پارت سوم
زایمان طبیعی
دیگ دیدم بچم توکاناله چن باریم افت داده بود قلبش وقبل ترسیدم اکسیژن ب مغزش نرسه دورازجونش فلجی چیزی بشه ایناک دلشون نمیسوزه براادم فقط دور خودشون میچرخیدن لعنت خدا ب همشون
۱۲:۱۲دقیقه دیگ زور زدم ازترسم گفتم الا بچم دورازجون میمیره گفت زورنده بهت میگم فشارنیار وسایل اماده نیس گوش نکردم اونم بدون لیدوکایین منو تا مقعدم باتیغ برش داد تمام جونم دردمیکرد تیغو ک زد حس کردم دیگ تموم شدم با دومین زورم دخترم کامل بدون اینکه سرشو بگیرن باشدت افتاد توبغل ماما نمیگرفت بچم کف سرامیکابود
امد بیرون نه گریه نه صدا ن نفس داشت باکی ضربه نفسش برگشت بردنش پاکش کنن گفتن زوره بده جفت بیاد
جفت نمیومد بعد۵دقه جفت امد .
گفتن بجت ۳۱۶۰وزنشه دستگاه هم نمیره من برا دستگاه رفته بودم اون بیمارستان ک خداروشکر احتیاج نشدفقط من زجر عالمو کشیدم
بدون سرکردن شروع کردن دوختن ومن هوار زدن ک سر کنید دوختن دیدم خونریزی شدیددارم خون داره باشدت خارج میشع عین ابشار ازم خون میرفتا دوختو پاره کردن دست کردن گفتن کله رحم پاره اس امدن بدوزن نمیتونستن منم درد داشتم نصفه دوختن بازشکافتن اخر ارشد امد گف اتاق عملو اماده کنید
ساعت ۱بود بردنم اتاق عمل اسپاینال شدم وتا۴فقط بخیه زدنم طول کشید کله زحمم پاره اس سرویکسم پاره شده از سه لایه جرخوردم وبخیه داخلیام ۱۰۰خورده ای هست بیرونیامم نمیدونم فقط تا مقعد پره بخیم
اتقدبخیم طول کشید ک سریمم رفت باز
بعد عمل رفتم ای سیو سولفات گرفتم چون فشارم بالابود
تافرداش ن بچمودیدم ن خانوادمو ۵صب رفتم ای سیو ظهر۴رفتم بخش بچمم اورده بودن لخت یه پوشک داشت بایه مای بی بی گفتم پ همراهم کو گفتن ماهمراه اجازه نمیدیم گفتم بااینهمه بخیه چحور کاربجمو بکنم گف برو اتاق خصوصی بگیر

۳۱ پاسخ

کاش شکایت کنی ازشون

کاش رفته بودی آرش

وای مامان منم اکبر آبادی زایمان کرده بوده من اونجا بدنیا اومده بودم تجربه زایمانتو خوندم تنو بدنم لرزید بخدا مامان من فشار بالا بوده میره اونجا سزارین میکننش پنج‌روز نگه میدارن بعد میایم خونه‌دوروز میمونه با درد شدید میره بیمارستان میگن بخیه هات عفونی شده شکمشو باز پاره میکنن یک ماه شکمش باز میمونه تو بیمارستان خوابیده بعد که عفونتش مثلا خوب میشه بخیه میکنن میفرستن خونه‌مامانم میگه تو چله ات در رفته بود اومدیم خونه تا زمانی که داداشمو بدنیا آورد بيچاره عذاب کشید بابت بخیه هاش خدا لعنتشون کنه

خراب بشه اون بیمارستان بمیرم بمیرم برات بمیرم برای بچت خدای محمد شوهر الدنکتو لعنت کنه

اخ بمیرم برات در اولین فرصت برو شکایت کن

کدوم بیمارستان؟ خدا لعنت شون کنه

خدا لعنتشون که

خدای من عزیز دلم انشالله قدمش مبارک باشه و چقدر زجر کشیدی و درد کشیدی را آخه همراه نمی‌ذارن

عزیرم اول رفتی امام حسین تهران یاسبزدشت?

وایییی خدایاچ بلای سرت اوردن خدالعنتشون کنه

اینم از طبیعی

بیخود نیست من رفتم سزارین

یا حسین خدایا من که دهنمو از ترس یکساعته گرفتم خدا به جونیت رحم کرده .خواهر من دخترش هشت سالشه چندساله داریم پرسنل اکبرآبادی رو فحش میدیم سرزایمان طبیعیش هزار بلا اوردن سر دختر هجده ساله پنج صبح گذاشته بودنش تو راهروی سرد ویخ یه پتو بهش نداده بودن زن زائو رو عفونت گرفت بخام بگم طومارنامه درست میشه

ای وایی چقدر سخت بوده برات

پناه بر خدا چ نامسلمونایی بودن

فک نکنم بیمارستان دولتیم باآدم اینکاروبکنن مگه چ خبره من دوستم میگفت ساعت۶صبح بعداینکه شبش آمپول فشارزدن وتاثیرنکرداومدن بیدارم کردن گفتن ضربان قلب بچه افت کرده بایدسزارین بشی اینجاک رفتی زایشگاه بوده واقعااشتباه دورازجونت دامپزشکی نرفتی واقعاکثیفن بعضیاخودشون مگه زن نیستن

واییییی خاک برسرم چی کشیدی تو خراب بشه الهی

واااای چرا ۱۰۰تا بخیه اخه

وای چقدر عذابت دادن خدا خودش به راه راست هدایتشون کنه اینقدر زنای حامله رو عذاب ندن اخ اخ

چ سختی کشیدی🥲

واااای خدااااا چقدرررر زجر کشیدی دخترررر
الان حالت بهتره
خدا ازشون نگذره چرا همچین کردن باهات

عزیزم اینا چرا اینجوری با تو کردن؟ مگه بیمارستانت دولتی بود یا چرا دکتر خودت نیومد بالا سرت؟؟؟؟ وای خدا لعنتشووون کنه این چ وضعشه خب میخوان انقد جر بدن برن سز کنن دیگه ینی چی ؟؟؟؟؟؟ من بودم میرفتم شکایت میکردم به شوهرمم میگفتم اونجارو رو سر دکتر و پرستارش خراب کنه

بچه خفه نمیشد تو هول شدی زور دادی🤧 اینجوری پاره شدی🥲🥲🥲

وای کل جونم درد گرفت انگار دارم از حال میرم تو این همه درد کشیدی دختر

یا خود خدا زایشگاه نبوده که... قتلگاه بوده
من ی زایمان طبیعی داشتم با امپول فشار ساعت 3 شب دردام شدید شد و 11 صبح بچم به دنیا اومد وسایلای زایمانم از قبل اماده شده بود
بخدا که بیمارستانه قصد جون خودتو بچتو داشته

کدوم بیمارستان این اتفاق افتاد برات

الهی بگردم این همه زجرت دادن🥲💔

بنظرم ماما تقصیر نداره.اونا گفتن زور نزن تو زدی.از طرفی زایمان طبیعی اینا پارگی ها رو هم داره.شانسیه.اکثرا خیلی بخیه میخورن.ب بدن خودت و دریچه واژن و..بستگی داره مجبورن پاره کنن ک بچه بیاد بیرون.

بسلامتی زایمان کردی خداروهزارمرتبه شکر

خصوصی بود یا دولتی؟

وای چه بیمارستان مسخررررررره اییییی

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۳ ماهگی
پارت پنجم زایمان

مامانم این وضعیت دیگ گفت ک ن این روند زایمان نیست عصبی شده بود چون واقعا داشتم از بین میرفتم زنگ زد ب شوهرم گفت ک بیا اینجا بگو یا مرخصش کنید یا باید بره عمل خلاصه با کلی دعوا و بحث گفتن منتظر بمونید دکتر بیاد از اتاق عمل تا باهاش صحبت کنید خود پرستارا خیلی ترسیده بودن چون حالم بدتر شده بود فقط حساسیت نشون میدادم ب داروها تا دکتر آمد جلوش گرفتن اول گفتن ک ابن مریض از دیروز بستری و هیچ روندی نداشته فقط داره عوارض نشون میده دکتر آمد توی اتاق بخاطر اینکه زیر میزی بگیره سخت گفت ک ن طبیعی ۳و۴ روز هس عادی درد بکشی مامانم کلی التماسش کرد برا عمل خودم با اینکه صدام بالا نمیومد داشتم میمیردم بهش گفتم هر چی بخای میدم فقط ببرم دارم میمیرم گفت باش واریز کنید ک بگم امادش کنن خلاصه امدن بهم سون و اینا وصل کردن هنوزم معاینه ام میکردن من جیغ میزدم ولم کنید کشتیدم دیگ
بعد تا ساعت ۷ طول کشید من همچنان از هوش میرفتم از درد شدید تا امدن بردنم کلی حالم بد بود متنفر شده بودم از همه
رفتم اتاق عمل گذاشتنم روی تخت باریک و آماده ام کردن دکتر بیهوشی با ی آمپول باید از کمر بیحس میکرد اما وقتی مشت زد دید من واقعا حس کردم گفت ک ی آمپولفایده نداره یکی دیگ زد تو نخاع سریع خوابوندنم دستام بستن پرده سبزی گذاشتن جلوم سرم بردن پایین تر از تخت
قشنگ حس میکردم لایه ب لایه شکم داره پاره میکنه ب ثانیه نکشید صدا گریه بچه آمد بچه با کیسه اب کشیدن بیرون و خیلی هم شکم پاره کرده بودن بعدا بهم گفت بخاطر معاینه ها رحمت جا ب جا شده بود در اصل خیلی کمتر از این باید باز میشد شکمت وقتی کیسه اب زد پاره کرد ابش ریخت رو پام حسش کردم
مامان سرور مامان سرور ۲ ماهگی
پارت ۲
رفتیم بیمارستان معاینه کردن فرستادن بخش زایمان منم خیلی می ترسیدم گریه میکردم میگفتن چیشدع گفتم می ترسم گفت اینجوری کنی بیشتر اذیت میشی نترس دیدن درد ندارم آمپول زدن بهم کم کم دردام شروع شد
تا ۳ سانت ک باز شدم گفتن پاشو ورزش کن ورزش کردم یدفع دردام بیشتر شد رفتم رو تخت نگا کردن گفت ۸ سانت شدی بلاخره جمع شدن رو سرم 😣 ک فشار زور بدم بچه بیاد درد منم هیه می گرفت دوباره ول میکرد موقع درد می گرفت تمام زورم میدادم بیاد نمی‌آمد بدنم لرزه افتاد بهم آبمیوه میدادن میگفتن فشار بده بلخرع ب زور زحمت بدنیا آمد یه نفس راحت کشیدم ک دردم مثلا تموم شد
آمدن بخیه اینا کردن گفت تموم شد منم چشام بستم گفتم آروم شم یکم دوباره آمدن نگا کردن گفت خونریزی داری دوتا پرستار افتاد ب جون شکمم فشار میدادن ب شکمم بد گفت آروم معاینه میکنم گفتم درد دارم گفت می فهمم ولی ببینم خونریزی داری یا ن منم گذاشتم معاینه کنه موقع معاینه کردن یدفعه تمام دستشو برد داخل رحمم😭😭😭😭 وحشت بود خیلی درد آور بود دستشو در آورد خونه های لخته تو دستش بود گفت زود آماده کنید ببریم اتاق عمل 😢
مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
من زایمانم وحشتناک بودمیترسیدنخونید دورتون بگردم
#پارت دوم

دکترامد سریع ختم دادن تو۳۵هفته۵ روز
سوندزدن بردنم لیبل
شروع کردن قرص فشار ک طبیعی بیاد
ساعت ۸تولیبل بودم
۱۰برام ایزی گذاشتن
باایزی وهرسه ساعت قرص فشارساعت ۳تازه ایزی اف شد من شدم ۳سانت
تا۴سانت دردنداشتم
ساعت۸شب تازه ۵سانت شدم بهم امپول فشارزدن تا۱۱همون ۵بودم هی معاینه پشت معاینه پدرم درامدهردقه تحریکی بعدسز نمیکردن میگفتن ۳۰تومن بده اول
گفتم ندارم گفتن بمون تا طبیعی بیاد.۹شب یهو یه اب داغ ازم ریخت بیرون ب ماما گفتم گف نه کیسه ایت نی منک ابی نمیبینم ۱۰دکترزنان امد ب اون گفتم اب ازم باشدت خارج شد یک ساعته گف گفتی ب اینا گفتم اره اینا گفتن کیسه اب نی ب دستیارگف معاینه کن معاینه کرد گف دستم ب جیزی نمیخوره پاره شده گفت تخلیه کن کامل توسونواخری ک بیمارستان خودشون گرفتن ک روز بعدزایمان کردم گفتن اب دوربچت ۱۲وزنش ۲۹۰۰ وقتی داشتن ابوتخلیه میکردن گفتن اب دوربچه ۲۰هست دکتر گفت دوساعت وقت بدید نشدببریدسز
از۱۱اوج دردادم بود وحشتناک بود وهی معاینه میکردن میگفتن سربچه بدجور وارد کانال شده ومن ۵مونده بودمو هی قلب بچه افت میداداینا سزنمیکردن ۱۰باربیشارقلبش افت داد یهوساعت ۱۲:۵دقیقه معاینه کردن گفتن فول شده بچه سرش بیرونه هرچی ماما ورزیدنت بودریختن تواتاق وخبرمرگشون وسایل زایمانو اماده نکرده بودن میگفتن زور نده بدپاره میشی گفتم مگه دسته منه خوده بچه داره فشارمیاره
بچه فک کنم ۵دقه توکانال بود واینا هنوز تجهیزات نیاوره بودن
مامان ♥️آوا🧿 مامان ♥️آوا🧿 روزهای ابتدایی تولد
رفتم ب پرستار با اون حالم خبر دادم تا صبح ساعت ۷ ک بردنم برا بخش زایمان همش اومدن معاینه م کردن منم همش درد میکشیدم تا ساعت هشت صب با کلی معاینه ب زور ۲سانت باز شده بودم🥺ک ساعت ۱۱ ظهر بردنم اتاق عمل کیسه آبم رو پاره کردن و من تا ساعت ۱۲و ۲۰ دیقه ظهر درد و عذاب کشیدم ۶ سانت باز شدم از بس درد داشتم ب پرستارا گفتم ک بیان برام آمپول بی حسی بزنن هیچکی بحرفم گوش نمیداد و میگفتن قوانین داره گرفتن آمپول بی حسی و قانونش اینه ک ۶سانت باید باز شده باشی خیلی درد داشتم ک بار آخر اومدن برا معاینه گفتن ۶سانت بازه و میتونید بهش آمپول رو تزریق کنید ب عنوان ی مادر و یه همسر تنها دقدقه م ترس از تنها شدن همسرم و دخترم بود و الا خیلی عذاب کشیدم آمپول رو ک زدن تقریبا ماما آومد معاینه و داد زد رو سر پرستارا گفت ک فول شده بدوید بچه الان میاد وای خدا با اینکه ۹سانت رو باز بودم بچه م نمیومد ک مجبور شدن تا سمت لگنم رو پاره کنن خلاصه پاره پاره شدم و داشتم میمردم ک ساعت ۱۲و ۴۵ دیقه دختر قشنگم آوا خانوم پا ب دنیامون گذاشت و دنیامون رو قشنگ تر کرد🫢 بچه ها من سر بارداری اولم ن زجر کشیدم ن عذاب ن اینک اذیت شدم ولی سر بارداری آوا از اول بارداری عذاب کشیدم و اذیت شدم تا ب دنیا آومد واقعا خیلی سخت بود عذاب آور بود زایمانم خیلی خیلی درد و عذاب کشیدم 🥹🥹🥹ولی واسه ی همه سر زایمانم با اون حال خیلی خرابم دعا کردم چه برا مامانا باردار چه برا آقدامی ها ایشالا دامن همه ی چشم انتظارا هم ب زودی سبز بشه و لبشون خندون شه🤗🤗🤗اینم از تجربه زایمانم بچه ها من ن کاری کردم ن چیزی کیسه آبم خود ب خود پاره شد و کارمم ب ختم بارداری نکشید و اینکه برا دخترمم دعا کنید چون دخترم تو دستگاهه🥺🙏🙏🙏
مامان آریا کوچولو🧸🩵 مامان آریا کوچولو🧸🩵 ۲ ماهگی
فاز فعالم خیلی طول کشید گاز بی حسی میدادن داشتم گیج میشدم تند تند سرم وصل میکردن جوونی برام نمونده بود میگفتن موقع انقباض زور بزن هر چی زور میزدم میگفتن زور خوب نمیزنی بچم خیلی تو کانال زایمان بود دیگ اکسیژنم رفت برام اکسیژن وصل کردن فشارم افتاده بود سر شده بودم کم گم داشتم بیهوش میشدم دیگ دردم نمیومد سر شده بودم نمیتونستم زور بزنم دکترمم میگفت باید زور بزنی من کم کم انگار داشت خوابم میبرد دیگ فهمیدن من توان زور زدن ندارم دو نفر افتادن رو شکمم شروع کردن ب فشار دادم تمام بدنم داغون میشد چن بار تکرار کردن تقریبا بیهوش میشدم تا اینکه سربچه مشخص شد دکترم گفت تا یک ربع دیگ زایمان نکنی میبرمت اتاق عمل...بعد اون همه زجر ...دیگ توان نداشتم زور آخر رو زدم با تمام توان دکتر شروع کرد ب قیچی زدن اصلا حس نکردم دوباره ریختن رو شکمم با تمام توان داد زدم یهو حس سبکی کردم دیدمش ک دنیا اومد تمام دردم رفت یهو همگی دویدن بچه رو بردن گفتن نفس نمی‌کشه داشتم میمردم یهو تو راه رو گریه کرد خیالم راحت شد
منتقلش کردن ان آی سی یو ب خاطر اوکسیژن...
مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر ۳ ماهگی
پارت پنجم 🤣خلاصه دو سه تا ماما آمدن گفتن چرا اینجوری هستی تو گفتم نمیدونم گفتم ماما نمیاد گفت سه سانت بشو گفتم چندم گفت هنوز دو سانتی خب وایستا تحریکی کنم ..تحریک کرد ..باهم حرف زدن گفتن کیسشو بزنیم جوری که من نفهمم گفتم میخواین کیسه بزنین گفت نه یه معاینه تحریکی دیگه ..گفتم اشکالی نداره بزنید تا کیسه پاره نشه دردام نمیگیره سابقه دارم 😜😜🤣🤣خلاصه یه چیزی دست گرفت گفت زور بزن زود زدم چندبار کیسه پاره شد دردم داشت ولی قابل تحمل ولی آب خییلی زیاد بود ترسیدم هی زور میزدم آب جهش بیرون میومد گفتم چرا تموم نشد دیدم سه تاشون ترسیدن دختره معاینه کرد بیشتر ترسید گفت چرا دستاشو میبینم زود گفت دکتر بیاد بدو بدو دکترو صدا کردن گفت به دکتر چیزی نگین خییلی ترسیده بود.. دکتر امد با چندتا ماما دیگه همشون آمدن دکتر میگه چی شده ماما گفت دستاش آمد نگاه کن با ترس گفت چی شد کیسه پاره شد گفتن داشتیم معاینه میکردیم پاره شد گفت یعنی خودش پاره شد کناریشم گفت آره به خدا خودش پاره شد😢😢😢 یکی دیگه گفت بیخیال امروز قسمت نیست زایمان طبیعی داشته باشیم من ترسیدم 🥹گفتم یعنی سزارین میشم دکتر شکممو بالا فشار داد معاینه کرد گفت نترس عقب رفت ..کمی وایستادن رفتن گفت الان زنگ میزنیم مامات بیاد ...به اون ماما که چکم میکرد گفتم نباید پاره میکردین گفت ما پاره نکردیم نازک شده بود موقع معاینه پاره شد گفتم فیلمم نکن🤪🤪🤣🤣اشکال نداره تا پاره نشه دردم نمیگیره گفت دمت گرم چیزی نگفتی ب دکتر🤣
مامان ماه سو🌙❄️ مامان ماه سو🌙❄️ ۴ ماهگی
سلام من اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم من سشنبه ساعت حدودا ۱ بود یهو دیدم کیسه آبم پاره شد کلی اب ازم اومد ب ماماهمراهم خبر دادم گف برو بیمارستان رفتم و اونجا معاینه شدم دیدم میگه ۵سانتی خیلی خوبه منم هنگ بودم پس چرا درد نداشتم بعد تا کارامو برسن و بستری بشم ۳ شد دوباره تو زایشگاه معاینه شدم گفتن ۴سانتی دیدن کیسه ابم خوب پاره نیس خودشون پاره کردن ک درد خاصی نداشت سر بچه خوب تو لگن نچرخیده بود اول دوتا سرم قندی برام زدن و ضربان قلب و حرکات بچرو چک کردن ماماهمرامم کلا بالاسرم بود ضربان قلب بچرو چک میکرد بعد نمیدونم ساعت ۴ بود یا ۵سرم فشار رو زدن و بهم توپ داد روش نشستم گف هروقت حس کردی درد داری تند و محکم رو توپ بپر منم همینکارو میکردم چنتا ورزش دیگه انجام دادم تا سر بچه خوب بچرخه پایین دیگه کم کم بهم زورمیومد از ۷ونیم دردام شروع شد بیشتر ورزش کردم ماساژم میدادن ک زودتر دردام شروع بشه حالا ماما میگف هروقت حس زور داشتی زور بزن تو چنتا حالت مختلف زور میزدم تااینکه دیگه کم کم فول شدم منو بردن رو تخت زایمان چند دقیقه نشد ۱۰:۲۰دقیقه بچرو گذاشتن بغلم اینم بگم یه لحظه برام سوند زدن خالی کردن ک اصلا متوجه نشدم بعدش تا برام بخیه بزنن حدودا۴۰دقیقه طول کشید بی حسی زده بودن درد نداشت ولی متوجه میشدم اخرش فقط دردم اومد ک اسپری بی حسی زد واسم بیشتر موقع بخیه زدن کلافه شده بودم یکمم حس لرز داشتم ک کم کم خوب شد خداروشکر خوب تموم شد بعدش دیگه تو زایشگاه بودم گفتن باید ادرار کنی بعد بری بخش کمپوت اناناس خوردم و ابمیوه و یکم آجیل بهم سرم هم زدن ضربان قلب و فشارمو چک کردن بخیه هامو خونریزیمم چک کردن ادرار ک کردم بعد دوسه ساعت منو بردن بخش اونجا هم یه دور معاینه کردن بخیه هامو