بلاخره منم اومدم از تجربه زایمانم بگم

من تاریخ زایمانم ۳۰ آذر بود
جمعه ۹ آذر بخاطر فشار بالا بستری شدم ۳۷ هفته بودم
تا یکشنبه شب ک همچنان بستری و واقعا تو بیمارستان خسته شده بودم
دیگه یکشنبه شب گریم گرفته بود هم دلتنگ بودم هم اینکه از محیط بیمارستان خسته
پرستاری میومد بهم سر میزد دید گریه میکنم گف میخای بگو شوهرت بیاد بهت سر بزنه روحیت عوض شه
شوهرم اومد بهم سرزد باهم حرف زدیم
که بهش گفتم من با شکم پر اومدم این بیمارستان با دست پر و شکم خالی میام خونه😂
روز بعدش از صبح یه دردی تو پاهام بود ک من گفتم نه درد زایمان نیس
داخل اتاق سرویس فرنگی بود که من استفاده نمیکردم
این ماهای آخر از ایرانی استفاده می‌کردم ک بچم بیاد تو لگن
رفتم سرویس ادرار ک کردم ی آبی هم بی اختیار ازم ریخت
من گفتم حتما ادرار بوده بعدش بلند شدم دیدم نه هنوز داره میریزه و داغه
چون سرویس بهداشتی رو ب روی ایستگاه پرستاری بود
سریع اومدم بیرون و گفتم من کیسه آبم پاره شده داره ازم میریزه
اومدن کمکم کردن با مامانم
گفتن بخواب رو تخت ب دکترت زنگ زدیم الان میاد
رفتم تو اتاق تجربشو نداشتم همش میترسیدم آبش تموم شه بچم طوریش بشه😂
ک پرستار گفت نترس اگه یک ساعتم هم ازت بریزه هیچی نمیشه
اومد دکتر معاینه کرد ک گفت ختم بارداری کیسه آب پاره شده
(یه بوی بدی هم میداد اون آبی ک ازم میریخت بوش مثل آب منی مرد هستش)
بردنم زایشگاه شرح حال گرفتن مم ساعت ۷:۳۰صبح کیسه آبم پاره شد رفتم زایشگاه انقباضامو و ضربان قلب بچمو چک کردن
ساعت ۹ گفتن آمپول فشار بزنید
آمپول فشار رو زدن دردام شروع شد

۱۴ پاسخ

۲ دقیقه ی بار میگرفت ۳۰ ثانیه بعد ول میکرد
با نفس عمیق تا حدودی درداشو برا خودم کمتر میکردم
تا ساعت ۲ ظهر من ۶ سانت بودم ک سر بچم افتاد داخل لگنم گفتن باید سجده شی کمرتو تکون بدی همین کارو ک کردم نیم ساعت بعدش یه زوری بهم اومد حس فشار و مدفوع داشتم گفتن تا موهای بچه نبینیم نمی‌بریم اتاق زایمان دوتا زور زدم یهو حس کردم اومد بین پاهام پرستارا میگفتن بچش خیلی اومده جلو همینجا زایمان کنه ک دکترم گفت من میفهمم یا شما ببریدش اتاق زایمان نشستم روی ویلچر دکتر گفت اگه زور اومد بهت فقط نفس عمیق بکش اصلا زور نزن منم همینکارو کردم رفتیم اتاق زایمان خوابیدم برش زد ک من نفهمیدم زیاد دردشو فقط سوزش بود دوباره ک بهم فشار اومد زور زدم که دخترم ب دنیا اومد آخخخخ بعد ک دخترم بدنیا اومد انگار بدنم خالی شد دیگه هیچ دردی نداشتم دخترمو بردن یه‌گوشه از همون اتاق تمیز کردنو لباس بپوشن دکترمم داشت بخیه میزد تموم که شد دخترمو لباس پوشیده آوردن کنار صورتم هیچوقت یادم نمیره اون صحنه رو که داشت گریه میکردم تا چسبید به صورتم آروم شد🥹
من ساعت ۹ که دردام شروع شد با آمپول فشار ساعت ۳:۲۰دقیقه بعد از ظهر زایمان کردم
اگه بازم برگردم به عقب زایمان طبیعی رو انتخاب می‌کنم
البته هرکسی آستانه دردش کمتر و بیشتر
از بیمارستان خیلی راضی بود هم خلوت بود هم رسیدگی بالایی داشت و پرسنل خوش اخلاقی داشت
انشالله همه ب راحتی زایمان کنن
قسمت همه چشم انتظارا بشه انشالله🥰

به سلامتی گلم مبارک باشه
کیسه آبت بی رنگ بود؟!

پراز حس قشنگ وخاطره انگیزاون لحظه
ایشالله منم این حس قشنگ زودی تجربه کنم عزیزم😍🥰

چند هفته بودی زایمان کردی عزیزم؟؟؟

مبارکه جانم خوش قدم باشه

به سلامتی عزیزم انشالله قدمش پربرکت باشه برات.مبارکت باشه

مبارک باشه قدمش..کدوم بیمارستان بودین

خدا نگه داره برات عزیزم♥
حالا من سزارین رو ترجیح میدم چون درد هر دورو کشیدم😁

مبارکه عزیزبسلامتی خداحفظش کنه گل دخترتون روبراتون
نمیدونم چراهربارتجربه زایمان طبیعی رومیخونم ترس میوفته بجونم هرچندسزارینی هستم ولی دست خودم نیست

بسلامتی عزیزم مبارکت باشه 🌺

الهی شکر🥹❤️
مبارک باشه مادر

طبیعی و سزارین هردو مقدس هستن
الهی همه مادرا ب سلامتی فارغ بشن

خداروشکر مبارکا باشه خوش قدم باشه برات

ان شالله منم دردم بیاددددددددددد

خیلی دست میکردن تو واژن؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان رادوین👶🧿 مامان رادوین👶🧿 ۱ ماهگی
خب خب بریم برای تجربه ی زایمان طبیعی....

من تقریبا سه روز پیش شب بخاطر فشار بالا اعزام شدم زایشگاه چون دو هفته پیش هم بخاطر فشار بالا دو روز بستری بودم و این دفه هم فکر کردم دو روزی بستری میشم و بعد مرخص میشم فشارمم رو ۱۵ بود هواستون باشه اگه یوقت فقط سردرد هم داشتین پشت گوش نندازین و برین فشارتونو چک کنید چون فشار بالا واسه مادر و بچه خطر داره خلاصه وقتی رسیدم رایشگاه معاینم کردن گفتن یه سانتی و منو بستری کردن بعد فهمیدم که ختم بارداری دادن و اینکه من هیچ دردی نداشتم شب تا صب زیر نظر بودم بلاخره ساعت هشت صبح بهم امپول فشار زدن یساعت بعدش یعنی ساعت ۹ کیسه ابم پاره شد و کم کم دردام شروع شد اول از کمرم شروع شد ولی زیاد نبود حالت پریودی بود و اینکه منو بعد پاره شدن کیسه آبم دوباره معاینه کردن هنوز همون یه سانت بودم کم کم دردام شدت میگرفت ولی چند ساعت اول خوب بود قبل تحمل بود دردامو با نفس عمیق و ورزش کردن کنترل میکردم دخترا فقط اینو بگم نفس عمیییق خیلیی خوبه و بهتون کمک میکنه و یکی دیگه اسکات زدن من دردام دو سه دقیقه یبار شده بود رفتم سرویس و موقع درد اسکات میزدم
مامان ماه سو🌙❄️ مامان ماه سو🌙❄️ ۲ ماهگی
سلام من اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم من سشنبه ساعت حدودا ۱ بود یهو دیدم کیسه آبم پاره شد کلی اب ازم اومد ب ماماهمراهم خبر دادم گف برو بیمارستان رفتم و اونجا معاینه شدم دیدم میگه ۵سانتی خیلی خوبه منم هنگ بودم پس چرا درد نداشتم بعد تا کارامو برسن و بستری بشم ۳ شد دوباره تو زایشگاه معاینه شدم گفتن ۴سانتی دیدن کیسه ابم خوب پاره نیس خودشون پاره کردن ک درد خاصی نداشت سر بچه خوب تو لگن نچرخیده بود اول دوتا سرم قندی برام زدن و ضربان قلب و حرکات بچرو چک کردن ماماهمرامم کلا بالاسرم بود ضربان قلب بچرو چک میکرد بعد نمیدونم ساعت ۴ بود یا ۵سرم فشار رو زدن و بهم توپ داد روش نشستم گف هروقت حس کردی درد داری تند و محکم رو توپ بپر منم همینکارو میکردم چنتا ورزش دیگه انجام دادم تا سر بچه خوب بچرخه پایین دیگه کم کم بهم زورمیومد از ۷ونیم دردام شروع شد بیشتر ورزش کردم ماساژم میدادن ک زودتر دردام شروع بشه حالا ماما میگف هروقت حس زور داشتی زور بزن تو چنتا حالت مختلف زور میزدم تااینکه دیگه کم کم فول شدم منو بردن رو تخت زایمان چند دقیقه نشد ۱۰:۲۰دقیقه بچرو گذاشتن بغلم اینم بگم یه لحظه برام سوند زدن خالی کردن ک اصلا متوجه نشدم بعدش تا برام بخیه بزنن حدودا۴۰دقیقه طول کشید بی حسی زده بودن درد نداشت ولی متوجه میشدم اخرش فقط دردم اومد ک اسپری بی حسی زد واسم بیشتر موقع بخیه زدن کلافه شده بودم یکمم حس لرز داشتم ک کم کم خوب شد خداروشکر خوب تموم شد بعدش دیگه تو زایشگاه بودم گفتن باید ادرار کنی بعد بری بخش کمپوت اناناس خوردم و ابمیوه و یکم آجیل بهم سرم هم زدن ضربان قلب و فشارمو چک کردن بخیه هامو خونریزیمم چک کردن ادرار ک کردم بعد دوسه ساعت منو بردن بخش اونجا هم یه دور معاینه کردن بخیه هامو
مامان علیسان مامان علیسان ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۶ هفته و خرده ای رفتم دکتر برای معاینه لگن گفت دو سانت بازم و لگنم عالیه برای زایمان
تقریبا درد پریودی داشتم و گاهی می‌گرفت و ول میکرد
۳۷ هفته و یک روز بودم که هر ۵ دقیقه یه بار یه دردی یکم بیشتر از درد پ یودی منو می‌گرفت و ول میکرد و بعد چند ساعت کلا نامنظم شد ولی درد داشتم
صبح بعدش رفتم سرویس لکه خون دیدم چون معاینه شده بودم گفتم شاید از اونه ولی خواهرم گفت برم یه ان اس تی بدم خیالم راحت بشه رفتم بیمارستان شرح حال دادم اول معاینه کردن گفت ۴ سانت بازی و خونریزی داری
زنگ زدن دکترم و دکتر گفت بستریش کنید
بستری شدم بهم آمپول فشار زدن و ۶ سانت بودم کیسه ابم پاره شد و دردام خیلی بیشتر شد و قابل تحمل نبود خیلی اماده کرده بودم خودمو که داد نزنم و تموم زورمو بدم ولی اون لحظه واقعا دردش قابل تحمل نبود برام درد آمپول فشار خیلی بیشتر از درد فشار طبیعیه
خلاصه خیلی زود ۱۰ سانت شدم و بعد هر بار فشار اومدن با تموم وجودم زور میزدم پرستار از رو شکمم محکم فشار میداد و من زور میزدم
که بلاخره سر بچه اومد و زایمان کردم ساعت ۳ بستری شده بودم و ساعت ۴:۳۰ زایمان کردم
من خیلی زود رفتم اگه دردامو تو خونه می‌کشیدم و آمپول فشار نمیزدن شاید راحت بود زایمانم و اینکه من هنوز نه ورزشم نه پیاده روی رو هم شروع نکرده بودم
و بخاطر همینا خیلی پاره شدم و بخیه خوردم
مامان نی نی حسام مامان نی نی حسام ۱ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم با تجربه زایمان طبیعی م
هفته چهلم هم تموم شد ومن زایمان نکرده بودم و از همه چی خسته شده بودم و همش گریه میکردم غیر از یک سانت رحمم دیگه باز نبود و دهانه رحمم سفت بود و سر بچه خیلی بالا بود و هیچ دردی نداشتم
و دکتر بهم گفته بود وزن جنین زیاده و منم منتظر بودم که دردم بگیره امن از یه ذره درد
دیگه شب قبلش یه کم کمر دردم زیر شکمم نسبت به شبای دیگه بیشتر درد میکرد ولی قابل تحمل بود
ولی این اواخر هر ۵دقیقه منو ادرار می‌گرفت و یه هفته بود اسهال و دل‌پیچه داشتم و حالت تهوع
قرار بود صبحش برم پیش ماما تا منو معاینه کنه و ببینه وضعیت م چطوره که رفتم و معاینه کردو گفت دو سانتی ولی سر بچه بالاس و کیسه آبم دو سه روزه نشتی داره من هم گفتم یه کاری کن که برم زایشگاه دیگه خسته شدم اون طفلک هم کیسه آبمو دست کاری کرد و بیشتر پاره کرد همین که پاره کرد گفت الان ۳سانت شدی و عالی هستی برای زایمان ولی رفتی زایشگاه اسمی از من نبر منم گفتم باشه دیگه با کیسه آب پاره رفتم زایشگاه و منو بستری کردن تو سرم هم آمپول فشار زدن برام بعد حدود دو ساعت. دهانه رحمم همون ۳سانت بود که واسم سوند وصل کردن و ماما همراهم گفت سوند که افتاد زنگ بزن من بیام
دیگه ساعت ۱۲که بستری شدم تا ساعت ۲.۵بعد از ظهر ۴سانت شدم با سوند
پسوند افتاد وزنگ زدن مامام اومد ومن درد داشتم ولی غیر قابل تحمل بود واقعا با تنفس و اینا
مامان یسنا مامان یسنا ۳ ماهگی
سلام خانوما
دلم خواست از تجربه زایمان سزارین شدم با شما خواهرای گلم به اشتراک بذارم
من تو هفته های اخر آبان ماه رفتم پیش دکترم برای معاینه که دکترم دید گفت 1سانت دهانه رحمم بازه و تا هفته آینده که آذر میشه زایمان میکنم بهم گفت طبیعی زایمان میکنم وباید منتظر باشم تا کیسه آبم پاره بشه هفته آینده شد من دردام شروع شده بود شبا از درد شکم لگن نمتونستم بخوابم پهلوهام درد میکردن واژنم همش تیر میکشید چهارشنبه ظهر ساعت 1نیم 7اذر بود ک میخواستم دوش بگیرم وقتی میخواستم برم زیره دوش که کیسه ابم پاره شد اصلان درد نداشتم خیلی تعجب کردم سری زنگ زدم به شوهرم اونم سری از سرکار اومد و منم رفتم بیمارستان بدون هیچ دردی زایشگاه که رفتم بستریم کردن گفتن بخاطره اینکه درد نداری باید بستری بشی خلاصه اون شب رو با کلی امپول فشار دردام شروع شدن اما دهانه رحمم فقط 5سانت باز شده بود سره بچه تو واژنم نبود دکتر گفت لگنم برای طبیعی کوچیکه باید سزارین بشم صبح پنجشنبه 8اذر ساعت 8صبح من اماده شدم تا برم اتاق عمل بهم امپول زدن درد نداشتم وقتی از اتاق عمل اومدم بیرون ساعت 9نیم بود بعد از تموم شدن امپول بی حسی درد داشتم اما قابل تحمل بود میومدن شکمم فشار میدادن دکترا واقعا درد داشت جیغ میزدم خلاصه با گذشت همه اینا من 12روزه جای بخیم خوب شد رفتم بخیمو در اوردم راحت شدم الان به همه کارام میرسم
مامان بنیامین مامان بنیامین ۲ ماهگی
تجربه زایمان2


سخت بود 37هفته بودم خیلی اذیت شدم
گفتم نمیتونم تحمل کنم پرستار گفت سنت کمه بدنت ضعیف گفتن دکتر بیاد از کمترت امپول بزنه گفتم بیاد ازم امضا گرفتن دکتر امد 5بار امپول زد هعی سفت میکردم اخرش داشت میرفت گفتم تو رو خدا دکتر درد دارم گفت ی بار دیگ میزنم زد دردام کمتر شد هیچی نمیتونستم بخورم من تو اون روز هیچی نخوردم جز یدونه اب میوعه تو زایمانم ی جوری خوابم میومد به پسرتار میگفتم من نمیتونم خوابم میاد درحال زایمان هعی چشامو میزاشتم رو هم اونم هعی میگفت زور بزن کسیه ابت پاره کردیم خطر داره
منم ترسیدم
انقدر درد داشتم از تخت میومدم پایین ی کارای میکردم اخرش سرم هم از دستم پاره شد دوباره ازم رگ گرفتن هعی میترسیدم میگفت زور بزن خودش میرفت دنبال کاراش پرستاره منم میترسیدم رفتم دسشویی اب گرم گرفتم رو پاهام یهویی امپول تای ساعت درد نداشت دردام شروع شد بچه سرش نمیومد
با زور یهویی سرش امد دیدم ی تیغی کشیدن دو نفرم بالا تختم شکمم رو فشار میدادن هعی بچم امد گریه نکرد تو لونه گیر کرده بود نمیدونم چی خورده بود اونجا هعی میگفتن تنفسش رفت تو شیشه من حتی ندیدمش گریه نکرد بچم
بردنش گفتم ببینمش حدقل گفتن نه
3ساعت بخیه میزدن بهم همش فکرم به بچم بود درد داشتم میگفتم تو رو خدا زود بخیه کنید برم پیشه بچم
بخیه شدم بردنم تو بخش یدونه بچه دو شب بیمارستان بستری بودم
مامان پرنسا کوچولو مامان پرنسا کوچولو ۲ ماهگی
پارت دوم
سونومو بردم رفتم پیش دکترم
دید گفت الان یه nstازت میگیریم و معاینه تحریکی میشی و رفتی خونه بعدشام برو بیمارستان یه nstدیگ بگیر
و ۵شنبه ساعت ۸ونیم بیا بیمارستان
معاینه تحریکی ک انجام دادن بعدش رفتم خونه تارسیدم خونه ساعت۸شب بود رفتم حموم ک‌برم شام بخورم بعدش برم nstبدم
اصلا دستشویی نداشتم همینک لباسامو در آوردم
یهو انگار شیر آب ک ول میشه ازم یهو کلی آب ریخت در حدی ک مادرم تو آشپزخونه بود دوید تو حموم گفت آب حموم باز کردی صدا اومد
گفتم ن مامان اینجوری شدم گفت سریع دوش بگیر بیا بیرون کیسه آبت پاره شده
اومدم آماده شدم رفتم بیمارستان
اول یه nst گرفتن بعد یه ماما اومد معاینه کرد می‌گفت ن کیسه آبت پاره نشده
بعدش دکتر اون شیفت اومد دوبار پشت سرهم معاینه کرد گفت ک کیسه آبش پاره شده کیسه آب نداره بفرست برا بستری
منم نامه بستری ک دکترم بهم داد ک ب دکترم زنگ زدن
اصلا درد نداشتم ‌اومدن کم‌کم دیگ سرم بهم وصل کردن و دستگاه nstرو بهم‌وصل کردن و شروع کردن آمپول فشار زدن تو سرم بهم
‌دیگ آخرای شب بود دکتر شیفت روسرم بود گفت nstدخترت نامنظم ب دکترت گفتیم الان یه nstدیگ میگیریم ازت اگ اوکی نشده باشه می‌فرستمت اتاق عمل
خداروشکر آخرین netخوب بود
و بعد منو باسرم فشار تنها گذاشتن
و دردهایی من از ساعت۱شب شروع شد
و شد ۵شنبه دکتر خودم اومد معاینه کرد ماساژ داد ماساژ رحمی برام انجام داد ولی دهانه رحمم کلا دوسانت دیگ
دیگ مرتب چند دقیقه یبار ماما شیفت ک دعاگوشم میومد معاینه میکرد ماساژ میداد
تا اینکه دردهایی من بشدت زیاد بود و من همش داد میزدم گریه میکردم
دکترم و مامابهم دلداری میدادن و روحیه میدادن بهم
انقد حالم بدبود دکترم گفت ب ماما بخش ببرش پیش همسرش و مادرش
مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
زنگ زدم خواهر شوهرم گفتم ک فک کنم کیسه آبم پاره شده گفت باشه الان میام دیگه تا رفتم حموم و دوش آب گرم گرفتم اومدم آماده شدیم شد ساعت ۷:۳۰
اصلا ب هیچ عنوان هیچ دردی نداشتم انگار نه انگار ک کیسه آبم پاره شده و میخوام زایمان کنم همش میخندیدم فکرشو نمیکردم اینقدر زایمان سختی داشته باشم رسیدیم بیمارستان رفتم زایشگاه معاینه کردن هنوز همون ۱سانت بودم با این همه ورزش.بستری شدم و یه قرص زیر زبونی بهم دادن دگ رفتم اتاق زایشگاه اون تختو ک دیدم دلم هوری ریخت ترسیدم ولی دیگه گفتم انشالله زود زایمان میکنمو پسرمو میبینم خوشحال بودم کم کم دردام داشت شروع میشد اول قابل تحمل بود ولی بعدش دردام خیلی شدید شدن طوری ک دستام میلرزیدن با این حال بازم ورزش میکردم دیگه نتونستم فقط اسم خدارو صدا میزدم پرستارا بعضیاشون خوب بودن اما امان از اون بعضیا میگفتن خانم اینقدر جیغ نزن .معاینه هاشون خیلی بد بود هر کس میومد معاینه میکرد نمیزاشتمم میگفتن میخواییم ببینیم چند سانتی.هیچ کدوم حرفاشون راست نبود یکی میگفت هنوز ۲ونیم سانتی .بعدی میگفت ۳سانتی بعدش رو همین ۳سانت موندم با اینکه داشتم از درد میمردم ولی میگفتن ۳سانتی هنوز التماس میکردم ک ببرنم اتاق عمل برای سزارین میگفتن نه خانم چیزی دیگه نمونده.