از روزی که باردار شدم تا الان مامانم و خانوادم همه جوره کنارم بودن و تنهام نزاشتن.
ده روز اول زایمان هم اومدم خونشون به اصرار خودشون.
الانم هفته ای دوشب شوهرم شبکاره میگن تا چهل روز بچه شبکاری های شوهرت باید بیای اینجا به زور منو میارن خونشون
اینجا از بس داداشم و پسر بزرگم دعوا میکنن روانی شدم.
از یه طرف دیگه هزار جور خوراکی برای بچم می‌خرن از طرف همه میخوان تربیتش کنن اصلا کنترل پسرم از دستم خارج شده.
عصبی شدم.
بچه کوچکترم هم صورت شده پر از جوش سر سفید امروز شوهرم به داداشم گفت صورتش رو بوس نکنید همه طلبکار شدن مامانم یه اخمی کرد که خیلی ناراحت شدم از رفتارش ولی چیزی به روی خودم نیاوردم خب حق داره شوهرم بچه پوستش نازکه .
داداش بزرگترم همه سرما خورده پسر بزرگمو چند بار بوس کرد.
یعنی اگه زبونم لال خدایی نکرده یکی از این بچه ها سرما بخوره من یه هفته اینجا بیچاره میشم با این شرایط.
دعا کنید بچه هام سرما نخورن.😭😭😭😭😭

۳ پاسخ

من قبل زایمان مجبور شدم خونه بابام بمونم و بعدش هم تا حدود یک ماه ما رسم داریم دختر بمونه تو اون وضعم خانواده م برگشتن گفتن تو باعث طلاق ما میشی ک اینجایی با دل شکسته برگشتم شهر غریب پیش شوهرم و خداروشکر اینجا خیلی بهترم
حتی دیگه ذوقی برای شنیدن صدا شون هم ندارم و دل کندن م ازشون

عزیزم این مشکلات متاسفانه توی خانواده های ایرانی زیاده تنها راهش اینه یا یکم صبر کنی این چند روز باقی مونده بگذره یا اینک بگی دیگ نمیام و میمونم خونه خودم

خوب تو نرو بگو شوهرم نمیزاره بیام تو خونه خودم راحتم به زور که نمیشه هم خودتان اعصابت خوردمیشه هم بچه هات

سوال های مرتبط

مامان رستا خانم💜 مامان رستا خانم💜 ۱ ماهگی
مامان دلوان و ژیوان مامان دلوان و ژیوان ۶ ماهگی
دو سه هفته پیش خونه مادر شوهرم بودیم چند روز موندیم ، بعد خیلی بد با دخترم رفتار میکرد . دخترم هم لج کرده بود هی گفت به بچه ما دست نزن ، بغلش نکن، یه بار هم مادر شوهرم سرش داد زد بچه م بهش گفت ازت متنفرم ! بعد یه روز صبح مارو از خونه انداخت بیرون ! دخترم بهش گفت سمت من نیا ، اونم ایستاد روبروی دخترم با داد بهش گفت گمشو از خونه مون بیرون دیگه حق نداری پاتو اینجا بذاری . به پدرت میگم دیگه اینجا نیارتت. من گفتم سرش داد نزنید، با دعوا و فحش به من مارو از خونه ش انداخت بیرون! همسرم هم نبود . حالا الان همسرم عکس بچه ها رو می‌فرسته واسه مادرش ، ویدیو کال میگیره بچه ها رو نشونش میده .من خیلی حرص میخورم میگم چرا ادای مهربونا رو در میاره ! اگه دوست داشت بچه ها رو ببینه که از خونه بیرون شون نمی‌کرد! حالا همسرم هی اصرار به آشتی داره. به نظرتون وقتی عکس بچه ها رو می‌فرسته واقعا نیاید چیزی بهش بگم؟؟؟؟ یا به همین راحتی آشتی کنم؟ شما بودید چیکار می‌کردید ؟؟؟
اینم بگم که بار اولش نیست تو ۱۱ سالی که ازدواج کردم مادرش چهار بار ما رو از خونه ش بیرون انداخت و ده ها بار دعوا راه انداخت
مامان ویهان کوچولو💙 مامان ویهان کوچولو💙 ۲ ماهگی
خانما یه لحظه بیاید به حرفای من گوش بدین. ببینید من حق دارم یا نه.
من از روزی که زایمان کردن شرایط خوبی نداشتم یعنی از همون بیمارستان فهمیدم که خودم تنها باید بچه داری کنم ‌مامانم و دوتا آبجیم نزدیکمن ولی هرکسی دنیال کارای خودشه بخصوص که عیدم هس .۱۰ روز طول کشید تا بچمو پذیرفتم .هرروز گریه میکنم بخاطر دست تنها بودن. حتی غربالگری و دکتر هم خودم بردم با وضعیت بعد از عمل. روزای اول گفتم چرا بچه آوردم من که هیچی بلد نیستم .بچه دوشب گریه میکرد سینه نمیگرفت از اون طرف زردی داشت من ساعت ها برای شیر دادن بهش تلاش کردم ولی چون نوک نداره سینه هام بچه پس میزد‌خلاصه دکتر گفت برای زردیش شیرخشک بده وقتی دادم بچه خورد راحت خوابید منم از فرط خستگی دیگه سینمو ندوشیدم که راه بیفته بدم بچه گفتم همینو بخوره . ولی شوهرم هرروز داره اذیتم میکنه با حرفاش دنبال بهونه هس که بگه تو تنبلی شیر نمیدی .ولی من از صبح با کمبود خواب بلند میشم کارای خونه و بچه داری و آشپزی میکنم .فقط انگار شیر نمیدم .من واقعا از دست تنها بودن نتونستم شیر بدم چون همزمان باید همه کار می‌کردم. الان من مادر بدی هستم؟شوهرم بخاطر اینکه بچه جیش کرده تو تشک گهواره امروز کلی دعوا کرد منم تو روش وایسادم گفتم از این به بعد حق نداره دخالت کنه تو کارای بچه داری . اکثرا مامان اولی ها حتی دومی ها .تا ۴۰ روز یا خونه مامانشون هستن یا گسی کنارشون هس ولی من همش تنها بودم چه توقعی ازم داره آخه .کلی دلم شکسته از همه 😭 من نیاز به حمایت روحی و عاطفی دارم نه اینکه مدام غر بشنوم یا بگن حیف شیر خودت .من الان باید استراحت باشم نه اینکه فکر شکم شوهرم باشم گشنه نمونه یا ده تا کار دیگه.الان وقت دعوای من نیست 😭