۷ پاسخ

اخ چقد دوس دارم مامانایی ک تجربه میذارن😍

منم تاریخ زایمانم زده ۱۴ آذر هنوز خبری نیس😐🫣

چند هفته بودین دیگه وزنش چطور بود

میخاممم بدونم بقیشوووو

چن هفته ایجور شدی

خب بعدش

وایی چ ترسناک

سوال های مرتبط

مامان محمد مامان محمد ۳ ماهگی
پارت دوم .....
ک خلاصه خودمو رسوندن بیمارستان فهمیدن ک کیسه آبم پاره شده ماماعه گل ک باید معاینه کنم منم رفتم روتخت و معاینه کرد سه سانت باز شده بود و من همچنان همون درد هایه یه هفته پیش رو داشتم و کارایه بستری مو خواهر شوهرم انجام داد و منو با ویلچر بردن اتاق زایشگاه و فقط میگفتی وارد جهنم شدم از بس صدایه جیغ و داد می‌شنیدم...
خلاصه ک منو بردن تو اتاق و یه تخت بود واسه درد کشیدن و استراحت اینجور چیزا یه تختم واسه زایمان یه صندلی واسه ماماهمراه ک من خداروشکر نگرفتم یه هزینه الکی ندادم
ک ماما اومد و سرم تقویتی زد ان اس تی رو هم وصل کرد گفت ک بزار معاینت کنم گفتم الان طبقه پایین معاینه کردن سه سانت بودم گف ن باس خودم ببینم معاینه کرد همون سه سانت بود .
این ک رف بهم گفت کار داشتی صدام بزن من در اتاقم و رفت بیرون منم تنها حوصلمم ب شدت سر رفته بود. نمی‌دونستم چیکار کنم ک از رو تخت اومدم رفتم پایین تخت یه خورده قر کمر رفتم یه دوری تو اتاق زدم یه سری ب اتاق نی نی ها و وسیله هایه دکتر زدم تا چشم افتاد. ب ✂️ لرزم بیشتر میشد دیگه اومدم همینطور با استرس رفتم رو تخت ک بعد یه ربع بیست دقه یه دردایه خفیف اومد سراغم که از کمرم شروع میشد تو شکمم تموم میشد ..
مامان نارین🩷 مامان نارین🩷 ۷ ماهگی
مامان نی نی مامان نی نی ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 1
خب خانوما تجربه زایمانمو میزارم بیشتر بخاطر مامانایی ک استرس زایمان دارن و از طبیعی میترسن اول اینکه من از 36 هفته یه سری انقباض گرفتم ک البته انقباض کاذب بود ولی ب خاطر همونا دکتر پیاده روی و ورزش و رابطه و... چیزای دیگ ک ب زایمان کمک میکنه رو برا من عقب انداخت و گفت تا 38 هفته هیچکاری نکنم ک من وقتی 37 هفتم کامل شد ب صلاح دید خودم شروع کردم ب پیاده روی روزانه😬 (از نیم ساعت شروع کردم تا اخرا ک شد روزی 2 ساعت شایدم بیشتر) رابطه هم هر چند شب یکبار داشتم ولی بعد رابطه درد و انقباضای شدید میگرفتم ک به زایمانم ختم نمیشد و رسما الکی درد میکشیدم بخاطر همین خیلی کم داشتم شیاف گل مغربی هم هر دو شب یکبار میزاشتم، هفته اخر دیگه رسما خسته شده بودم و همه کار میکردم ک دردم بگیره ولی هیچی ب هیچی تا 40 هفتم کامل شد و تو اون چند روز اخر حرکات بچمم خیلی خیلی کم شده بود رفتم دکتر و بهم گفت ک دو روز بعدش برم بیمارستان برای ختم بارداری اما فرداش قرار شد یه سونو بدم برا احتیاط ، صبح هیجدهم رفتم سونو و متوجه شدم اب دور بچم خیییلی کم شده و علت کاهش حرکات هم همون بود همونجا ب دکترم زنگ زدم ک بهم گفت فردا صبحش برم بیمارستان و بستری بشم
مامان باران مامان باران ۹ ماهگی
و اما تجربه زایمان طبیعی من در بیمارستان ۱۷شهریور

من دیروز خیلی پیاده روی کردم و اومدم خونه رفتم زیر دوش آب گرم و تا تونستم اسکات میزدم از حموم ک اومدم احساس کردم حالت تهوع دارم .کم کم کمرم می‌گرفت و میزد ب زیر دلم داشتم نماز می‌خوندم ک تو حالت سجده کیسه آبم پاره شد و سریع اومدم بیمارستان ساعت۹شب بستریم کردن و از ساعت ۱۱دردا شروع شد ولی کم بود از ساعت ۱۲تا ۳هم انقباض داشتم و دردابیشتر شد ولی هر چی داد میزدم هیچکی بهم رسیدگی نمی‌کرد چون نصف شب بود و رفته بودن بخوابن بعدم ک اومدن اینقدر شلوغ بود زایشگاه ک بهم محل نمیدادن تا شد ساعت ۴دردام خیلی زیاااد شد بهم گفتن پاشو ب حالت سجده بشین و ورزش کن تا بچت بیاد پایین تااا ساعت ۶ ک ۱۰سانت شد ک رفتم اتاق زایمان اونجا اینقدر دردام شدید بود و داد میزدم ک ب خونریزی افتادم وبا کلی اذیت بچم بدنیا اومد .از من ب اونایی ک کیهان برن ۱۷شهریور نصیحت اول اینکه ماما همراه بگیرین خیلی کمکتون می‌کنه و بعدم اینکه اسکات و حالت سجده شدن روند زایمانو سریعتر می‌کنه
مامان یه دختر خوشگل🩷 مامان یه دختر خوشگل🩷 ۷ ماهگی
سلام بلاخره من اومدم با تجربه زایمانی ک قرار بدد سزارین باشه ولی ناغافلانه طبیعی شد🥲
ما یه مدت بود ک دنبال خرید ملک بودیم خیلی فعالیتم زیاد شده بود انقباضم داشتم ک فک میکردم برای خستگیامه
قبل از هرچیزی میخوام بگم ک اگه انتخابت سزارینه از فعالیت زیاد دوری کن من خیلی از پله تردد میکردم ولی اگه دوس داری طبیعی زایمان کنی حتما پیادروی کن و پله بالا پایین کن
خب میرسیم ب روزی ک ۳۵هفته و ۵روزم بود از ساعت ۴رفته بودیم بیرون تا ساعت ۹شب ک برگشتیم خونه من هی شکمم سفت میشد خیلی خیلی خسته بودم بیحال بودم سریع خوابیدم البته خواب درست و حسابی نداشتم چون کوفته بود تنم و انقباضم داشتم گاهی..تا ساعت ۵صبح ک همسرم رفت سرکار من رو تخت خواب بودم خواستم اون پهلو شم یهو یه آب گرم و خیلی زیااااد ب شدت ازم ریخت ب مخض ترکیدن کیسه آبم یکم دردم شروع شد سریع خبر دادم و رسوندنم بیمارستان البته تو راه دیگه جیغ میزدم از درد🥲گشنه و تشنمم بود ولی گفتم منکه میخوام سز شم پس ناشتا باشم تا دمه در بیمارستان ک برسیم دیگه دردام ب چن دیقه یبار رسید
پارت اول💖
مامان الین مامان الین ۴ ماهگی
خب خانما اومدم براتون تعریف کنم ک چیکار کردم که زایمان کردم
من روز سه شنبه ک ۳۸ هفته کامل بودم دکترم برام معاینه تحریکی انجام داد و گفت دو سانت پنجاه درصد بازم و برم خونه ورزش و پیاده روی اینا انجام بدم
منم معاینه تحریکی ک شدم بعدش رفتم دو ساعت با قدم های تند پیاده روی کردم و ۶ طبقه پله بالا رفتم و پایین اومدم و بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم ۵۰ تا اسکات زدم و بشین پاشو رفتم و حالت چرخشی و کششی کمرمو تکون دادم
بخاطر معاینه تحریکی ب خونریزی افتاده بودم ک خیلی زیاد نبود و یکسره ترشحات ژله ای زرد و قهوه ای داشتم
خلاصه اون شب دردام شروع شد و تا ۴ صب درد شدید و انقباض هر ۵ دقیقه یکبار داشتم که رفتم بیمارستانی ک قرار بود زایمان کنم ک معاینه کرد و گفت هنوز همون دو سانت پنجاه درصدی برو خونه هروقت دردات شدید تر شد بیا
منم رفتم خونه و خوابیدم و دیگه بیخیال شده بودم چون صبحش ک بیدار شدم دیگه دردای شدیدم رفته بود و ی ذره درد داشتم فقط تا شب ک یعنی چهارشنبه شب
چهارشنبه رو هیچ کاری نکردم کل روز رو دراز کشیده بودم و امیدی ب ورزش کردن نداشتم تا وقتی ک شب شد و رفتم با شوهرم بیرون و موقع برگشت گفتم حالا ک بیرون اومدم پیاده روی هم بکنم
خلاصه بازم دو ساعت تند تند پیاده روی کردم ساعتای ۱۲ بود ک در حین پیاده روی انقباضام دوباره میگرفت و دردام شروع شده بود (از روز قبل همچنان خونریزی و ترشح داشتم )خلاصه بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم همون کارای دیشبی و رو انجام دادم
توی حموم ک بودم همش حس میکردم ی چیزی ازم میریزه ولی خب چون زیر دوش بودم فکر میکردم آبه
هی دست میزدم و میدیدم رنگ خاصی نیست و گفتم ولش کن وقتی برم بیرون نوار بهداشتی میزارم ک ببینم چیه
ادامه توی کامنت ها….
مامان دادا کوچولو مامان دادا کوچولو ۵ ماهگی
پارت دو:تجربه زایمان عراق:
کم کم خونریزیم بیشتر شد دوباره بعد از ظهر رفتم گفت یک و نیم سانت باز شده و... برو سونو بیرون بیمارستان ماهم چند جا رفتیم بسته بود و چون آخرین سونوم ۳۸هفته بود گفتم ولش اومدم خونه😁
و همچنان دردم مثل پریودی بود که اونشبم خوابیدم خسته و. فرداش ک میشد شنبه یکم خلط های خونی پررنگ و زیاد شده بودن دوباره رفتم بیمارستان ک بعد از معاینه گفت سه سانتی بستری نمیشی برو ساعت سه و نیم بعد از ظهر بیا هواهم گررم منم خسته شده بودم واسه دوستم ماشین گرفتیم دربست خودم از بیمارستان تا خونه پیاده اومدم با همسر ک یک سانت و خورده ای طول کشید تا خونه اومدم خونه حموم آب داغ کردم دوباره گل گاو زبان خوردم و ناهار ساعت های پنج بود دوستم اومد با همسر رفتیم وسایل هامونم بردیم ک بدون معاینه گفت برو اتاق زایمان پرونده درست کردم و رفتم اتاق زایمان آزمایش ها هم ک صبح گرفته بودن داخل اتاق زایمان بهم انژیوکت وصل کردن و بعد اومد معاینه کرد
مامان نیهان💜 مامان نیهان💜 ۵ ماهگی
تجربه زایمان🍃



خیلی مختصر تعریف میکنم... 37هفته و 4روزم بودکه ساعت 4عصر جمعه بود ک کمر درد اومد عین درد قائدگی این درد ها کم و زیاد میشد واسه شنبه نوبت سنوی اخر رو داشتم دوساعت صبر کردم خیلی نگران بودم واسه بچم ک اتفاقی نیوفته واسه همین رفتم بیمارستان واسه nst خداروشکر خوب بود ازم اجازه معاینه خواستن . معاینه انجام شد گفتن یک سانت باز شده و اینکه واسه یک سانت نمیتونن بستری کنن اومدم خونه ساعت 3صبح بود دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم ی بیمارستان ک امکانات بیشتری داره اوجا معاینه شدم و گفتن باید بستری شی بعد بهم سرم فشار وصل کردن خیلی درد داشتم دردهام ب حدی بود ک داشتم منفجرمیشدم روز بعد رو هم کلی درد داشتم3 سانت باز شده بود اما هرکی معاینه میکردمیگفت اصلا کیسه اب و سر جنین معلوم نیس اینو ک میگفتن بیشتر میترسیدم اما دلخوشیم این بود دستگاه وصل بود و صدای قلب دخترم رو میشنیدم؛ ظهر بود ک ماما اومد و با سوزن کیسه اب رو پاره کرد اصلا درد نداشت یهو کل تخت خیس شد. ادامه دارد....