سلام بچه ها میخوام از تجربه سختم واسه روز زایمان بگم

که ۸آبان دکتر بهم گفته بود بیا واسه زایمان طبیعی بستری شو که رفتم بعد معاینه تحریکی بهم گفتن دوسانت بازی برو خونه پیاده روی کن پس فردا بیا که من رفتم خونه از شیاف گل مغربی بگیر تا خاکشیر و پیاده روی و پله رفتن و اسکات زدن زیر دوش و رابطه داشتن بدون جلوگیری هیچ کدوم فایده نداشت چون پس فرداش یعنی۱۰آبان که رفتم بستری شدم گفتن دوسانت باز هستی که اومدن آمپول فشار بهم زدن تا دردم بگیره و آماده زایمان بشم که با دوتا سرم آمپول فشار و بیست سی باری که پرستارای شیفت معاینه تحریکی ام کردن همون دوسانت بودم و داشتم از درد میمردم که حالا بهم میگفت پاشو با توپ ورزش کن که من از ترسم با اون دردم ورزش میکردم که زودتر زایمان کنم ولی دهانه رحمم باز نشد که نشد آخر سر بعد ده ساعت درد کشیدن که مرگو جلوی چشمام دیدم بردنم سزارین اورژانسی یعنی هیچ موقع یادم نمیره وقتی پرستار اومد گفت آماده سزارین شو داشتم از خوش حالی بال درمیاوردم که خلاصه ساعت ۵ صبح ۱۱ آبان رفتم اتاق عمل و بیحسی اپیدورال شدم و ساعت ۵ و ربع بچم به دنیا اومد و اکه برمیگشتم به عقب هیچ موقع به خاطر پول از عمل سزارین نمی گذشتم که طبیعی رو انتخاب کنم 😰

۵ پاسخ

واي😨😨😨خدا به دادمون برسه واقعا همه چي از بي پوليه خواهر منم مجبورم طبيعي بزام 😬

چند هفته بودین

منم ده روز پیش زایمان طبیعی کردم.ب همه توصیه میکنم سزارین بکنن .طبیعی پدرتو درمیارن.تو هردو زایمان بخیه میخوری.ولی بخیه سزارین حداقل جای خوبیه و مراقبت اسونه ولی مراقبت از بخیه طبیعی ن...الان من بعد ده روز رفنگتم دکتر میگه بخیه هام نگرفته و باز شده و‌‌‌

زایمان سزارین مثل باقلواس🤤
منم خیییلی راضی ام

دقیقا مثل من😐تازه من ۲۰ ملیون دادم گفتن برا زایمان طبیعی همکاری نکردی

سوال های مرتبط

مامان رادمهر👼 مامان رادمهر👼 ۱ ماهگی
سلام‌مامانا🤗اومدم از تجربه زایمانم براتون بنویسم (سزارین اجباری) پارت یک

۴۰هفته با نامه دکترم بستری شدم بدون هیچ درد و با دهانه رحم بسته
اینم بگم که زایمان طبیعی دوست داشتم و خیلی تلاش کردم از ورزش های لگنی و پیاده روی و شیاف گل مغربی و رابطه و معاینه تحریکی و هرکاری فکرشو بکنید کردم اما دهانه رحمم حتی یکسانتم باز نشد و دیگه بستری شدم صبح دوشنبه و رفتم زایشگاه و یک دوز قرص زیرزبونی بهم دادن تا درد و انقباضاتم شروع بشه و‌من هم کلی ورزش رو توپ و دوش اب گرم و اسکات و تو اتاقم انجام میدادم و هر چند ساعت ازم NST میگرفتن و دردام پیشرفت داشت و انقباضات خوبی داشتم و‌یکسانت دهانه رحمم باز شد و خلاصه همچنان ورزش میکردم و‌تحرک داشتم تا به ۴سانت برسم و‌ماما همراهم بیاد و‌خلاصه بگم که دوبار معاینه تحریکی شدم وچندین بار معاینه دهانه رحم که کلی عذاب کشیدم و فقط گریه میکردم اما رحمم کلا یکسانت بیشتر باز نشد و من تو زایشگاه تا صبح سه شنبه درد کشیدم و کلی روحیمو از دست دادم و بعدش دکترم صبح اومد دید پیشرفت نداشتم و رحمم باز نمیشه منو آماده کردن و‌سوند وصل کردن برای سزارین و سوند هم اصلا درد نداشت و قابل تحمل بود
مامان سفید برفی مامان سفید برفی ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
سلام مامانا بلاخره اومدم با تجربه زایمان طبیعیم من از هفته ۳۴ با سونو فهمیدم سر جنین اومده تو لگن خوشحال خندان برای خودم میچرخیدم که چه خوب سرش اومده تو لگن فقط با نیم ساعت پیاده روی ،تا اینکه از هفته ۳۶ به طور جدی روزی دوسه ساعت پیاده روی و از ۳۷ رابطه جنسی بدون جلوگیری و ورزشای لگنی و امادگی زایمان رو انجام میدادم تا اینکه هفته ۳۸ رفتم معاینه در عین ناباوری گفت یه سانتم باز نیستی برو تلاش بیشتر کن ۳۹هفته بیا معابنه تحریکی کنم من رفتم اوضاع مثل قبل بود فقط دردای پریودی و کمردرد داشتم دوباره ۳۹ رفتم دوباره گفت خانوم دهانه رحم بستست معاینه تحریکی کرد برگشتم خونه ترشحات موکوسی اضافه به دردام شد گفتم حتما دیگه دارم باز میشم ولی ای دل غافل که هیچ اثری نداشت ۳۹ هفته یه ویزیت دیگه رفتم گفت اگه تا ۸ابان که میشه ۴۰هفته دوروز زایمان کردم که کردم نکردم با این نامه برم بستری برای امپول فشار ادامه تایپیک بعد...
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت دو
خلاصه که من یه شام سبک خوردم و شروع کردم به ورزش روی توپ و دوش آب گرم و اسکات زیر دوش و ورزش‌های زایمانی. تا بعد از نماز صبح که دیگه انقباض هام حدودا ۵ دقیقه شده بود. ماما همراهم گفت عالیه برو بیمارستان با وضعیت معاینه دیشب احتمالا ۵ سانت بیشتر شدی و برو بزنم خبر بده. رفتم بیمارستان معاینه کردن همون دو سانت بودم😐 خلاصه نوار قلب گرفتن پرستار شیفت اومد گفت وای نوار قلب بچه خیلی بده و یه خط صافه و برو یچزی بخور دوباره بیا. اغا من ترسیدم و دردام کلا قطع شد😫 یعنی انقباضات منظم ۵ دقیقه یا ۳ دقیقه شده بود ربع ساعتی یبار. دوباره نوار قلب گرفتن اوکی بود. میخواستم برم خونه پرستار زنگ زد به دکترم و دکتر گفت نرو خونه و اگر سیر زایمان پیشرفت نکرد ساعت ۱۲ ظهر به بعد امپول فشار بگیر. من تا ساعت ۱۲ مرتب داشتم ورزش میکردم با وجود درد و بعد که امپول فشار زدن بازم معاینه کردن همون دو سانت بودم. خلاصه زنگ زدم به ماما همراهم که بیاد کمک. وقتی اومد انقباض ها به دو دقیقه رسیده بود و از درد اشک میریختم. ولی دائم درحال ورزش و خرما خوردن و اینا بودم. دکترمم این بین اومد بهم سر زد و کیسه آب رو پاره کرد که پیشرفت کنم ولی دریغ. اینقدر خسته شده بودم که روی توپ ورزش میکردم چشمام می‌رفت. خلاصه حدودای ساعت ۴ اینقدر درد داشتم که التماس میکردم اپیدورال بزنن دیگ برای بار هزارم معاینه کردن سه سانت شده بودم و میگفتن تا قبل ۴ سانت نمیزنن ولی من خیلی اصرار کروم و قبول کردن. وقتی اپیدورال زدن یه نیم ساعت خوابیدم و بعدش دوباره پا شدم ورزش کنم. دکتر و تمام ماماها متعجب بودن که بچه اینقدر پایینه وضعیتش اینقدر خوبه ولی دهانه رحم باز نمیشه.
مامان نها🫧🤍 مامان نها🫧🤍 ۱ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت اول
الان یکم وقت دارم از تجربه زایمانم براتون میگم😅
بهداشت بهم گفت ۴۰هفته که شدی بیا نامه بهت بدم بری بیمارستان
من با نامه ۴۰هفته رفتم بیمارستان دل تو دلم نبود که اون روز قراره زایمان کنم😅. البته فک میکردم زایمان خیلی راحته ولی برعکس برای منی که هم طبیعی هم سزارین رو تجربه کردم سخت بود😥
بیمارستان که رفتم معاینه کردن گفتن حتی نیم سانتم باز نیستی بستری نمیشی برو خونه یک هفته فرصت داری 😐 این یک هفته رو هم ورزش کن رابطه داشته باش ماساژ و ....خلاصه از این حرفا رفتم خونه خیلی ناراحت بودم که زایمان نکردم چون فک میکردم که اون یک هفته مثل یک سال برام میگذره 🫤همینه که خونه رسیدم رفتم حیاط شروع کردم به پیاده رویی سفت و سخت 😂سه ساعت تمام تو حیاط پیاده رویی کردم
هیچی دیگه دو روز گذشت صبح روز چهارشنبه بود که از خواب پاشدم احساس کردم که حرکت بچه‌م کم شده تا ظهر صبر کردم بهتر نشد واسه همین رفتم بیمارستان و نوار قلب و معاینه انجام شد ماماها گفتن هنوز باز نیستی و مشکلی نداری هنوز همون یک هفته رو وقت داری ولی گفت حالا صبر کن دکتر هم بیاد ببینم اون چی میگه
همین که دکتر اومد ماما بهش گفت که ۴۰ هفته و ۲دوز هستم اصلا به من هم یه نگاه نکرد و گفت باید بستری بشه منی که حتی نیم سانت هم باز نبودم🥲
خلاصه لباس پوشیدم و رفتم اتاق همین که رفتم یه لیوان آب بهم دادن که گفتن قرص رو داخلش حل کردم تا ته نشین نشده زودی بخور
خلاصه ۳تا از این قرص ها به فاصله ۲ساعت بهم دادن
و باز منی که اصلا رحمم باز نشد و....🫠
مامان شاهان مامان شاهان ۶ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان اقا حسین🥺💙 مامان اقا حسین🥺💙 ۱۱ ماهگی
سلام میخام از تجربه زایمانم بگم

۸ اسفند بود شبش رفتم پیاده روی خیلی پیاده روی کردم در حد ۲ساعت برگشتم خونه یه چندتا اسکات زدم البته اسکات های عمیق میزدم پاشدم بعدش رفتم دوتا لیوان خاکشیر خوردم ی لیوانشو با عسل شیرین کردم اون یکیم با شکر یه ساعت بعدشم یه استکان شربت زعفران رقیق خوردم که با نبات شیرینش کردم شامم خوردم رفتم خابیدم صب ساعت ۹ اینا بود رابطه داشتم بدون جلو گیری پوزیشن داگی بعد رابطه ام رفتم حموم دوش اب گرم گرفتم زیر دوش اسکات زدم خیلی سخت بود 😂خلاصه اومدم بیرون از حموم همین که میخاستم موهامو شونه کنم دیدم یه اب داغ ازم اومد بیرون زنگ شوهرم زدم گفتم هرجا هستی سریع خودتو برسون خونه کیسه ابم پاره شده منم تا رسیدن شوهرم وسایلمو جم کردم شوهرم که رسید سریع راهی بیمارستان شدم رفتم زایشگاه معاینه ام کردن ۳سانت نیم بودم زنگ ماما خصوصی زدم گفت سرم فشار بهت بزنن خلاصه زدن دردم گرفت هریک ساعت معاینه ام میکرد ماما گفت لگنت یه کوچلو تنگه رسیدم به پنج سانت اما فایده نداشت سر بچه تو لگن نمیومد کلی عذاب کشیدم بخاطر معاینه دوتا امپول فشار بهم زدن ولی هیچ پیشرفتی نکردم
زنگ دکترم زدن بهش گفتن اون گفت سزارین اورژانسی بشه
منو واسه اتاق عمل اماده کردن اون روز هم هوا برفی بود برف وحشتناکی میومد دکترم یه ساعتی طول کشید تا رسید بیمارستان که ساعت ۹ شب بود اقا دیگه وقتی داخل اتاق عمل شدم نترسیدم به هیچ چیز منفی فکر نکردم خیلی ریلکس رفتم روی تخت سه تا امپول بی حسی زدن از کمر به پایین بی حس شدم سزارین زاییدم و ساعت ۱۱شب ۹ اسفند نی نی به دنیا اومد بعد صدای نی نی رو شنیدم کلی گریه خوشحالی کردم🥹
مامان قند عسل مامان قند عسل ۱۳ ماهگی
تجربه زایمان تاریخی من😕

30دی ساعت 11شب رفتم دسشویی که وقتی خواستم بیام بیرون یکدفعه اب زیادی ریخت تو شلوارم ترسیدم دیدم خونابه س زودی خواهرمو صدا کردم و زنگ زدم به ماما همراهم اینم بگم که طبیعی.می خواستم زایمانم کنم به شدت مخالف سزارین بودم ،خب بعد که دیدم کیسه ابم پاره شده ترسیدم و استرس گرفتم حقیقتا باورم نمیشد که می خوام زایمان کنم زودی رفتم دوش گرفتم و با شوهرم راهی بیمارستان شدم همین که رفتم بستری شدم یعتی ساعت 12ونیم شب با یه روحیه ی عالی برای زایمان طبیعی رفتم با شوهرم چندتا عکس یادگاری گرفتیم و خوش خوشان گان رو پوشیدم و روی تخت خوابیدم که بهم امپول فشار زدن همین که زدن معاینه شدم دو فینگر بودم و دکترا میگفتن تا شش صبح زایمان کردی منم خیلی خوشحال منتظر درد بودم اولش خیلی قابل تحمله مثل پریودیه ولی کم کم زیاد میشه دردش و مدت بین دردا کم میشه متاسفانه روند باز شدن دهانه رحمم کند بود جوری که ساعت6صبح 4فینگر بودم که ماماهم اهم اومد همین که شروع به ورزش کردیم شد 6فینگر و همه خوشحال که تا 8صبح زایمان کردم ولی من همچنان از درد مزخرررررف طبیعی به خودم میپیچیدم ساعت 8شدو من زایمان نکردم چون 7و8فینگر بودم و گفتن دهانه رحمم سمت چپ ورم کرده چقدر لعنتیا معاینه م کردن 😭ساعت شد 11و من 8و9بودم و خوشحال که داره به 10نزدیک میشه ولی باز نشدم و واااای از درد واااای از درد چقدر وحشتناکه حس میکردم الان تمام استخوان های لگنم در میاد میگفتم تروخدا ببرین