پارت هشتم
بعد یه ربع از جام پاشدم رفتم دسشوی یه عالمع خون ابه ریخت ازم رفتم خودمو شستم اومدم بیرون سرمم گرفتم رفتم روی توپ بالا پایین پریدم
دردام هعی داشت بیشتر میشد منم گریع میکردم خیلی زیاد .. خواهرم پیشم بود هعی کمرمو ماساژ میداد
شوهرم زنگ زد گفت میخام بیام داخل مامانمم میخاد ببینتت گفتم مامانتو بفرس داخل ببین میزارن تو بیای یا ن قط کردم
دیدم در باز شد مادر شوهرم . همراع شوهرم اومد داخل . شوهرمو ک دیدم گریه ام بیشتر شد اونم بغضش گرفتع بود ولی به روی خودش نمیاورد اومد سرمو بوسید شروع کرد به ماساژ دادنم هی دلقک بازی در میاورد ک‌من بخندم اما اصن توان نداشتم دردا بیشتر میشد من میدونسم بخاطر اون سرمع لعنتیه
بعد دوساعت اومدن معاینع کردن دیدن شدم چهار سانت دیدم فایده نداره رو توپ بالا پایین پریدن رفتم تو دسشوی شروع کردم به اب گرم گرفتن روی خودم دردام خیلی زیاد بود اما با اب گرم قابل تحمل شد دیگ زیاد جیغ نمیزدم دوساعت زیر اب گرم شکمو کمرمو ماساژ دادم دیگ از درد وحشتناک کف دسشوی نشسته بودم مث مار دور خودم میپچیدم دیگ سعی کردم جیغ نزنم هعی نفس عمیق بکشم اما فایده نداشت من با جیغ اروم میشدم.....

ادامه‌......

۳ پاسخ

بقیش😍😂انگار دارم رمان میخوتم سر صبحی

افرین به تو مادر صبور و شجاع

خداروشکر به سلامت زایمان کردی 😘

سوال های مرتبط

مامان هامین♥️🐣 مامان هامین♥️🐣 ۵ ماهگی
پارت هشتم
بعد از دوساعت نیم همون ماماعه اومد دید کف دسشوی نشستم دعوام کرد گفت عفونت میکنی پاشو منم پاشدم گفت بیا رو تخت بخاب معاینه کرد گفت نفس عمیق بکش خودتو شل کن منم گوش کردم دیدم درد نداره با انگشتاش یه عالمع لخت خون در اورد از رحمم خیلی بهم روحیه داد گفت عالیع این لخت خونا نشونه زایمانع ادامه بدع رفت بعد پنج دقیقه اومد گفت قلب بچه رو یادم رفت گوش بدم یه نگاه ب لای پای من کرد گفت بزار یبار دیگ نگات کنم دوبارع معاینه کرد من تو اون پنج دقیقه از چهار سانت یهو شدم هفت سانت گفت عالیع خیلی داری عالی پیشرفت میکنی
بعد ک رفت من دوبارع رفتم حموم زیر دوش نشستم کف زمین فقد نعره میزدم هیچ چیزی کاررساز نبود درداش غیر قابل تحمل بود برام دیگ کار از نفس عمیق گذشته بود خیلی جیغ میزدم نالع میکردم خودم تنهای تو دسشوی نشستم دلم به حال خودم میسوزع مادرشوهرمم نمیزارم بیاد داخل دسشوی اونم تو ااتاق نشسته بود هعی گریه میکرد دعا میخوند بعد دوساعت از حموم در اومدم نشستم رو تخت جیغ میکشیدم خیلی زیاد مادر شوهرم هعی از پشتم ماساژ میداد این درد منو چند برابر میکرد با هر جیغ من اینم گریع میکرد من همچنان مرگو میدیدم میگفتم گوه خوردم میخام برم سزارین اما هیچکس محل نمیداد فقد میگفتن داد نکش ک انرژیتو برای زور زدن نگهداری.....

ادامه.......
مامان پرنسا💗 مامان پرنسا💗 ۱۱ ماهگی
سلااام
من اومدم با تجربه ی زایمانم ...
من دیروز یعنی ۹ اسفند رفتم پیش ماما همراهم که منو معاینه کنه ۱سانت بودم بعدش ۲ساعت باهم ورزش کردیم و روی توپ نشستم .
بعدش ماماهمراهم گفت اگه میخای یکی از توپارو ببر ورزش کن منم از خداخواسته رفتم یکی از توپارو اوردم .
خلاصه رفتم خونه رفتم دوش گرفتم زیر اب گرم اسکات زدم ۱۰۰تا .
بعدش تو تشت اب گرم نشستم
بعدش کمرمو ماساژ دادم
اومدم بیرون یکم دیگ زو توپ نشستم و دوتا کپسول گل مغربی گذاشتم
و ساعت ۳ونیم کیسه ابم پاره شد یهو قشنگ حس کردم ازم اب اومد رفتم دستشویی دیدم بلههه همینجوری ازم داره اب میره .۳ونیم اسنپ گرفتم  اومدم بیمارستان دیگ تا کارای بستریمو کردم شد ۴
۴نوار قلب گرفتن و ساعت ۵ماما همراهم اومد.
البته بگم اومدم بیمارستان معاینه شدم ۲سانت بودم یعنی از عصرش تا اخرشب یه سانت دیگ باز شده بودم ...
خلاصه ماماهمراهم اومد خرما بهم داد توپ اورد برام باهام اسکات کار کرد ورزش های دیگ سجده امپول فشارم برام میزد دردم بیشتر میشد با ورزشا ۸سانت شدم رفتم دستشویی ادرار کردم اب گرم گرفتم زیر دوش و اسکات میزدم موقع دردام وحشتناک بود رفتم دراز کشیدم رو تخت با دردام زور میزدم  یهو فول شدم و رفتم سر تخت زایمان.واقعا درد وحشتناکی بود موقعی ک میگرفت ..خلاصه چندبار زور زدم تا پرنسای قشنگم به دنیا اومد.
۲۹۰۰کیلوگرم بود
بعدشم اومدن جفتو دراوردن و اندازه به دنیا اومدن بچه اونم درد داشت .بعدم شکممو فشار دادن چندبار .
الانم که بیمارستان بستری ام تا فردا صبح مرخص بشم .
مامان هامین♥️🐣 مامان هامین♥️🐣 ۵ ماهگی
پارت هفتم
رفتم لباسمو عوض کردم. به دستم یه برگع بستن اتاقمو دادن .
دردام برام قابل تحمل بود و زایشگاه همچنان شلوغ یعنی وحشتناااااک پر بود
من رفتم اتاقم درو بستم شروع کردم رو توپ ورزش کردن تا دوساعت همینجوری ورزش کردم بعد بردنم یع سرم وصل کردن. سرمم تموم شد اما دردای من قابل تحمل بود. هعی میومدن میگفتن زود بستری شدی کاش نمیشدی وو بیشتر بمن استرس میدادن ولی به روی خودم نمیاوردم.
بعد تمووم شدن اون سرم یکی دیگ بهم وصل کردن داخلش امپول فشار زدن.
شیفت عوض شد..
یه ماما از شانسم اومد واقعا محشر بود اخلاقش رفتارش همچیزش عالی بود
گفت باید ببینم قلب بچه در چ حاله صدای قلبشو شنید گفت دکترت گفتع باید کیستو بزنیم تا پیشرفت کنی گفتم باشه ولی اروم اون اول معاینه کرد بعد کیسمو زد چجوری دستشو اون داخل میچرخوند ک دادم رفت هوا با پاهام هولش دادم
بعد شروع کردم گریه کردن خیلی گریع کردم اونم بغلم کرد گفت ببخشید اگ میخای زود زایمان کنی باید بزاری کمکت کنم و من همچنان گریع میکردم دلم به حال خودم سوخت...
گفت یک ربع تو همین حالت بمون تکون نخور بعد یه ربع برو دسشوی
من دردم داشت بیشتر میشد سرمم کند میرفت گفتن باید کند بره چون برای قلب بچه ضرر دارع
خب بعد یه ربع.....

ادامه.........
مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 ۷ ماهگی
تجربه زایمان:
مامانا من چند روز بود ک تو خونه پیاده روی رو شروع کرده بودم و بیشتر پله بالا پایین میکردم بچم از ی هفته قبلش یکسره خودشو سفت میکرد ک بدون درد بود و منم توجهی بهش نمیکردم
تا اینکه امروز صبح یدفعه از خواب بیدار شدم و یچیز گرم ازم ریخت یلحظ فک کردم ادراره ک دیدم ن یکسره داره میریزه شلوارم کلا خیس شد منم ک روز قبلش رفته بود حموم و‌کاملا تمیز بودم همونجا سری زنگ زدم ب مادرشوهرم و باهم رفتیم بیمارستان خیلی استرس داشتم
ماما اومد معاینه کرد گف خوبه بستری کردساعت ۴ و نیم و حدودا ساعت ۵ و نیم یا ۶ دردام شروع شد با امپول فشار هر ۳ دقیقه یکبار میگرفت اولش تا ۳ ۴ سانت اوکی بودم زیاد شدید نبود دردام هر ساعت یا نیم میومدن معاینه میکردن و اینم بگم ک معاینه اونقدی ک میگفتن درد نداشت بشرطی ک خودتونو شل کنید و قابل تحمله
دیگ بعد ۵ ۶ سانت دردام غیر قابل تحمل شد و یکسره میگرفت دوتا ماما اومدن توپ گذاشتن روش پارچه کشیدن و گفتن بیا پایین ورزش و یکسره روی توپ بودم موقع دردام بالا پایین میشدم روی توپ تا رحمم بیشتر باز بشه یکسره هم کمرمو با روغن بچه ماساژ میدادن دستشون درد نکنه خیلی کمک کرد دکتر هم همش بالا سرم بود هی انرژی میداد بهم دستمو نقاط فشاریشو میمالوند برام تا دردام کمتر شه یا میگف دستمو بگیر تا اروم شی
خلاصه بعد ک شدم ۷ سانت و دردام یهو کم شد
مامان هامین♥️🐣 مامان هامین♥️🐣 ۵ ماهگی
پارت نهم
اما من فقد با جیغ اروم میشدم اومدن معاینم کردن شده بودم هشت نیم سانت دیگ حس زور زدن داشتم
رفتم تو توالت بازم ابگرم گرفتم رو خودم انقد اب داغ بود ک از شدت درد نمیفهمیدم وقتی میریختم رو شکمم بهتر میشدم مادر شوهرم اومد داخل گفت بیا بیرون عفونت میکنی اینجا داد زدم گفتم برو بیرررررون حس زور دارم مادر شوهرم بدو بدو رفتع بود به ماما گفت ک عروسم حس زور زدن داره من همچنان دوتا زور داده بودم بخودم
ماما اومد منو از دسشوی کشید بیرون گفت میخای تو دسشوی زایمان کنی؟ گفتم چرا حالیتون نمیشع داررم میمیرم بمن یچیز بزنین نذارین انقد عذاب بکشم همچنان جیغ داد من به راه بود رفتن گاز انتواوکسی اوردن ماما گفت هروقت درد شدید داشتی یا زور داشتی یه نفس عمیق محکم از این بگیر من گرفتم اولین نفس ک گرفتم سرم گیج رفت دراز کشیدم چشام سیاهی میرفت دردام شده بود هر دو دقیقه یبار خیلی دردش وحشتناک بود اول ب مقعدم فشار میومد بعدش یه درد وحشتناک بعد حس زور بمن گفتن زور نزن ک دهانه رحمت التهاب نکنه منم با نفس عمیق سعی میکردم زور نزنم اما اون گازو تنفس کردم چشام سیاهی رفت از دستم افتاد داد زدم گفتم دارم بالا میارم کیسه اوردن بالا اوردم فقد یه ابمیوه خورده بودم با خرما چون گفتن چیزای سنگین جز مایعات نخور
اومدن معاینع شده بودم نه سانت خیلی وحشتناک داشتم جیغ میزدم بعد پنج دقیقه با چهارتا زور خیلی ک بهم اومد شدم ده سانت
ماما گفت حالا پاهاتو باز کن زورت ک گرفت تا حد توانت زور بزن به مادر شوهرم گفت بشین روب روش اگ دیدی به اندازه یه سکه باز شده موهای سرش دارع دیدع میشه صدا بزنین.......

ادامه........
مامان جوجو ممد💜🤰🏻 مامان جوجو ممد💜🤰🏻 ۵ ماهگی
#زایمان طبیعی پارت اول


روز چهار شنبه ساعت ۱۱صبح از کلاس آمادگی زایمان اومدم تا اومدم خونه بخوابم حس کمر درد داشتم گفتم هیچی نیس و خوابیدم ساعت ۴بعد از ظهر شد دیدم داره بیشتر میشه گفتم بزار برم بیمارستان یه دوش گرفتم و رفتیم معاینه کردن گفتن ۲فینگر ولی درد داشتمااا بعد ان اس تی گرفتن خوب بود بعد بهم تا ۶سانت بستری میکنیم برو پیاده روی دردت بیشتر شد بیا منم ۳ساعت پیاده روی رفتم دردم دیگه زیاد شد رفتم معاینه گفتن ۴فینگری برو خونه دوش آب گرم و پیاده روی منم اومدم خونه دوش آب گرم و پیاده روی کردم خیلیاااا زیر دوش آب گرم کمرمو ماساژ میداد زن عموم که هم دردو کمتر میکنه هم دهانه رحمو باز میکنه واقعا عالی بودم دردام اونقدر زیاد شده که نمیتونستم راه برم رفتم معاینه گفتم ۹فینگری زود بستری کردن منم فول شدم بعد گفتن هرموقه درد داشتی زور بده نداری زور نده تا خودتو خسته نکنی بعدش من درد داشتم خرما میخوردم تا ضعف نکنم اینم خوب بود.... ادامه دارد 🥲
مامان محیاسادات مامان محیاسادات روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
#پارت ۲
وقتی گفت بستری شو اولش گفتم بستری نمیشم برم خونه با درد بیشتر و بیشتر باز بشم بیام که نزاشتن گفت چون بچه دومته نمیشه ممکن بری توراه یا توخونه یهو باز بشی زایمان کنی دیگ منم ترسیدم و رفتیم برا بستری اومدم رفتم دخترمو دیدم و رفتم عصاره اسطوخودوس بگیرم صب ساعت ۸بود عطاریا بسته بودن دیگ تا اومدم ۱۰شد بستری شدم و ۱۱ امپکل فشار و شروع کردن با دستگاه و سرم یه امپولم به پام زدن و دردام بیشتر شد و منظم تر شد هر ۵دیقه میگرفت ولی خیلی قابل تحمل بودتا ساعت ۱۲ کیسه ابمو زدن تقریبا زیاد دردی نداشتم دیگ رفته رفته دردام بیشتر شد در حین دردا توپ و حرکت پله دادن ک ورزش کنم ورزشارو انجام میدادم و راه میرفتم مرتب دستشویی میرفتم تخلیه میکردم
دیگ تا ساعت ۲دیگ دردام قابل تحمل نبود زنگ زدم ماما همراه گرفتم بعد اومدن با یه شلنگ اب نمک زد مقعد برا تخلیه روده ها و یکم راه رفتم و رفتم دستشویی گلاب ب روتون احساس دلپیچه و اسهال داشتم روده هام تخلیه شد و ماما ساعت ۳ اومد کمکم کرد ورزش کردیم و ماساژم داد
دیگ دردا شدید شد تحمل نداشتم به هر دردی جیغ میزدم معاینه شدم ۸سانت بودم و سجده شدم که سرش اومد زور بهم اومد حس میکردم بچه الان میفته بردنم تو اتاق زایمان و دیگ متوجه نشدم برش زد یا ن ولی بخیه خوردنو متوجه شدم سوزن رد میشد و دیگ بچه رو گزاشتن رو شکمم و بردن خشک کردن و دستبند زدن
مامان پناه مامان پناه ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲😋
بعد رفتن من بلند شدم رفتم سرویس کارامو کردم اومدم بیرون صبحونه آوردن خوردم دیدم مامام اومد آمپول فشار زد ان اس تی گرفت رفت من ورزش کردم پیاده روی به مثانم خیلی فشار میومد زود زود جیشم میگرفت اون سرم رو هم ک با خودم همه جا میبردم یه پا برام شده بود دردسر بعدش مامای همراه گرفته بودم گفته بود ۳ ثانت شدی میام منم چون ۳ ثانت بودم زنگ زدم اومد با اون ورزش کردم هعی وسطا میومدن ان اس تی میگرفتن منم انقباض هام شروع شده بود هروقت انقباض داشتم نفس عمیق میکشیدم ورزش میکردم بهتر میشد اومدن پنیسلین زدن من خوابم میگرفت انقباض هام شروع شدنی ورزش نفس عمیق رفع شدنی میخوابیدم بعد ساعت ۱۲ نیم ۱ بود داشت بیشتر تر میشد من همچنان خوابم میگرفت اومدن معاینه کردن گفتن پنج سانت نیم ۶ ثانتی بعد منم دیگ ورزش اینا کردم رفتم زیر دوش آب گرم دیدم هم به مقعدم هم به سوراخ واژن هم جای جیش خیلی فشار میاد بعد رفتم تو توالت فرنگی زور دادم فکر کردم مدفوع یا ادراره ولی چیزی نبود بعد اومدم بیرون به مامای همراهم گفتم مامامو صدا زد اومد معاینه کرد گفت ۱۰ ثانتی فولی دیگ گفتن جوری ک تو دستشویی فرنگی میشینی بشین زور بده منم ۸ ۷ بار زور زدم گفتن بیا رو تخت رفتم رو تخت اونجا هم ۹ ۱۰ تا زور زدم دیگ نی نیم بدنیا اومد ۹ تا از داخل بخیه خوردم ۶ تا از بیرون و اینکه دخترمو قشنگمو گذاشتن رو سینم کل دردام یادم رفت😍
مامان فسقلیا مامان فسقلیا ۱ ماهگی
پارت سوم


صب شد و من دردام بيشتر و فاصلشون كمتر و نرفتم بيمارستان ، فقط نفس عميق ميكشيدم ، كاراي خونه انجام داديم و با شوهرم پسرم رو داديم دست مامانم و رفتيم بيمارستان ساعت ٨:٠٥ دقيقه،رسيديم در زايشگاه ولي من نرفتم داخل و همچنان تو سالن پياده روي ميكردم و نفس عميق ميكشيدم،ميدىنستم هرچي بيشتر درد بكشم بيرون و خودم ب خودم كمك كنم بهتره برام ، ساعت ٨:٣٠ دقيقه من رفتم تو و معاينه كردن ك من ٦ سانت بودم😊درد داشتم اما قابل تحمل ، شدتش اونقدري نبود بگم الانه بميرم 😊كاراي بستريمون رو انجام دادن و من رفتم اتاق زايمان ،ماما معاينه كرد گفت دهانه رحمت تا ٧ سانت هم با ه ولي بچه سرش تو لگن فيكس نيست بريم تو آب گرم بشين ، خلاصه اتاقي ك وان آب گرم اونجا بود منو نشوندن و خودم ماساژ دادم شكمم و كمرم ،ماما اومد گفت حالت مدفوع نداري ؟ گفتم نه ،خب بعد از ماساژا خشكم كردن و بردنم رو تخت و باز معاينم كرد و گفت كيسه آبت رو بايد پاره كنم ، تا پاره كرد بهم گفت زير رونت بگير تو دردات و زور بزن 😰