پارت ۲۰
دیگه تصمیم گرفتم برم سر کار شوهرم رفته بود به خانوادش گفته بود که زنم می‌خواد بره کار باباشم گفته بود نه تو غلت کردی که اجازه دادی بره اگر رفت با یکی دوست شد چی😐 تو جمع گفته بود اومدن بهم گفتن حتی توی اون جمع مردونه هم بوده
من خیلی التماس شوهرم میکردم که بزارع برم سر کار چون واقعا بودن توی خونه داشت اذیتم میکرد و بلاخره با کلی دعوا پ بحث راضی شد که برم بعدم توی اون مدت خیلی حالم بهتر بود یع روز یکی از همکارا گفت ماشاالله چقدر قشنگ و سفید هستی عکس ش‌هرت نشونم بده چقدر زود ازدواج کردی از بس قشنگ بودی زودی بردنت ناقلا نکنه دوست دختر دوست پسر بودین گفتم نه بابا عکسو نشونش دادم زنه یهو چهرش عوض شد گفت با خواست خودت شدی زنش ؟ گفتم نه اجبار گفت نمیدونم اخلاقش چطوره ولی اصلا قیافه به هم نمی‌خورین
اخه من خیلی قشنگ بودم و هستم😂
شوهرمم گیر داده بود که تو نازا و ناقص هستی واسه همین بچه دار نمیشی خانوادشم بهم میگفتن تو بچه دار نمیشی مشکل داری ای حرفا
من هرچی میرفتم دکتر دکتر می‌گفت کاملا سالم
دیگه من گفتم خب خودت برو دکتر چرا خودت نمیری من که مشکلی ندارم اول گفت نه بعد گفت باشه رفتیم دکتر دکتر منو بیرون کرد ولی من پشت در بودم و شنیدم بع شوهرم می‌گفت چرا زنت آوردی تو اگر بفهمه چه مشکلی داری طلاق میگیره اصلا چرا با این شرایط ازدواج کردی شما باید عمل شی و اصلا امکان نداره بچه دار شی من اینو شنیدم شوهرم اومد بیرون گفت گفته هیچ مشکلی نداری و درصد اسپرم هاتم بالا هست😐
ولی خب من شنیده بودم

نظرتون چیه ؟

امیدوارم واقعی نباشع اینایی ک میگی
توخوشگل بودی چرلنگفتی احسانومیخای یا چرا مقاکمت نکردی زن این خرنشی
یا چرا بچه خاستی ازش
یاشتیدی ک مشکلداره نگفتی طلاق بگیریم

بازم میزاری ؟امشب تموم ش کن

چ مشکلی داشته

تو خماری نزار خب بقیه اشو بزار

چ جالب خب