۳ پاسخ

تبریک میگم عزیزم❤️❤️

سلام عزیزم
سزارین از طبیعی بهتر بود؟ دردش چطور بود؟ من خیلی سر طبیعی اوردن بچم اذیت شدم

من بهترین روز زندگیم بدنیا اومدن پسرم بود ،که خیلی سخت گذشت

سوال های مرتبط

مامان نلینم 🌈💖 مامان نلینم 🌈💖 ۵ ماهگی
سلام خانما. بعد سه ماه می‌خوام تجربه زایمانمو بگم😂
من یزد عمل کردم سزارین اختیاری بودم و به شددددددت راضی بودم عالی بود با اینکه سه ساعت فاصله داشتم و روز قبل عمل رفتم و روز بعدش برگشتم اذیت نشدم اصلا هیچ سختی و استرسی نداره نه سوند وصل کردن و کشیدن سخته نه از عمل چیزی متوجه میشین و نه اولین راه رفتن سخته بیمارستان سیدالشهدا بودم از همه چی راضی بودم فقط اینکه هرجا می‌خواین برین از قبل اتاق خصوصی بگیرین من چون عملم یهویی شد اتاق خصوصی گیرم نیومد تو اتاق ۴ تخته بودم یکم سخت بود و حتما کسی که همراهتونه اطلاعات کامل در مورد نوزاد داشته باشه و بتونه همه جوره کمکتون کنه
تو اتاق عمل از پرسنل بیهوشی پرسیدم که چکار کنم سردرد و کمر درد نگیرم گفت هرکار می‌کنی بکن فقط سرتون از روی تخت بلند نکن و زمانی که داره بیحسی کم کم میاره پاهاتو تکون نده بذار خودش یواش یواش بره یه راهنمایی هم بکنم اگه با برنامه ریزی می‌خواین باردار بشین از قبل خودتونو بیمه تکمیلی انفرادی کنید برای زایمان باید نه ماه از فعال سازیش بگذره اما به شدت خوبه هزینه بیمارستان خصوصی کلا شد ۱۵ میلیون پرداختی ما ۳ و خورده ای ۱۰ میلیون تکمیلی داد یکمشم بیمه من پنج میلیون و ۸۰۰ دادم برای یکسال بیمه و توی این یکسال تمام پول دارو و سونو و آزمایش و ویزیت متخصصو بهم داد بالای ۲۰ میلیون ازش پول گرفتم و هنوزم فعاله😂
مامان پارمیس مامان پارمیس ۵ ماهگی
سلام مامانا خوبید من بعد از ۴ ماه امروز وقت کردم از تجربیات زایمان طبیعی بگم من تو ۳۸ هسته و۳ روز بودم که مامای همراهم زنگ زد گفت برو بیمارستان برای نوار قلب رفتم خلاصه دیدن که ضربان بچم منظم نیست و ماینم کردن خیلی درد آور بود وبستریم کردن و آمپول فشار روز ساعت ۱۸ شب شروع کردن نم نم داشت درام شروع میشد عین پریودی خیلی حس بدی بود واقعا منی که تجربه نداشتم اصلا نمی‌دونستم باید چیکار کنم تو سن ۱۶ سالگیم بچه دار شدم از طبیعی هم می ترسیدم ولی به زور شوهرم رفتم طبیعی نزاشت سزارین کنم🤧خلاصه هر چی می‌رفتیم جلو دردهای من بیشتر و بیشتر میشد نگم از اخلاق های بد پرستاران آنقدر به آدم بی احترامی میکردن من از ترسم نمی‌تونستم حتی صدام و در بیارم خدا ازشون نگذره گذشت و گذشت ساعت شد ۷ صبح به آنقدر گریه کردم به مامای همراهم زنگ زدم یجوری صدای منو شنید پاشد اومد ولی دید هنوز ۲ سانت رحمم باز شده کلا همه تعجب میکردن درام آنقدر وحشت ناک بود ولی کلا پیشرفتی نداشتم و تو ۲ سانت مونده بودم بعدش یکم که گذشت شدم ۴ سانت دیدن که بازم جلو نمیره کیسه آب منو زدن من دیگه طاقت نداشتم به مامای همراه میگفتم یکم بخوابم ولی اون نمیزاشت می‌گفت باید ورزش کنی اومدم که پاشم یهو بی اختیار شدم و زیش کردم یه خانومی نظافت چی اونجا بود بالای ۴۰ سال سن داشت هرچی از دهنش بیرون می اومد بهم گفت مگه آخه دست خودم بود به خدا قسم خوردم نبخشمش واگزارش میکنم به امام زمان
مامان برسام مامان برسام ۵ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پارت ۷#
خلاصه اینکه شوهرم خونه رو جمع کرده بود که بیان شروع کنن به کاغذ دیواری اینم اضافه کنم که من چون نزدیک به پنج ماه با همسرم قهر بودم و خونمون نرفته بودم خونه به شدت کثیف شده بودو من اصلا اعصابم نمی‌کشید که بخوام برم این صحنه های کثیف از خونه رو ببینم. بااینکه خونم طبقه بالای خونه مامانم بود اما حاظر نبودن حتی واسه ثانیه برم ببینم چه وضعیه . خلاصه که شوهرم و مامانم گفتم که بعد از تموم شدن کاغذ دیواری نظافتچی میارن که خونه رو تمیز کنه پرده ها و فرشامم دادن که بشورن اماااا... صبح همون روزی که نصاب اومد واسه کاغذ دیواریا من از خواب که بیدار شدم حس کردم دردم بیشتر از روزای قبله جوری که از درد حالت تهوع هم بهم دست داده بود همینطور تا شب صبر کردم که بهار شم اما نه شب که شد حالم واقعا بد بود به مامانم گفتم بیا بریم بیمارستان حالم خوب نیست دیگه تحمل ندارم توی مسیر تارسیدن به بیمارستان همش اشک می ریختم که من تازه ۳۳ هفته ام نمی‌خوام الان زایمان کنم زوده همینکه رسیدیم بیمارستان یه مامان اومد منو معاینه داخلی مرد گفت دهانه رحم بستس. نوار قلب از جنین گرفت و تست آن اس تی که همه خوب و نرمال بود اما توی معاینه شکمی بچه خودشو سفت میکرد یه ماما دیگه اومد گفت کاملا مشخصه که انقباض داره باید بره اتاق عمل من همونجا یخ کردم گفتم نه خیلی زوده من این دردارو از اول بارداریم داشتم الان خوبه همه چیم تورو خدا به دکترم زنگ بزنید اما قبول نکرد فقط گفت سریع بهش بتا بزنید کاراشو کنید که بره واسه عمل
مامان برسام مامان برسام ۵ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پارت 8#
تو همین وضعیت که داشتن به من بتا میزدن و از مامانم میخواستم که به همسرم زنگ بزنه بیاد واسه رضایت اتاق عمل یه خانم دکتری که شبفتشم نبود انگار خدا واسه من فرستاده بود اومد توی بخش و منو وسط راه رو دید که رو تخت دارم اشک میریزم اومد سوال کردو منم همه چیو واسش توضیح دادم گفت که شما یه قرص میگم تهیه کنید الان بخور ضد زایمان زود رس هست اگر بهتر شدی که عمل نمیشی اگر تاثیر نداش باید عمل شی خلاصه بگم که شوهرمم اومد با یه حال بد و ناراحت که چرا الان که زود واسه به دنیا اومدن بچه. منم از داغ دلم بهش گفتم آره فک کردی یه ده سالی قراره باردار باشم فرصت داری که کمبودهایی که گذاشتی رو جبران کنی آره الآنم برو رضایتتو بده که من هر لحظه امکان داره برم واسه عمل بعدشم برو دیگه هم نیا انقد منو حرص دادی انقد غصه خوردم که داره این بلاها سرم میاد اونم رضایتتو دادم رفت قرصی که دکتر گفته بود خریدو اومد. ولی دیگه تو اتاقی که من بستری بودم نمیومد میدونستم با دیدنش واقعا بهم میریزم
مامان معجزه زندگیم🥰 مامان معجزه زندگیم🥰 ۸ ماهگی
سلام خانما تجربه زایمانم ۴۱ هفته میزارم بعد چهار ماه یه بار گذاشتم خلاصه الان کامل میگم.
من توی بارداری وزنم رفت بالا و تنبل شدم و تنها بودم تو خونه کار خاصی هم نداشتم تا هفته ۴۱ بخور بخاب بودم و وزنمم بالا رفته بود و ورم داشتم برای همین تحرک زیاد نداشتم. من طبق پریودی داشتم ۱۰ پنج باید زایمان میکردم دردم نگرفت رفتم بیمارستان نوار قلب و سونوگرافی گرفتن گفتن برو هر ۳ روز بیا چک کن فعلا وقت داری و اینم بگم اون سونو که گرفتن ۴۰ هفته ۳ هفته عقب بودم یعنی زد ۳۷ هفته بعضی چیزارو ۳۶ هفته زد اومدم خونه بعد یک هفته رفتم بیمارستان ایندفعه رفتم بیمارستان دیگه چک کردن گفتن ضربان قلب بچه پایینه یکم بچتم رسیده برو بستری شو و تاریخ زایمانم سونو انومالی زده بود ۱۷ پنج که من ۱۶ پنج رفتم معاینه شدم گفت دهانه رحمت کیبه کیبع برو با قرص فشار شاید دردت بگیره بستر شدم ساعت ۲ نیم بود یکی با من بستر شد اون ۴ سانت بود تخت کنارم ساعت ۳ نیم قرص فشار دادن تا دردم بگیره ساعت ۵ نیم دردم کم کم شروع شد چند بارم معاینه کردن ادامش دخل کامنتا