پارت ششم
بعد نیم ساعت باز آرامش برگشت به بخش
که از حرفاشون متوجه شدم زائویی حالش بد شده بود انگار خونریزی شدیدی کرده بود
دیگه معاینه درد نداشت چون رحمم باز بود
اصلا حس نمیکردم انگشتهاشون که ساعت چهار عصر گفتن فول شدی
و من خوشحال ترین بودن هی به دخترم میگفتم عجله کن عجله کن
گفتن الان زور بزن
پاهاتو خم کن شکمت و سرتو خم کن تو سینه ت و زور بزن مثل موقع دفع
و من دو ساعت هر وقت دردم میگرفت این کارو میکردم.
به خودم قول داده بودم داد نزنم فقط اسم امام حسین و امام علی و ام البنین رو میاوردم
و نه گریه میکردم و نه جیغ
و تا میتونستم ب خودم کمک کردم
که گفتن حس مدفوع داشتی صدامون کن
منم نیم ساعت گذشت دیدم حس مدفوعی نداشتم ولی خب درد داشتم
الکی گفتم تو رو خدا بیاین
که دیدن نزدیک ۵ تا پرستار اومدن و هی تو واژنم لیز کننده و مواد میریختن
هی شکمم سفت میشد میگفتن یالا زور بزن من اونقدر زور زده بودم که گفتم مقعدم پاره شد نمیتونم
گفتن خانم بچه منو که نمیخوای بزایی بچه خودته
باید بتونی
یکی ساک بچه رو اورد گقت لباس هاشو دربیار نزدیک زایمانته
منم انگار عروسیم بود باورم نمیشد لباس دادم دستشون
و گفتن پاشو بیا دنبالمون اتاق بغلی اتاق زایمان
و من گفتم خدا کمکم کن و راه افتادم

۵ پاسخ

دردم گرفت وایی اینا چیه مینویسی

ای خدا....

این همه درد کشیدی بعد الان ک میتونی با خیال راحت سزارین کنی،دنبال اینی دوباره بری طبیعی؟؟؟؟😐

چقدر حس قشنگیه واقعا این لحظه من تا الانم طعم شیرین اون لحظه رو یادم نمیره خیلی قشنگه خیلی

خب حالا ب دنیا اومد نینی ها

سوال های مرتبط

مامان نازنین ودوقلوها مامان نازنین ودوقلوها هفته سی‌وهفتم بارداری
پارت چهارم زایمان طبیعی
هر ۱۰ دقیقه درد پریودی خفیف میاد سراغم و اون دستگاه کنارم شروع میکنه بوق زدن
دو ساعت گذشت تا مخم کار کنه و فهمیدم انقباض گرفتم و اون دستگاه نوار درد منو گزارش میده
یه پرستار اومد یهو بی دلیل سرم داد زد گفت شنیدم با دکتر همکاری کردی و یهو دست کرد تو واژنم. گفتم تو رو خدا با پماد معاینه کن خشک خشک درد داره. گفت اینجا پماد مماد نداریم و چون پرستار چاق بود انگشتهاش هم تپل بودن و کوتاه خیلی زور میزد که دستشو برسونه رحمم و باز فشار فشار فشار. منم چون ترسیده بودم یهو با صدای بلند به خودم گفتم عزیزم تحمل کن تحمل کن تموم میشه تموم میشه بخدا تموم میشه. یهو دلش سوخت گفت عزیزم میدونم درد داره منم دارم کمکت میکنم. اره عزیزم تموم میشه میری خونه.
ساعت ۱۱ شب اومدن سرم رو از دست من و اون دختر کشیدن
گفتن شبها آمپول فشار ب زائو نمیزنیم.
یه پرستار برام یه توپ گنده اورد گفت میخوام امشب فول بشی ها
گفت نیم ساعت موقع درد رو توپ بپر بپر کن و موقعی که درد تداری هی باسنتو بچرخون
از اونجا که من ساعت نداشتم به جای نیم ساعت سه ساعت رو توپ این حرکت رو انجام دادم. و اون پرستار رفت گرفت خوابید .
که یهو جیغ های اون دختر شروع شد
با تموم وجودش جیغ میزد
بی وقفه جیغ زد خودشو محکم میزد
پرستارا اومدن بهش گفتن حقته تا پریود میشی میری شوهر میکنی. از مادرت میپرسیدی درد زایمان چجوریه بعد حامله میشدی.
هر کی اومد یه چیزی بارش کرد
یکی گفت اینو ببین کنارت نشسته جیکش در نیومده هر دوتا سه سانت هستید
ولی اون خودشو به دیوار میزد
دلم براش سوخت بلند شدم یه لیوان آب دادم دستش.
مامان کارن 💙نیلا🎀 مامان کارن 💙نیلا🎀 ۲ ماهگی
پارت ۴
منکه دوتا هم تختیم برام اورده بودن میگفتن تو خیلی ارومی نگات میکنیم انرژی میگیرم خودمم درد داشتم ولی به اونا کلی روحیه میدادم یه جورای کمکشونم میکردم که زیاد اذیت نشن پرستارا هیچییییی نمیگفتن فقط بلد بودن بیان معاینه کنن تمام ساعت ۲ اومدن گفتن به دوسانت رسیدم ادامه بدم همینجوری چون قرار بود ۴ سانت بشم اپیدورال برام انجام بدن
دیگ کلی ورزش و زور زدن و تحمل کردم چند بارم رفتم سرویس بهداشتی میشستم ...فقط زور میزدم که ساعت ۵ غروب اومدن گفتن به ۴ سانت رسیدی منکه جون تو تنم نمونده بودچون از ۲ شب کیسه ابم پاره شده بود ابم نخورده بودم خیلی اذیت بودم گفتن الان دیگ وقتشه برام اپیدورال انجام‌بدین گفتن نههه خانوم شما دیر دهانه رحمتون باز شده با کلی معاینه از ساعت ۲ شب تا حالا به ۴ سانت رسیدین ممکنه انجام بدین بچتون خفه شه تا ۶ سانت نشین انجام‌نمیدین منکه دیگ بریده بودم ولی گفتم چاره ای نیست باید قوی بمونم بحاطر پسرم جون تو تنم نبود فقط دیدن پسرم سر پا نگهم داشته بود ساعت ۶ اومدن گفتن به ۵ سانت رسیدی خوبه همینجوری پیش برو تند تند ورزشو زور زدنو اینا انجام میدادم که ساعت ۷ اومدن گفتن به ۶ سانت رسیده ببرینش یه یه اتاق دیگ‌امادش کنین برا اپیدوال اپیدوالو که انجام دادم برام‌هیچی حس نکردم در حد یه ربع طول کشید بعدش گفتن دراز بکش ببینیم وضعیتت چجوریه که معاینم‌کرد گفت سر بچش کامل اومده پایین موهاشم کاملا مشخصه فوله ببرینش اتاق زایمان که منو بردن اتاق زایمان رو تخت دراز کشیدم همش میترسیدم که چاک بزنن دردم بگیره و فلان که اصلا متوجه نشدم
مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا ۳ ماهگی
ادامه 🥰۱۲ شب دردم زیاد بود ولی بازم قابل تحمل بود به نظرم باید اعتماد به نفس داشته باشید من هر لحظه اش میگفتم الان پسرم میاد بغلم صورت کاهش و میبینم بعد انگار مسکن بود برام فکر. کردن بهش ساعت ۱۲ یکم با شوهرم چت کردم مامانم گوشیمو یواشکی آورده بود داخل شوهرم و راه نمی‌دادن .یکم با شوهرم چت کردم یکم سر به سرم گزاشت دردام یادم بره ولی چه فایده گذشت خواهر شوهرم اومد با یکی صحبت کرد اومده داخل نوبتی با مامانم هی میومدن کمر مو ماساژ میدادن میرفتن چون خودم با مادرم راحت تر بودم مامانم و گذاشتم بمونه خواهر شوهرم رفت. ساعت ۲ شب شد یهو درد عجیبی اومد سراغم یعنی داشتم راه میرفتم انگار یه فشار بدی رو واژن و مقعدم هست دیگه اونجا واقعا جیغ میزدم که دکترم اومد گفت بخواب دید ۹ سانت شدم. فولم گفت اصلا انتظار نداشتم اینجوری پیش بری بخواب مامانم و بیرون کردن و وسیله ها رو آماده کردن از اونجای که بچه آلوم بود و من نمی‌دونستم چه خبر خیلی خوش خوشی سر کرده بودم 😁 راستی هفت سانت کیسه ابم و خودشون پوکوندن. بعد هی میگفت هر موقع درد داشتی زور بزن هر موقع درد نداشتی نفس عمیق بکش منم یه چند زور زدم فایده نداشت پسرم یکم تو کانال زایمان مونده بود دیدم یکی از خانما گفت عزیزم یه زور محکم بزن بچه ات خفه میشه ها واییییی اینو بگه من انگار دنیا تو سرم خراب شدم از ته دلم زور زدم دیدم گفت سرشو و دارم میبینم و بچه رو گذاشتن تو بغلم راستی سرشو که دیدن بی حسی زدن تو لبه بیرونیمخ سر بشه و قیچی کردن بعد که پسرم و گزاشتن بغلم انگار کل درد تموم شد شایدم سر بودم چیزی نفهمیدم همون لحظه تو ثانیه یچم مدفوع مرد روم 😂 برش داشتن بردنش منم تمیز کردن و بخیه زدن
بخیه چون سر بودم هیچی نفهمیدم هیچی
مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا ۳ ماهگی
ادامه 😍❤️
انقد شلوغ بود بیمارستان یکی گفت چی شده گفتم خیلی درد دارم از ساعت پنج عصر تا حالا که دو ساعت شده درد ولم نمیکنه منظمم هست بخواب می‌خوام معاینه کنم 🤕 معاینه کرد ۳ سانت باز بود گفت بشین تا پرونده تشکیل بدیم بستری کنیم
من نشسته بودم یه گوشه به مامان های نگاه میکردم که هی میومدن و میرفتن باورتون نمیشه اون شب بیمارستان دیگه تخت خالی نداشت بخش زنان خیلی شلوغ بود بعد شیفت عوض شد یکیشون گفت تو چرا اینجا نشستی 😄 گفتم سه سانت بودم معاینه کرد دیدم زد زیر خنده 😐 سه سانت اگه یه سانت بودی ساکت میشستی فلانی اینو معاینه کن ببینم چند سانته 😳 موندم و آخه مگه مجبورم دروغ بگم زنیکه 😁
دوباره معاینه کرد در عرض نیم ساعت شده بودم ۴ سانت
گفت ۴ سانت بازه سریع بستری کنید
دیدم خندید گفت خوب صبوری همه دو سانت جیغ میزنن تعجب کردم هیچی نمیگی
خلاصه تا بیاد پرونده تشکیل بدن برا من ساعت ده شب شد
من تا اون موقعه که بستری بشم تو سالن راه میرفتم و نشستم غذا خوردم واقعا خاطره خوبی بود همه چی سر حوصله بود بعد دیگه ساعت ده بستری شدم دوباره معاینه کردن گفتن عالیه شش سانت بعد ماما خیلی مهربون بود گفت نوک سینه ها تو ماساژ بده تا سریع فول بشی نیازی به سوزن فشار نباشه من با اینکه تو اتاق بودم مامانمم پیشم بود با توپ ورزش میکردم 😂 یعنی بگم ورزش به خدا جوابه خیلی ام جوابه دیگه ترشحاتم شده بود صورتی و قهوه‌ای لزج .و دردم داشت خیلی نزدیک بهم میشد نفس کشیدن سخت بود ولی هر بار که حس میکردم نمیتونم دیگه یکم دراز می‌کشیدم نفس عمیق می‌کشیدم دوباره پامیشدم راه رفتن مامانم با روغن کمرم و ماساژ میداد همه چی خوب بود تا اینکه ساعت ۱۲ شب
مامان ماهین خانوم🌙 مامان ماهین خانوم🌙 ۴ ماهگی
تجربه زایمان زودرس
سلام مامانا چطوری‌بهتون بگم از دیشب😢تا چهار صبح بیدار بودم درد نداشتم ولی خوابم نمیبرد ساعت چهار با حس دسشویی شماره ۲و دل درد خیلی خفیف رفتم دستشویی گفتم شاید نفخ کردم وقتی اومدم دوباره دراز کشیدم دیدم نه درده ول نمیکنه هر پنج دقیقس امدم زایشگاه گفتم شاید انقباضات معمول ماه هشته اینجا که اومدم معاینه کردن گفتن دهانه رحمت ۵سانته جالبه با دوتا درد خفیییف اینقد شده بود گفتن شهرستانه امکانات نداره برا بچه باید اعزام شی مرکز استان دوساعتم راهه تا خواستن کارای اعزام کنن مامایی که قرار بود تو اعزام بیاد امد گفت باید معاینه کنم که ببینم چندی باز تو راه نیاد بچه معاینه کرد میگه ۶سانت شدی باید دکتر بیاد ببینه تا دکتر بیاد یه رب شد همینجور درد داشتم هر پنج دقیقه اما قابل تحمل بود نفس عمیق میکشیدم دکتر امد معاینه کرد گفت خانم هشت سانتی بفرستیمت تو امبولانس زایمان میکنی باید بمونی همینجا دیگه تا ساعت هفت صبح همینجوری درد داشتم تا اینکه همگی ریختن سرم و گفتن زور بزن بچه امد دخترم ۳۲هفته به دنیا اومد حتی دلم نیومد نگاهش کنمq
مامان نازنین ودوقلوها مامان نازنین ودوقلوها هفته سی‌وهفتم بارداری
پارت هفتم
من ترسیده بودم میگفتم حالا زایمان عجب غولیه
رفتم دیدم یه صندلی بزرگی هست
بلاتشبیه مثل منبر بود پله میخورد میرفت بالا
نشستم رو صندلی پاهامو باز کردم دکتر گفت موقع درد زور بزن که انجام دادم یه پرستاری گفت آفرین عالیه داره میاد میبینمش
که دکتر یه امپول کوچولویی بهم زد درد هیچ نداشت و یه قیچی برداشت
اون پرستاره گفت خانم دکتر یه فرصت دیگه بهش بده که دکتره تق زد و قیچی کرد پرینه رو بازم مطلقا دردی نداشت
یهو دیدم بچم جهشی پرید بغل خانم دکتر
همین؟ زایمان همین بود؟ ده دقیقه نشد
تازه فهمیدم همه درد من بخاطر بسته بودن رحمم بود وگرنه با رحم باز بسا کمتر اذیت میشدم
بچه رو انداختن رو سینه م حس خیسی و داغی داشت یه پارچه انداختن روش
خواستم ببینم بچم چشکلیه از ترس دکتره
یه کم پارچه رو دادم کنار رون دخترمو دیدم پرررر مو بود. خورد تو ذوقم
بچه گریه کرد زود بردنش
دکتر شروع کرد بخیه زدن یه ذره دردشو حس کردم. استرس گرفته بودن باز با خودم بلند بلند گفتم تموم میشه راحت میشی که دکتر خندید گفت تموم شد کجای کاری؟
جفت رو کشید بیرون باز حسش نکردم
گفتن پاشو بشین رو ویلچر
منو بردن اتاقی که بالاش نوشته بودن استراحت
دیدم یه بچه ناز کنار تخته از لباسای تنش فهمیدم بچه خودمه
گفتم بچه خودمه گفتن اره
باورم نمیشد اینقدر ناز باشه
اخه ربع ساعت نشده بود زاییده بودم
تمیز و مرتب بود و بهم زل زده بود
گفتمش مامانی ببخشید من برم خودمو بشورم لباس عوض کنم بعد بغلت میکنم.
راحت خودمو شستم یه دوش نصفه گرفتم و لباس پوشیدم بچه شیر دادم یه رژ زدم که شوهرم منو ببینه وحشت نکنه.
مامان لنا و تودلی 🤰 مامان لنا و تودلی 🤰 هفته سی‌وسوم بارداری
❌تجربه زایمان طبیعی من سر بچه اولم‌ ❌

من از ۳۴ هفته دو سانت باز بودم.
۳۷ و ۱ روز بود که شب ساعت ۱۱ دردم خفیف گرفت اما منظم بود تا ۵ صبح راه رفتم و رفتم معاینه گفت همون ۲ سانتی برو فعلا .اومدم خونه تا ۸ شب درد کشیدم از ساعت ۳ ظهر تا ۸ شب دیگه طوری شدید شده بود دردم گرفتنی خم میشدم از درد اما چون گفته بودن وقتی دردت گرفت ورزش هارو بکنی زودتر باز میشی منم‌ موقع ک درد میرفت میشستم و درد اومدنی بلند میشدم ببین چ صبری داشتم ها 😁 رفتم معاینه گفت از صبح چیکار کردی عالی شدی گفتم والله پیاده روی تو خونه و ۶-۷ باری حموم رفتم زیر اب مامانم کمرم ماساژ داده
گفت الان باید بستری بشی اما چون کرونایی داریم ماما اونور کم‌ هست اذیت میشی نمیرسن بهت پس برو ۱۲ شب بیا دیدی دردت زیاد شد زودتر هم میتونی بیای.خلاصه ۱۲ با سه سانت بستری شدم و با سه سانت بازم معاینه تحریکی کرد منو‌ و کیسه ابم رو خودشون پاره کردن و تا ۳ شدم ۸ سانت و بعدش آمپول فشار زدن تا ۴ شدید درد کشیدم و بعدش سرش اومده بود اومد معاینه کرد گفت دیگ‌ از این ب بعد زور بزن و ۴:۱۷ دنیا اومد

همه فک میکنن اگ‌ از اول زور بدی زودتر دنیا میاد اما اشتباه
اگ‌از اول زور بدی بیشتر پاره میشی باید وقتی فول شدی ۱۰ سانت شروع کنی زور زدن من این کار کردم و اینکه تا ساعت ۲ دو نیم ورزش هارو انجام میدادم همش با مامانم
مامان کارن 💙نیلا🎀 مامان کارن 💙نیلا🎀 ۲ ماهگی
پارت ۲
اره من ساعت ۹ و نیم و اینا بود رسیدم بیمارستان که طبق معمول خیلی شلوغ بودساعت ۱۱ و نیم اینا نوبت من شد بعد همشون دانشجو بودن ضربان قلب پسرمو اول گذاشت که گفت خوبه بعد گفت دراز بکش معاینت کنم ببینم دهانه رحمت باز شده یا نه حالا با این حرفم نترسین لطفا خیلی بد وحشیانه اومد منو معاینه کرد که خیلیییی درد کشیدم چون من‌کلا قبل زایمانم واژنم خیلی تنگ بود موقع رابطم اذیت میشدم که موقع معاینم واقعا خیلی عذاب کشیدم که پرستاره برگشت گفت دهانه رحمت کاملا بستس ممکنه زایمانت تا اخر ۴۱ هفته طول بکشه برو خونه چند هفته دیگ بیا منم دیگ یکم خیالم راحت شد نگران زایمان نبودم تا رسیدم خونه شد ساعت ۱۲ و نیم یه شام‌سبک خوردیم خوابیدیم دلمم با معاینه درد اومده بود خوابم برد ساعت ۱ و نیم شب دستشوییم گرفت رفتمو‌اومدم بیرون راه میرفتم اب ازم میومد اولش گفتم شاید اشتباه کنم هر قدم برمیداشتم ازم اب میومد که هر لحظه بیشتر شد کلا شلوارم خیس شد که همونجا فهمیدم کیسه ابم پاره شده شوهرمو بیدار کردم گفتم نگران نشی کیسه ابم فک‌کنم پاره شده وقتشه بریم بیمارستان اونم طفلک فک میکرد همون دیقه کیسه ابم پاره شده الان بچه میاد بیرون زنگ زد به مادر اینا ساکمم که از قبل جمع کرده بودم با مدارک برداشتم رفتم بیمارستان که معاینه شدم گفتن کیسه ابش پاره شده بستریم کردن یه سرم برام زدن چند تا چیزم بهم وصل کردن واسه ضربان قلب بچه بود گفتن تا صبح استراحت کن احتمالا صبح دکتر ساعت ۷ بیاد زایمانت کنه ....