۵ پاسخ

دقیقا منم به مامانم همین حرفو زدم گفتم منو با دمپایی طبی میزدی نامرد حالا یه داد میزنم سر کارای خطرناکه بچم میخوای بیای بازم منو بزنی!؟
من یبار مستقیم بهشون گفتم ک هروی من میگم نه شما برعکس من و حرفم عمل نکنید من دوروز خونه شما مهمونم بعدش میرم خونم بچم حرفمو گوش نمیده.دخترم الان۱۲سالشه دقیقا همین مدلی شده بود دیگه اینو ک گفتم به خونوادم یذره شل کردن

خدایی تو بچگی از دست مامانم کتک نخوردم
نمیگم دعوا نکرده چرا دعوا کرده ولی کنم در حد از پشت دستم بزنه
دخترمم الان خیلی وابسته است بهشون ولی خوب اینکه لوس کنند نه بچه بالاخره باید تربیت بشه تو هم اذیت نکن خودتو مستقیم بگو بهش

من برخورد میکنم اگه کسی دخالت کنه تو تربیت بچه ام، حقم با شماس

خوشحال باش چ مامان مهربونی

من اختیار بچه ی خودمو انگار ندارم..با شوهرم قهر بودم..مجبوری زنگ زدم ک بیا منو ببر واقعا دیگ اعصابم اینجا نمیکشه..هر جا میرم دعوا و بحث

سوال های مرتبط

مامان رادمهر.رادوین مامان رادمهر.رادوین ۲ سالگی
سلام مامانای گل روزتون مبارک .روز خودمم مبارک من واقعا به خودم افتخار میکنم که مادر دوتا بچه ام ی مادر قوی ام خیلی جاها کم میارم توی تربیت بچه ها با رادمهر خوبم اما جایی عصبانی میشم دندونامو روی هم فشار میدم از دستش که اونم یادگرفته و همینجور خیلی رفتارای خوبو بد منو. توی وضع اقتصادی که بچم الان خیلی چیزا میخواد که نداره و من فقط رنجشو دارم اما تمام سعیمو میکنم که همه چیز براش بخرم و همه چیز براش فراهم کنم که حسرت چیزی نداشته باشه بچگی کنه برای خودش.من قبلن معلم پیش دبستانی بودم خیلی تجربه دارم راجب بچه ها کلن از بچگی من عاشق بچه ها بودم و کمی با آگاهی از دنیای بچه ها دارم مادری میکنم. و زندگیم خیلی چالش داره اما تمام سعیمو میکنم که مادر خوبیباشم براشون اصلا فک بچه دوم رو‌نمیکردم اما خدا خیلی زود بعد رادمهر بهم بچه داد و میتونم بگم خیلی قوی تر از قبل شدم .امروزم تمام سعیمو میکنم که مادر خوبی باشم براشون من توی پیش دبستانی به جدی بودن معروف بودم الانم رادمهر با جدیت من یک سری از قانونای خونه رو یادکرفته و انجام میده و بچه بی نظمی نیست . به نظرم بیاید به بچه ها قدرت انتخاب بدیم اجازه بدیم بازی کنند بچگی کنن همیشه جوری بهشون نگاه کنید که اونا خیلی ازبیشتر از ما میفهمند جوری باهاشون رفتار کنید که انگار با ی ادم بزرگ رفتار میکنید و‌اینکه خیلی خیلی بهشون محبت کنید و ببوسیدشون تا بچه ها کمبود محبت نداشته باشن و اینجوری بهتون اعتماد کنن و اینکه رفتارای خودمون هم درست کنیم که بچه ها ازمون یاد میگیرند.بابام چندشب پیش میگفت تو هنوز خودت خیلی بچه ای و ما بهت میگیم بچه هات خوبن من خندم گرفت از حرفش ‌
مامان هلنا مامان هلنا ۲ سالگی
سلام خانوم ها مادرم خیلی بهم میگه نمیدونی بچه بزرگ کنی یعنی حتی نباید عصبانی هم بشم اخه مگه من آدم نیستم خسته نمیشم خودش میدونه چقدر بچه بزرگ کردن سخته بعد هی ازم ایراد میگه تعنه میزنه خسته‌م خیلی از اون ورم شوهرم باهام خوب نیست نمیدونم چیکار کنم بعضی وقتا میزنه به سرن خودمو خلاص کنم کم اوردم بخدا دیشب خونه مامانم بودم میخوام شیر شبش رو قطع کنم ب سینم تلخک زدم وقتی نق میزد میگفتم لطفا شماها حرف نزنید تا دوباره بخوابه بعد مامان بابام هی باهاش حرف میزدن منم عصبانی شدم سر بچم داد زدم میگرن دارم بجای اینکه بهم ارامش بدن مامانم بهم تعنه میزنه و میگه نمیرونی بچه بزرگ کنی یکاری برلم میکنه اینقدر منت سرم میزاره امروز ک بیدار شدم من اصلا به رو خودم نیاوردم ولی مامانم باهام سر سنگین بود دعوامون شد بلند شدم اماده شدم برم مامانم گفت اگه قبل نهار بری نه من نه تو منم رفتم راه رو دوباره برگشتم به حرمت زحمت هایی که برام کشیده بود وگرنه بخدا اون نگران این بود که مردم من رو گریون میبنن آبرو خودش میره،اینقدر دلم شکسته
مامان مهراد مامان مهراد ۱ سالگی
اینقدر مامانم تو تربیت پسرم دخالت کرده که دو تربیتی شده یعنی پسرم تا مامانم رو میبینی اخلاقش 180 درجه تغییر می‌کنه چون مامانم تا هر کاری می‌خوام بکنم با بچم میگه نکن بذار خودم انجام بدم بذار اینکار کنم نمی‌ذاره اصلا تصمیم بگیرم راجب کار های بچم فقط هی منو بد می‌کنه تو چشم بچم

مثلا امروز سینی رو کابینت بود پسرم با دست می‌تونه تکون بده تا دست پسرمو گرفتم پسرم گریه و جیغ و خودشو بزن و ب در و دیوار مامانم هی میگفت ولش کن کاریش نداشته باش منم عصبی شدم پسرمو بردم تو اتاق گفتم دخالت نکن تو کار من
من اگه بخوام بچه مو هم بکشم نباید دخالت کنی میگه اگه من دستشو اینطوری می‌گرفتم که دعوا می‌کنی اگه من بخوام بزنمش که دعوا می‌کنی گفتم مامان نباید دخالت کنی عجبا

ب جای این کار ها تا میبینی پسرم حرفمو گوش نمی‌ده بهش بگو برو ببین مامانت چی میگه حرف مامانت رو گوش

مثلا بچمو پیش باباش تنها می‌ذارم میگه وای چرا تنها گذاشتی ی وقت کاری نمیکنه
بهش میگم باباشه دشمنش که نیست

در کل نمیذاشت من درست تربیت کنم یه هفته دور بودم پسرم خوب بود امروز با دیدش اخلاقش عوض شد

منم امروز هم پسرمو آدم کردم که بفهمه حرف کیو گوش کنه

هم ب مامانم یاد دادم دخالت نکنه