل زدم ، البته کلی هم استرس داشتم و توی راه همش خدا و حضرت فاطمه زهرارو صدا میزدم نذر کردم از بغل زیاد سید مظفر هم مه رد شدم کلی گریه میکردم و دعا میکردم تا خلاصه رسیدم بیمارستان نوار قلب بچه رو گرفتن و دکتر کشیک معاینه کرد و نامه داد برای سزارین ، پرستارا هم اومدن من و آماده کردن که بفرستن برای زایمان
مامان الله تونگهدارش مامان الله تونگهدارش ۲ ماهگی
تجربه زایمان
۱۰دی۳۹هفته۶روزم بود صبحش ساعت۹پاشدم رفتم بیمارستان برای معاینه البته بگم ها خودم گفتم بهتر برم یه معاینه بشم ساعت ۱۰وربع معاینه شدم دهانه رحم بسته بود ولی ضربان بچه یکم بالابود دکتر گفت باید بستری بشی برای زایمان منم خداخواسته سریع زنگ زدم به همسرم گفتم میخوابستری بشم برو کارای بستریم انجام بده بعد که بستری شدم یه قرص بهم دادن برای شروع انقباض ها بعد که انقباض هام شروع شد شروع کردم به ورزش کردن و بعدش اومدن معاینه کردن تا ساعت۱۲ونیم دو سانت بودم بعداون بهم آمپول فشار تزریق کردن که اوج دردهای من شروع شده هر۲۰ثانیه من ۵تا۷ثانیه دردمیکشیدم تاساعت ۳شدم ۵سانت اومدن کیسه آبم زدن که فهمیدن بچه مدفوع کرده به دکتر خبر دادن دکتر اومد واسه چک کردن گفت باید برم برای سزارین ۳ربع من بردن براسزارین۳ونیمم دخترم له دنیا اومد خداروشکر که رفتم بیمارستان اونروز وگرنه دکترم نظرش این بود بچه چندروز دیگه بمون اونوقت معلوم نبود خدایی نکرده چه اتفاقی برای بچم می افتاد
ولی درکل اگه برگردم به عقب ترجیحم به زایمان سزارین چون دردای طبیعی برام وحشتناک بود حتی نمیخوام بهش فکر کنم اینم تجربه زایمان من
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
ساعت۱شب کیسه آبم ‌پاره شد ساک دخترم جمع بود ساک خودم نصفه با زور جمع کردم رفتم بیمارستان اونجا معاینه کردن و تایید شده پاره شدن کیسه اب
چون زایمانم سزارین بود و کادر اتاق زایمان میدونستن‌که دکترم فقط سزارین انجام میده کارای بستری‌ انجام دادن خوابیدم زیر دستگاه NST ساعت۲:۵۰ بستری شدم به دکترم زنگ زدن گفت ۷ اتاق عمل آماده باشه
من هم نامه روانشناس برای ترس از زایمان طبیعی داشتم هم کیسه آبم پاره شد بیمه تامین بازی درنیاورد
از ساعت ۶صبح دردام ریز ریز شروع شد و شکمم کوچیکتر شد چون داشت ازم آب میرفت دکترم اومد بردنم اتاق عمل بیهوش شدم و سزارین انجام شد
بعدشم تا بیهوش اومدم تماس پوست به پوست و آوردنم بخش
از سزارینم خیلی راضیم بازم برگردم عقب سزارین رو‌انتخاب میکنم چون از قبلش نه درد کشیدم نه اذیت شدم نه استرس به دنیا نیومدن نینی رو داشتم
درد سزارین با مسکن و پمپ درد قابل تحمل بود
۱۲ساعت ناشتا و ۲۴ساعت بعد راه رفتم سخت نبود راه رفتن اولش فقط پاهام بی حس بود
شیرم ندادم به دخترم یکم دادم اندازه یه ربع چون چرک خشکن های قوی بهم زدن شیرم نمیاد همه گفت از فردا شیرت کم کم شروع میکنه به اومدن
تنها عیب سزارین که عیب نیس فقط چون درد داره سخته ماساژ شکمی بود که خیلی اذیت شدم
ولی خوشحالم سزارین شدم و بلخره منو دخترم بهم رسیدیم🥹🥹🥹🥹
قسمت همه مامانای باردارن
مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی من....
بعد توصیه های لازم توسط خانم دکتر و نوشتن نامه برای زایشگاه ، به من گفتن که برم خونه یک دوش آب گرم بگیرم که دردهامو منظم تر کنه ، عصاره گوشت بخورم که قوت داشته باشه برام و سبک هم باشه
دیگه تا انجام دادن این مراحل و رفتن به بیمارستان و شد ساعتهای ۱۲ شب و بعد از معاینه داخل بیمارستان توسط ماما ، با توجه به نامه ی پزشک بستری شدم
از همسرم و پدرم و مادرم خداحافظی کردم با چشمانی اشک آلود رفتم داخل زایشگاه (حال روحیم زیاد خوب نبود و بیشتر نگران حال پسرم بودم که خدایی نکرده اتفاقی برایش نیوفته)
خلاصه سرم بهم زدن و به دکترم اطلاع دادن که من بستری شدم ایشون هم گفتن با دز پایین فشار و درد رو شروع کنند

حدود ساعت یک شب بستری شدم و تا ساعت ۶ دردهام قابل تحمل بود (چون پریود های خیلی دردناکی داشتم میتونم حتی بگم اصلا به حد درد پریودیم نرسیده بود)
❌در مورد معاینه هم بگم که خدایی زیاد معاینه نکردن منو از اون ۵ ساعت اولیه ای که بستری بود دوبار معاینه شدم که زیاد اذیت کننده نبود باید خودت همکاری میکردی با ماما تا اذیت نشی
دیگه ساعت ۶ صبح شیفت ماما های زایشگاه تغییر کرد و یک خانوم اومد بالا سرم وضعیتم رو چک کرد و رفت به دکترم زنگ زد و با مشورت دکتر، یک آمپول موضعی فشار به پام زد و گفت می‌خوام معاینه ات کنم ببینم چند سانت شدی که موقع معاینه برام همه چی عادی بود که یهو گفت عه کیسه آب داری که .... و با گفتن همین یک جمله کیسه ی آبمو پاره کرد و خدایی میگم دردش خیلی بد بود🥺
(اما خب حالا که فکر میکنم میگم خدا خیرش بده اگر اینکار نمیکرد من روند زایمانم کند تر میشد و ضربان قلب جنین هم افت میکرد و میرفتم واس سز )
ادامه دارد