۳ پاسخ

من درد دارم احساس فشار نمی‌دونم بچه اومده پایین یا ن

زود ادامه اشو بزار بخونبم

گلم ی سوال
روزای قبلش انقباضات چجوری بود؟ چ مدت طول می‌کشید بهتر شی،
فرقش با آخرین چی بود

سوال های مرتبط

مامان برکت💙💙 مامان برکت💙💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴

ساعت ۵ دردها واقعا درد زایمان بود اما برای من کاااااملا قابل تحمل بود
تایم گرفتم فاصله بین دردا ۷ دقیقه بود و تایمشم ۲۰ تا ۳۰ ثانیه
تو خونه راه میرفتم که خیلی خودمو خسته نکنم
ساعت ۸ صبح دردا رسید به فاصله ۵ دقیقه و بین ۳۰ تا ۴۰ ثانیه طول میکشید
اینجا شوهرمو بیدار کردم
گفتم بلند شو من میخوام برم حموم مراقبم باش
زیر دوش آب داغ اسکات زدم و کمرمو قر و ماساژ دادم
تمام دردارو با تنفس کنترل میکردم
اومدم موهامو خشک کردم به شوهرم گفتم کاراتو بکن یکم دراز کشیدم بین دردا خوابم میبرد به خاطر اکسی توسین و شب بیداری دیشبش
ساعت ۱۱ دیگه فاصله دردا شد هر ۳ دقیقه با طول ۴۰ ثانیه و دردا شدید بود
دیگه ۱۱ و نیم زنگ زدم ماما همراهم
اونم گفت سریع خودتو برسون بیمارستان معاینه بشی
ساعت ۱۲ و نیم رسیدم بیمارستان که تو معاینه ۶ سانت با افاسه ۷۰ درصد بودم
تا رسیدم اتاق ldr شدم ۷ سانت
دیگه کیسه آبو زدن و دردا واقعاااااا غیر قابل تحمل شد ماما همراهمم ماساژای فشاری انجام میداد و کمکم میکرد تو ۹ سانت اپیدورال گرفتم که ۵ دقیقا بعدش شدم فول و فقط بهم گفتن زور بزن
بعدشم پسرم ساعت ۳ به دنیا اومد
مامان جوجه مامان جوجه ۲ ماهگی
پارت ۴#
ببخشید که دیر به دیر میذارم دخترم زردی گرفته بیمارستان بستریش و من پیششم واسه همین واقعا سخته🥲
راستی یه تاپیک جدا میذارم که تنفس ها و تمرینای قبل زایمان و کارایی که کردم رو همرو توشون میگم حتما
رسیدیم بیمارستان و رفتم تو زایشگاه گفت بخواب معاینت کنم
وقتی گفت سه سانت وا رفتم چون غروبش دو سانت و نیم بودم و فکر میکردم الان تاااازه سه سانتم باید خیلی دیگه درد بکشم ولی نگو هرچی میگذره سرعت پیشرفت بیشتر میشه
دیگه اطلاعاتمو گرفت و لباسامو عوض کردن و منم به مامام زنگ زدم که بیاد
مامای بخش منو فرستاد تو اتاق و هر چند دقیقه فقط میومد قلب بچه رو چک میکرد و میرفت
بخاطر این میگم حتما ماما همراه بگیرین چون رسیدگی ای از نظر ذهنی یا بدنی ماماهای بخش انجام نمیدن
تقریبا یکی دو ساعت خواهرم کنارم بود که تو انقباضام دستاشو میگرفتم و نفسای عمیق میکشیدم
خوبیش این بود که میگرفت و ول میکرد و من فرصت استراحت داشتم بین دردا اگر قرار بود اون درد یه سره باشه واقعا غیر قابل تحمل بود
دیگه مامام رسید و منو معاینه کرد گفت ۶ سانتی
ساعت هم نمیدونم فکر کنم حدود ۵ بود
تا رسید منو برد دستشویی روی توالت فرنگی و گفت زمان انقباضام به جلو خم بشم و نفس بکشم و شلنگ آب رو داد بهم ابو داغ کرد گفت روی پاهات شکم و رونت بزن هرجا که دوست داری هم به پیشرفت زایمان کمک میکنه هم دردات
مامان هانیل مامان هانیل ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت۳
زنداداشم برام ناهار اورد..هویج پلو و سوپ خیلی هم گشنم بود سیر خوردم گفتم دیگه شام کم میخورم..اقا هیچی دیگه دردا هی میومد و منظم تر میشد و خفیف بودن..هر چقد فاصله دردام کمتر میشد دردا یواش یواش شدت بیشتری میگرفتن..از ساعت ۱۷.۳۰ به بعد دردام شدن هر دو دقیقه ولی خب هنوز سخت نبودن و با یه تنفس اروم و نرم رد میشد.. موعد شام که رسید گفتم دیگه زایمان دارم نکنه بشه دردسر برام بذار کم بخورم از غذا ظهرم فقط برنج مونده بود پس گفتم یکم سنگینه کم خوردم..نمیدونستم زنداداشم بازم غذا سوپ میاره واس همین دیگه اونو نخوردم..ساعت حوالی ۹ شب بود که دردا یکم شدید تر شد و زنگ زدم ابجیم گفتم کی میای دردام دیگه داره شروع میشه گف الان میام..چنددقه بعد اومدن..تا ساعت ۱۲.۳۰ دقیقه شب که دیگه دردا یجورایی نفس گیر شدن همش ورزش کردم..از اون به بعد درازکش سختم بود انگار دردم بیشتر بود..یواشکی هی سرم رو قط میکردم راه میرفتم و یا روی توپ ورجه وورجه میکردم..مامام گفته بود ببینم پیشرفتت خوبه و خودت دردات شروع شده و وابسته به سرم نیستی دیگه سرم رو قط میکنم..منم دیدم سرم هم روم نباشه هی درد دارم...ساعت ۱ شب بود روی تخت سجده رفته بودم و ابجیم کمرمو ماساژ میداد..منم هی تنفس میکردم و ناله خفیف که مامام اومد بالا سرم گف دراز بکش تا سرم بگیری. نالیدم گفتم تروخدا دیگه این لامصبو نزنید به من من خودم درد دارم نیاز ندارم به سرم..گف خب دراز بکش تا معاینت کنم..معاینه کرد گف ۲ سانتی پس خوبه فقط همین نیم ساعت رو برات سرم میزنم دیگه نمیزنم..گفتم باش..سرم رو نیم ساعت وصل کرد با ان اس تی و ساعت ۱ اومد باز معاینه کرد گفتم ساعت ۱ شد سرم رو برمیداری گف معاینت کنم..
مامان زینب ناز 🌸 مامان زینب ناز 🌸 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت دوم؛

وقتی فاصله دردهام به ۷-۸ دقیقه یک بار رسید حموم رفتم و زیر دوش آب گرم شکمم و کمرم رو ماساژ دادم، حدود ساعت ۲ و تیم هم لکه بینیم شروع شد و ترشحات صورتی رنگ کشدار روی لباس زیرم می دیدم، و از طرفی تکرر ادرار و بیرون روی هم گرفته بودم که باعث شده بود شکمم خالی باشه و حین زایمان که ماما و پرستار ازم میخواستن برای تسریع زایمان گلاب به روتون دفع مدفوع داشته باشم دیگه نمیتونستم،
سعی میکردم موقع دردها با نفس عمیق دردها رو رد کنم ولی یه جاهایی هم تحملش از دستم در میرفت و داد میزدم
حدود ساعت ۵ صبح به سمت بیمارستان راه افتادم و به ماماهمراهم هم خبر دادم .
تا برسم بیمارستان و پذیرش و بستری بشم ساعت ۶ بود، بلافاصله مامای شیفت که معاینه م کرد ۳-۴ سانت بودم و همونجا تو بیمارستان قبل از اولین معاینه خون ریزیم هم شروع شد
ماماهمراهم اومد و تا حدود ساعت ۷ روی تخت دردها رو تحمل میکردم و فاصله درد ها به ۵ دقیقه یک بار رسیده بود
ماماهمراهم بهم یه سری حرکت و ورزش با توپ داد و بین اینها منو می‌برد حموم داخل سالن زایمان و با آب گرم شکم و کمرم رو ماساژ میداد
موقع دردها و انقباض ها هم یک سری تکنیک تنفس یادم داده بود و چند نقطه از بدنم رو مثل کمرم و بین انگشت های دستم و نزدیک مچ پام رو ماساژ میداد که خیلی کمک کننده بود
مامان فسقلی جان😍 مامان فسقلی جان😍 ۱ ماهگی
🧸♦️زایمان طبیعی♦️🧸پارت ۱
من دیروز ساعت ۴صبح بود حس کردم زیرشکمم دردمیکنه رفتم سرویس دیدم یکمی ترشح قهوه ای دارم، انقباض هم داشتم ولی هربیست دقیقه یه بار بود تقریبامنم گفتم دردارو تحمل میکنم تانزدیک تر بشن انقباضا،صبح که شد شوهرمو صدازدم دردامم داشت نزدیک میشد وهر۱۰دقیقه یه بار بود که رفتم دوش گرفتم ویکمی صبحونه خوردم که بریم بیمارستان تومسیر هم دردام دیگه۵دقیقه یه باربود
رفتم بیمارستان و ان اس تی گرفتن ومعاینه کردن
درد داشتم ولی هنوزهمون دو سانت بودم که زنگ زدن به دکتر ودکترم گفت بستری نکنید بره خونه تا بیشتر باز بشه وبعدبیاد من واقعا نمیتونستم تو اون شرایط چیکارکنم چون دردام زیاد بود ولی تصمیم گرفتم برم خونه تا کمتر خسته بشم وقتی خونه ولی دردا دیگه هر دو دقیقه یه بار بود و وحشتناک میگرفت واسه دکترم زنگ زدم گفت بیا مطب خودم معاینت کنم ساعت دو ونیم بودکه دکتر تومطب معاینه کرد و گفت نزدیک چهارسانتی وبرو بستری شو،به ماماهمراهم که خودش بهم معرفی کرده بود هم زنگ زد گفت زود خودشو برسونه بیمارستان.
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان۲
خونه تنها بودم، میخواستم زنگ بزنم به مامانم بیاد پیشم ولی وقتی دیدم نامنظمه پشیمون شدم،به خصوص که روز قبل دکتر بهم گفته بود بسته ای. ساعت ۸ شوهرم اومد و به مامانم زنگ زدم و از دست هردوشون کلی گریه کردم، چون از صبح تنهایی درد کشیده بودم و روحیه ام حساس شده بود. تحریک نقاط فشاری دیگه جواب نمیداد، به جاش هر یه ساعت ۵ دقیقه تحریک نوک سینه انجام میدادم و هربار انقباضای وحشتناکی من رو میگرفت که با کیسه آب گرم رد میکردم. ساعت ۱۱ همسرم اصرار کرد که بریم بیمارستان. منم میگفتم هنوز زوده، الکی باید برم، حوصله ندارم و حالم بده ولم کن. بعد مامانم زنگ زد و فاصله دردام تقریبا هر۱۰ دقیقه بود، مامانم گفت باید بری بیمارستان. من میگفتم هنور مرتب مرتب نیست😂 اصرار خاصی داشتم فاصله ها دقیق باشه. رفتم سرویس و یه لکه بزرگ خون دیدم، اینجا خودمم ترسیدم و تصمیم گرفتم بالاخره برم بیمارستان. رفتم بیمارستانگ معاینه کرد و چهار سانت بودم خداروشکر
خلاصه با تجربه من ماساژ نوک سینه واقعا جواب داد
ادامه تاپیک بعدی
مامان مهوا مامان مهوا ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
ساعت ۸:۳۰ رسیدیم بیمارستان در انقباضم کم بود و چون کیسه آبدشتی پیدا کرده بود آمپول فشار گرفتم، اینو بگم که هم مامان همراه داشتم هم از قبل درخواست بی‌دردی کرده بودم که توی این بیمارستان فقط بی‌حسی از طریق وریدی تزریق می‌شد و هم خواهرم کنارم بود که توی دردها نقاط فشاری رو برام ماساژ می‌داد که خیلی تاثیرگذار بود ماساژ لغات فشاری و تنفس، ماما همراه خیلی کار خاصی نکرد فقط تنفس‌ها رو یادآوری می‌کرد و ورزش‌ها رو ادآوری می‌کرد در واقع اصل کار خواهرم انجام داد که برام ماساژ می‌داد تا ساعت ۱۱:۳۰ که رسیدم به ۵ سانت اولین بار که معاینه شدم دو و نیم سانت بودم از هشت و نیم تا ۱۱ و نیم طول کشید که برسم به ۵ سانت از ۵ سانت سرم بی‌دردی رو برام شروع کردم خیلی بی درد هم نبود درد و انقباض بود اما قابل کنترل با تنفس بود و رفته رفته بیشترش می‌کردم که تقریباً توی ۸ سال یا ۹ سانت کلاً درآوردم بی‌حسی رو چون حالت خواب آلودگی می‌داد و دیگه مانع از انجام ورزش می‌شد، از ساعت ۸:۳۰ تا یک و نیم که از تقریباً به ۸ سانت برسم قابل تحمل بود نمره از ۱۰ تا ۵ میدم البته با این شرایطی که گفتم