امروز ک رفتم بیمارستان
قرار بود بستریم کنن
اما نکردن
یه خانمی اونجا بود با تمام شدتش زور میزد یهو صدا بچش امد ک به دنیا امد
چنان گریه میکردم چنان گریه میکردم 🥲بهشم تبریک گفتم
خیلی عجیب بود برام
ارزو داشتم اون لحظه جاش باشم

۵ پاسخ

من رفتم دکترم نامه داد. و اینکه معاینه تحریک کرد از وقتی امدم درد میکنه ول میکنه

چکار کردی عزیزم
هنوز بستریت نکردن

خیلی حس قشنگی هست

میری بیمارستان بهت چی میگن میگن پیاده روی کن چند سانت بودی

واییییی خیلی حس خوبیه خیلیییی

مقالات مرتبط

بهترین بیمارستان بارداری در تهران
بهترین بیمارستان بارداری در تهران
آماده کردن ساک زایمان
آماده کردن ساک زایمان برای بیمارستان | لیست وسایل ساک زایم...
چگونه خیلی سریع باردار شویم؟
چگونه خیلی سریع باردار شویم؟
راه‌هایی برای زایمان زودتر
راه‌هایی برای زایمان زودتر و عوارض آن

سوال های مرتبط

مامان مسدود شدم مامان مسدود شدم ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ❌
پارت 3😊❌
هر چند دقیقه ی بار معاینه میکردن وسط هاش تو راه رو زایشگاه راه میرفتم و گریه میکردم. اولین معاینه شده بودم 2سانت وایی با بالا رفتن سانتا چقدر ذوغ میکردم دیگه ماما رفت من درد می‌کشیدم وسطاش ک درد نداشتم سعی میکردم ورزش کنم ماما نذاشت
وسطا ک درد می‌رفت خابم میبرد دوست داشتم بخابم و خوابمم می‌برد 😂🥹
بعدش دوباره آمدن معاینه و 3سانت شده بودم
و دردا خیلی وحشتناک شده بودن 🙁
و کم کم ی خانم دیگه آمد معاینه بکنه گفت میخام ببینم چند سانتی یهو کیسه ابمو زد😭😞 وای خیلی بد بود. زیرم خیس شد حالم بد شد ابش داغ بود😖😟
یکم ک گذشت شدم 4سانت وای دقیقه ها برام مثل سال می‌گذشت دیر ب دیر می‌رفتم بالا رفتم دستشویی برگشتنی رفتم جلو در گریه میکردم نشستم کف زمین گریه میکردم ک ی کاری کنند منو سزارین کنن😂 مامانمم گریه میکرد
مامان دونه انار مامان دونه انار ۱ ماهگی
خانما ک ۳۶ هفته سنو وزن رفتین چند هفته دنیا امد و بعد اون چقدر وزن اضافه کرده بود ؟
مامان وروجک مامان وروجک ۲ ماهگی
دخترم به دنیا امد ۳۶۰۰ بود بردم بهداشت ۵روزگی ۳۴۵۰ بود چند روز پیش بردم گف ۳۶۲۰ خلیی کم وزن ااضافه کردع با اینکه وقتی ک بیداره همش شیر میخوره🥲🥲
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان بچهام مامان بچهام روزهای ابتدایی تولد
دیشب با هزارتا دردسر اینا گفتن سونو بده آزمایش بده بلاخره امروز صبح بستریم کردن آمپول زدن اما بازم درد ندارم خدا کنه شروع بشه
دیشب ک تو بیمارستان خوابم برده بود خواب دیدم بچم .....😞خیلی خواب بده بود خیلیییی هی داشتم جیغ میکشیدم گریه میکردم شوهرم بغلم کرده بود می‌گفت چیزی نیست ترو خدا برا من ن برا بچم دعا کنید سالم دنیا بیاد تا شب دعا گو شمام هستم ❤️
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان 🍯🥹عسلچه مامان 🍯🥹عسلچه روزهای ابتدایی تولد
من دیشب تا صبح از شدت سوزه معده کم‌مونده بود بشینم گریه کنم،انقد زیاد بود ک حس میکردم الانه ک بالا بیارممم😖ولی اینجا دیروز خوندم ک شیر سرد خیلی خوبه و کنترلش میکنه 🤌🏻
خانمی ک اینو‌گفتی‌الهی خیر ببینی واقعا داشتم عذاب میکشیدم🌸🙏🏻
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۱ ماهگی
پارت ششم
همینجور داشتم انقباض ارو حس میکردم کم کم می‌فهمیدم در این حال ماما گفت موقعی انقباض داری ورزش کن و وقتی نداری استراحت کن نفس بگیر بعد چند دقیقه ای یه دکتر تو بخش بود آمد معاینم کرد گفت سه سانته و رفت ماما گفت خوبه ورزش کن میرم برمیگردم دیگه خیلی داشت دردام زیاد میشد با سختی تحمل میکردم ماما گفت بیا خودم معاینه کنم ببینم چند سانت شدی ساعت تقریبا 1شب بود که 4 سانت شده بودم منو نوار قلب گرفت همچی اوکی بود اما خیلی درد داشتم گفت تحمل کن الان دکتر بیهوشی میاد خیلی احساس زور رو واژنم و مقعد داشتم گفتم میخام برم دسشویی ماما گفت چقد میری دسشویی تا رفتم برگشتم و دکتر آمد اپیدورال کرد 4و نیم سانت بودم ساعت 1و نیم... و اینکه درد داشت اپیدورال اما قابل تحمل بود ماما منو خوابوند رو تخت گفت هر موقع انقباض داشتی نفس بگیر زور بده موقعی که انقباض داشتم میخواستم زور بدم خیلی نفس گیر بود میگفت سرتو بکن تو سی‌نت فقط زور محکم بده چند دقیقه ای این ورزش رفتم آقام صدا زد آمد داخل ورزش بهم داد داشتم ورزش میکردم از اونطرف اینقد دستا آقام فشار میدادم اون ترسیده بود واقعا خیلی بد بود خیلی درد داشتم این ورزشم تموم شد گفت بخواب معاینه کنم خوابیدم گفت خوبه عالیه پیشرفتت واقعا بدنت آماده بود دیگه بهم نگفت چند سانتی منم اینقد درد داشتم نپرسیدم...
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۱ ماهگی
پارت هشتم
ساعت 3شب شده بود ماما بهم گفت فول شدی عالیه هر کار میگم انجام بده تا زودتر زایمان کنی و راحت شی همکارشو صدا زد گفت بیاد برام دستگاه اکسیژن وصل کنه واقعا نفسم نمیومد بالا دیگه هر چی میگفت زور بده نمیتونستم زور میدادم ها اما حس میکردم قوی‌تر از این نمیتونم اما ماما میگفت عالیه بهم امید میداد زور میدادم فقط موقع انقباض البته می‌بایست زور بدم اقامو بیرون کرد فقط موند خواهرشوهرم.. از ساعت 3 تا 4 زور میدادم دیگه نفس نداشتم اپیدورال فقط برام نیم ساعت اول خوب بود بعدش تمام دردارو حس میکردم میگفتم بخدا باز برام اپیدورال کن انقد گفتم تا آمد یکم دیگه برام تزریق کرد اما اثری نداشت برام همینجوری باز آقام صدا کرد اون نقطه فشاری کمرو برام بزنه و من ورزش کنم اینجا بود جیغ میزدم کمی تا اینکه منو خوابوند معاینه کرد با این دستشم هی فشار میداد رو شکمم میگفت بچه سرش تودلگنه فقط باید زور بدی بزار کمکت کنم پس خیلی فشار میداد احساس می‌کردم دگ مردم و تو این دنیا نیستم...
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ریهام مامان ریهام ۱ ماهگی
میگم خانما بچم دیروز ب دنیا امد خب یهو تو اوج خواب گریه بعد شکمش درد میکنه صدا میده هم چکارکنمم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان مسدود شدم مامان مسدود شدم ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 🙁❤️
پارت 4🥲❌
دیگه رفتم با چند بار معاینه دیگه شدم 6سانت ک دیگه نزاشتم برم دستشویی
گفتم دستشویی دارم سوند وصل کردن بهم
گفتم مدفوع دارم گفت ایب ندارع مدفوع بکن ی حال عجیب غریب سرپا میکردم دیگه یکم گذشت 10سانت شدم وای دنیارو دادن بهم😍
یکم موندم گفتن لبه دهانه رحمت جلوعه 😕🫤
10دقیقه موندم رو تخت بعد گفتن بریم اتاق زایمان رفتم اونجا یکی فشار میزد ب مقعدم یکی میزد ب واژنم یکی رحممم یکی شکمم🫤🫤
وایییی چقدر وحشتناک
یهو دستگاه گذاشتن بچم ضربان قلب نداشت 😞🖤
سری بدون بیحسی کاملان حس کردم قیچی زدن بهم 🙁
بچه آمد و.. تمام بیمارستان ریختن تو اتاق یکی می‌گفت اکسیژن بیار🙁
دنیا رو سرم خراب شد 😞فقط گریه میکردم و جیغ میزدم
تنها چیزی ک ازش دیدم کف پاش بود سیاه سیاه بردنش بخش نوزادان 😞
کلی بخیه خوردم و تموم ولی چقدر این جفت اذیت می‌کنه 🫤
دیگه رفتم بخش با کوله باری غم همه با بچهاشون میرفتن من تنها😞دو سه روز تو بخش نوزادان بود و خدا دوباره بهم بخشیدش الانم تو بغلمع داره شیر میخوره راستی من 8صبح آمپول فشار خوردم تا 7و نیم شب ک بچه امد ولی ب درداش می ارزید🙂❤️
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان دوقلوهای ناز مامان دوقلوهای ناز ۲ ماهگی
چقد معاینه چشم زجر دهنده بود خودم همراشون داشتم گریه میکردم خیلی سخت بود خیلی حلقه آهنی میکنن تو چشماشون 😭😭😭
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
امروز رفتم بیمارستان واسه اولین بار معاینه لگنیم کنن😵‍💫چنان انگشت گذاشت داخل مردم😵‍💫دستم از زور درد گاز گرفته بودم ولی خوب تحمل کردم داد نزدم🥲
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر ۲ ماهگی
زایمان ..اخری..گفت برو دستوشیی گفتم وایستا انقباض بگیره ماساژ بده بعد برم بعد انقباض رفتم کارم تموم شد انقباض گرفت امد داخل دستشویی ماساژ داد دستامو شستم دوباره انقباض گرفت باسنمو تکون می‌دادم ماساژ میداد ...بعد معاینه کرد شدم 8 سانت دراز کشیدم یه دارویی دیگه با سرنگ داخل واژنم زد بین انقباضا بعدش حالت سجده رفتم این خیلی سخت بود گفت میخوای انجام نده سخته گفتم نه شنیدم خییلی خوبه انجام میدم گفت آفرین...بین دردا بهش میگفتم خدا خیرت بده بهتر تصمیم عمرم بود بهت گفتم بیا هی دعاش می‌کردم ساعت 12 فول شدم بقیه ماما آمدن پنج بار زنگ دکتر زدن دکتر جواب نداد گفت نترسی خودم بچتو دنیا میارم نمیزارم بقیه بهت دست بزنن تجربشون کمه ...بعد اتاق شلوغ شد پاهام گذاشتم بالا درد خیلی شدید بود گریم گرفت سعی کردم نفس عمیق بکشم میگفت زور بزن گفتم وقت زور زدنه گفت آره عزیزم زور بزن تمام نفسمو جمع میکردم صدامو خفه میکردم زور میزدم بعدش بین دردا با صدای بلند گریه میکردم بقیه میگفتن زور بزن ماما میگفت کارش نداشته باشید گفتم انقباض بگیره زور میزنم باز صدامو خفه میکردم زور میزم طولانی و شدید باز انقباض ول میشد شدید داد میزدم گریه میکردم دوباره انقباض..آخرش زور داد گفتن ول نکن عمیق زور دادم ول نکردم تا دنیاش آوردن ساعت 12 و رب ..گذاشتن رو شکمم گفتم عههههه چقد کوووچووولوووو و زشتههههه🤣🤣🤣🤣بعدش خندیدم گفتم زشت من بالاخره دنیات آوردم دست خودته دنیا نیای جیگرم...بعدش ماما می‌خندید میگفتن دو کیلو و نیم هم نمیشه بعد زایمان جفت هم خودش امد اصلا زور نزدم ...موقع بخیه خییلی درد داشت گفت برات ترمیمی زیبایی می‌زنم گفتم بزن ..ولی خییلی درد داشت
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان ائلوین مامان ائلوین ۱ ماهگی
منو‌بردن اتاق عمل و دکترم نشست اونجا تا وسایلو اماده کنن درست ساعت ۸نشستم روی تختی ک قرار بود عمل بشم و بی حسی رو زدن پاهام داغ شد اصصصصلا دردی نداشت عین آمپول معمولی و خوابوندنم دکترم شکممو پتادین زد پرده رو کشیدن شروع کردن دقیقا ساعت ۸:۱۵دقیقه صدای پسرمو شنیدم که گریه کرد بههههترین حس دنیا بود اون لحظه برا همه دعا کردم همه چشم انتظارا همه باردارها سلامتی همه پدر مادرها نشونم دادن پسرمو با خودم گفتم کپ باباشه😍بعد بردن پوشکشو پوشوندن تمیزش کردن و گزاشتنش روی سینم تا گذاشتنش گریش قط شد و آروووم خوابید منم داشتم ذوق میکردم و بخیه هامو‌میزدن
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۱ ماهگی
پارت دوازدهم و انشالله اخری😂🥲
خب آمدم تو بخش ساعت 6 و نیم دیگه آمدن آموزش شیر دهی بهمون دادند یه سری میزدن بهمون... منم مامانم دیگه از راه رسید و آمد پیشمون کم کم یچی داد خوردم رفتم دسشویی و اینا دیگه برای شنوایی سنجی و زردی اینا دکتر میومد نگاه می‌کرد اینا اینکا ا رو انجام میدادن بعد چون زائو 4 تا تو اتاق ما بود مرد نمیتونست بیاد آقام عصر بود که آمد پیشم و اون لحظه خیلی خوب بود بهم گفت حالت خوبه بعد رفت پیش بچمون همون تو زایشگاهم آخر با آمد اول آمد پیشم گفت بمیر که انقد درد کشیدی حالت الان خوبه بعد رفت بچمون دید 🥺🥺🥺این لحظه خیلی دوست داشتم بماند به یادگاری...
دیگه دکتر و اینا چند بار آمدن بالا سرم سوال پرسیدن و کارا ترخیصمو شوهرم انجام داد ساعت 5 عصر مرخص شدم و راهی شهرمون شدیم تا رسیدیم خونه ساعت 7 و نیم شده بود خیلی روز سروی بود و اینکه پاقدمم دخترم خیلی خوب بود برف آمد اون شب برگشتنی 😍😍😍
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان آدریان مامان آدریان ۱ ماهگی
پارت سوم تجربه سزارین
داشتم گریه میکردم و اینا بچه رو تمیز کردن و بردن دقیق نمی‌تونستم ببینم کنارمو ک بچه رو داشتن تمیز میکردن
بعد نمیدونم چن دقیقه ک بخیه و اینام تموم شد بردنم ریکاوری خیلی سرد بود پتو انداختن رومون ولی سردم بود باید بی حسی پاهامون می‌رفت ک ببرنمون تو بخش سعی میکردم پامو تکون بدم اما نمیشد
دیگه تمام توانمو جمع کردم تکون ک دادم دیگه ساعت ۱۰ بود بعد اینکه خود لحظه عمل نگاه ب ساعت کردم ۸ بود
بی حسیم ک داشت می‌رفت دردام کم کم شروع شد مثه درد پریودی بود ک داشتم ولی لحظه ای ک داشتن با تخت میبردنم تو آسانسور یه زدن بالای بخیمو فشار میداد میگف برای اینکه خون لخته نشه ولی خیلییی درد داشت و دیگه دردم شدید شد ولی بردنم تو بخش برام مسکن و شیاف گذاشتن و پوشک ک دیگه کم کم بهتر شدم یکم اونجاش سخت بود
مشاهده ۱ پاسخ دیگر