سوال های مرتبط

مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۱ ماهگی
پارت ششم
همینجور داشتم انقباض ارو حس میکردم کم کم می‌فهمیدم در این حال ماما گفت موقعی انقباض داری ورزش کن و وقتی نداری استراحت کن نفس بگیر بعد چند دقیقه ای یه دکتر تو بخش بود آمد معاینم کرد گفت سه سانته و رفت ماما گفت خوبه ورزش کن میرم برمیگردم دیگه خیلی داشت دردام زیاد میشد با سختی تحمل میکردم ماما گفت بیا خودم معاینه کنم ببینم چند سانت شدی ساعت تقریبا 1شب بود که 4 سانت شده بودم منو نوار قلب گرفت همچی اوکی بود اما خیلی درد داشتم گفت تحمل کن الان دکتر بیهوشی میاد خیلی احساس زور رو واژنم و مقعد داشتم گفتم میخام برم دسشویی ماما گفت چقد میری دسشویی تا رفتم برگشتم و دکتر آمد اپیدورال کرد 4و نیم سانت بودم ساعت 1و نیم... و اینکه درد داشت اپیدورال اما قابل تحمل بود ماما منو خوابوند رو تخت گفت هر موقع انقباض داشتی نفس بگیر زور بده موقعی که انقباض داشتم میخواستم زور بدم خیلی نفس گیر بود میگفت سرتو بکن تو سی‌نت فقط زور محکم بده چند دقیقه ای این ورزش رفتم آقام صدا زد آمد داخل ورزش بهم داد داشتم ورزش میکردم از اونطرف اینقد دستا آقام فشار میدادم اون ترسیده بود واقعا خیلی بد بود خیلی درد داشتم این ورزشم تموم شد گفت بخواب معاینه کنم خوابیدم گفت خوبه عالیه پیشرفتت واقعا بدنت آماده بود دیگه بهم نگفت چند سانتی منم اینقد درد داشتم نپرسیدم...
مامان هانا مامان هانا ۱ ماهگی
❌تجربه زایمان طبیعی در بیمارستان پیامبران ❌پارت دوم
تا ساعت ۸ شب صبر کردم و با تنفس رد میکردم با دکتر چک کردم گفتن برو بیمارستان معاینه شی ساعت ۹ رسیدیم زایشگاه ،انقباضات و قلب رو چک کردن و با معاینه گفتن ۴ سانت هستی و ساعت ۱۰ بستری کردن .
تو اتاق راه میرفتم و تنفس داشتم بازم قابل تحمل بود تا جایی که با معاینه کیسه ابم پاره شد دردم بیشتر شد رو تخت سختم بود ازشون خواستم بیام پایین ورزش کنم ولی سرم وصل کردن و همونجوری نفس میکشیدم از همسرم خواستم دستمو بگیره و باهام دم و بازدم بشماره حواسم پرت شه.
شمارش به این صورت بود یه دم یه بازدم یه دم دو تا بازدم و تا هفت شماره ادامه همین کارو برعکسش هم انجام میدادم واقعا بهم کمک کرد.
تو طول بارداری کلاس غیر حضوری سحر امینی نژاد و یوگا بارداری صالی رو داشتم و ماما همراه رو تو خود بیمارستان گرفتم که از ساعت ۱ شب باهام ورزش و وان رو شروع کرد با هر درد نفس عمیق میکشیدم و بعضی وقتا ناله طولانی میکردم…
مامان گل پسر(مهدیار) مامان گل پسر(مهدیار) ۱ ماهگی
#تجربه زایمان طلبیعی
هرکس فکر میکنه استرس میگیره نخونه لطفا🙏🙏
اینم بگم که همه مثل هم نیستن،مقایسه نکنید،صرفا جهت درخواست دوستان و آگاهی دادن تجربه میزارم

۳۷ هفته کامل بودم باز کردم سرکلاژ رو و وقتی باز کردم دکتر گفت ۳ سانت بازی،از وقتی باز کردم فعالیت میکردم تو خونه و بیرون پیاده روی میکردم.دهانه رحمم نرم بود و اوکی اونقدر که ۳۹ هفته و دو روز ۵ سانت باز شده بودم همون روز ورزش کردم یک ساعت لگنی با ماما بعد معاینه کرد گفت ۶ سانت باز هستی و برو بیمارستان انقباض هم داشتم ولی منظم و خیلی شدید نبود؛خلاصه ساعت ۸ شب بستری شدم و تا ۹ ورزش کردم زیر دوش اب گرم و نواز قلب گرفتن چندبار کم کم داشتم انقباض های زایمانی خوب میگرفتم که کیسه آبم پاره شد و درد ها بیشتر و فاصله ها کمتر،فول شده بودم کمی بعدش و تا یکی دو ساعت زور میزدم بچه بیاد جلو،ماما همراه هم داشتم راضی بودم،در کل خوب بود ولی اخرش بچه با شونه بد اومد شانس من و پارگی داشتم روز بعد رفتم اتاق عمل ترمیم،هنوزم بیمارستان هستم دعا کنید زودتر خوب بشه بخیه ها و مرخص بشم.
مامان زینب نازم 🌸 مامان زینب نازم 🌸 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت دوم؛

وقتی فاصله دردهام به ۷-۸ دقیقه یک بار رسید حموم رفتم و زیر دوش آب گرم شکمم و کمرم رو ماساژ دادم، حدود ساعت ۲ و تیم هم لکه بینیم شروع شد و ترشحات صورتی رنگ کشدار روی لباس زیرم می دیدم، و از طرفی تکرر ادرار و بیرون روی هم گرفته بودم که باعث شده بود شکمم خالی باشه و حین زایمان که ماما و پرستار ازم میخواستن برای تسریع زایمان گلاب به روتون دفع مدفوع داشته باشم دیگه نمیتونستم،
سعی میکردم موقع دردها با نفس عمیق دردها رو رد کنم ولی یه جاهایی هم تحملش از دستم در میرفت و داد میزدم
حدود ساعت ۵ صبح به سمت بیمارستان راه افتادم و به ماماهمراهم هم خبر دادم .
تا برسم بیمارستان و پذیرش و بستری بشم ساعت ۶ بود، بلافاصله مامای شیفت که معاینه م کرد ۳-۴ سانت بودم و همونجا تو بیمارستان قبل از اولین معاینه خون ریزیم هم شروع شد
ماماهمراهم اومد و تا حدود ساعت ۷ روی تخت دردها رو تحمل میکردم و فاصله درد ها به ۵ دقیقه یک بار رسیده بود
ماماهمراهم بهم یه سری حرکت و ورزش با توپ داد و بین اینها منو می‌برد حموم داخل سالن زایمان و با آب گرم شکم و کمرم رو ماساژ میداد
موقع دردها و انقباض ها هم یک سری تکنیک تنفس یادم داده بود و چند نقطه از بدنم رو مثل کمرم و بین انگشت های دستم و نزدیک مچ پام رو ماساژ میداد که خیلی کمک کننده بود
مامان مهوا مامان مهوا ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
ساعت ۸:۳۰ رسیدیم بیمارستان در انقباضم کم بود و چون کیسه آبدشتی پیدا کرده بود آمپول فشار گرفتم، اینو بگم که هم مامان همراه داشتم هم از قبل درخواست بی‌دردی کرده بودم که توی این بیمارستان فقط بی‌حسی از طریق وریدی تزریق می‌شد و هم خواهرم کنارم بود که توی دردها نقاط فشاری رو برام ماساژ می‌داد که خیلی تاثیرگذار بود ماساژ لغات فشاری و تنفس، ماما همراه خیلی کار خاصی نکرد فقط تنفس‌ها رو یادآوری می‌کرد و ورزش‌ها رو ادآوری می‌کرد در واقع اصل کار خواهرم انجام داد که برام ماساژ می‌داد تا ساعت ۱۱:۳۰ که رسیدم به ۵ سانت اولین بار که معاینه شدم دو و نیم سانت بودم از هشت و نیم تا ۱۱ و نیم طول کشید که برسم به ۵ سانت از ۵ سانت سرم بی‌دردی رو برام شروع کردم خیلی بی درد هم نبود درد و انقباض بود اما قابل کنترل با تنفس بود و رفته رفته بیشترش می‌کردم که تقریباً توی ۸ سال یا ۹ سانت کلاً درآوردم بی‌حسی رو چون حالت خواب آلودگی می‌داد و دیگه مانع از انجام ورزش می‌شد، از ساعت ۸:۳۰ تا یک و نیم که از تقریباً به ۸ سانت برسم قابل تحمل بود نمره از ۱۰ تا ۵ میدم البته با این شرایطی که گفتم
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۳
با ۴سانت ساعت ۲ شب بستری شدم. وارد زایشگاه شدم و به نظرم فضای ترسناک و غریبی داشت، ماماها هم بداخلاق بودن، به خصوص که نصف شب بود. درخواست ماما همراه دادم. تا ساعت۳ که ماماهمراهم بیاد روی تخت خوابوندنم و نوار قلب گرفتن، درحالیکه میتونستم ورزش کنم. با اینکه شام نخورده بودم اما همون محتویات کم معده رو هم بالا آوردم. ماما که اومد بهم توپ داد و گفت بپر بپر کن روش و لگنت رو بچرخون، ۱۰ دقیقه انجام دادم و گفتم دستشویی دارم. گفت برو و کامل تخلیه کن و روی خودت آب گرم بگیر، ۵ دقیقه اینکارو انجام دادم و یه انقباض رو توی دستشویی رد کردم. اومدم بیرون بهم گفت حالا چرخش لگنی انجام بده، منم ماساژ کمر میدم بهت. فاصله دردام خیلی کم شده بود و وقتی میگرفت فقط کیسه آب گرم و ماساژ کمر میخواستم و اصلا نمیتونستم حرکتی بزنم. حتی تکنیک های تنفسی که تمرین کرده بودم هم نمیتونستم انجام بدم، واقعا انقباضا سخت رد میشد. دوباره حس دستشویی داشتم. رفتم ولی خبری نبود، ۱۰ دقیقه اونجا موندم و با آب گرم انقباضا رو رد کردم ولی وقتی اومدم بیرون با اینکه با حوله خودم رو خشک میکردم لرز بدی من رو گرفت، تصمیم گرفتم دیگه دستشویی نرم. با انقباض بعدی دوباره حس زور داشتم، ماما میگفت این فقط حسه، من میگفتم بخدا داره میریزه. گفت خب برو دستشویی، ولی از لرز بعدش میترسیدم...
ادامه تاپیک بعدی
مامان مهوا مامان مهوا ۱ ماهگی