خیلی دلم گرفته نمیدونم طبیعیه یا نه

من گوشیم خرابه گاهی صفحه ش کلا سیاه میشه
پیام برام نمیاد
گاهی حتی زنگ میزنن نمیتونم جواب بدم
عکس فیلمم عشقی میگیره گاهی اصلا نمیگیره
برنامه م روش نصب نمیشه


کلاس اموزش ناخن میرم
شوهرم گوشی ش مدل ایناش از من بهتره ازش خواستم ده روز میرم اموزش گوشیتو بده من باهاش فیلم بگیرم یادم بمونه چی ب چیه روز اول. داد بعدش گوشیش برد
چند جلسه فیلم نگرفتم دیدم یادم نمیمونه وقتی دوباره ازش خواستم غرغر کرد گفت ببر

منم نبردم بهم برخورد
برام ی گوشی گفت یکی بیاره میدونم ک اون گوشی دزدی هست گفتم نمیخوام خودمو مدیون کسی نمیکنم من دستم نمیگیرم خودت بگیر دستت گوشیتو بده من گفت ب منچه تو گوشیت خراب بعدم تهدید کرد دستت نمیگیری خق نداری بگی گوشی م خرابع

من با گوشی قدیمی شوهرم فیلم گرفتم انقدر. کیفیتش ضعیف و شارژ خالی میکنه نمیفهمم چی ب چیه وقتی بهش گفتم چرا گوشیتو ندادی گفت تقصیر خودته گوشی و نگرفتی دستت باز گفتم من دستم نمیگیزم اونوخودت بگیز

اونم گفت ب منچه تو گوشیت خرابع من ک سالمه منم گفتم تو وظیفته برام گوشی بخری ی جوری نگو انگار رفتی خریدی من گفتم نمیخوام من ی ساله گوشیم خرابه هیچ گله نکردم ک گوشی میخوام بعد تو ی ده روز نمیدی بهم

نشستم گریه میکنم
ده روز گوشیشو ب من میداد گوشی قبلی خودشو میگرفت دستش

۵ پاسخ

من اینو فهمیدم هیچ هیچ وقت برای کسی حتی همسر نباید ۱۰۰ خودتو بزاری

من پارسال گوشیم بهتر بود وقتی همسرم گوشی خرید خودم اصرار کردم بخر
حتی تو بی پولی خواست بفروشه من نذاشتم گفتم حیفه بگیر دستت گوشیتو

از اینکه حمایتش کردم دلم میسوزه خیلی

دقیقا قبلا منی ،عوض شو ،اوایل خیلی ،شاید جنگ بشه ولی عادت میکنه
تا زمانی که برای خودت ارزش قائل نشی کسی برات ارزش قائل نمیشه
من همسرم قبلا یک جوراب برام نمیخرید
ولی حالا پول ترم های تحصیلی به علاوه پول جیبی و لباس چند بار در سال میده و جالب تر که دیگه غر نمیزنه ،چون من برای خودم ارزش قائلم ،اول که شروع کنی خیلی اذیت میشی ولی بعد از مدتی میبینی که تو کوتاه نمیای ،پس تسلیم میشه

نداره بخره؟یاپول داره نمی خره؟

من همسرم گوشی نو میخره میده ب من خودش از منا بر میدارع

سوال های مرتبط

مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
دخترم خیلی مادرشوهرمو دوست داره
پری روز رفته اونجا
دیشب رفتم دنبالش گفت شام میخوره بعد شام
دیگه خبری نشد تا امروز غروب من ب همسایه مون گفتم بریم دنبال دخترم (مادرشوهرم گفته بود بیا دنبالش غروب میخوام برم بیرون)
زنگ زدم گفت گریه میکنه نیا منم لحنم یکم تند شد گفتم من نمیتونم اسنپ بگیزم پس خودتون شب بیاریذش خونه اگه نیاوردینش هم مهم نیست بمونع گفت نه کار دارم صبح بیرون گفتم من کاری ندارم اصلا کلا بمونه اونجا بچه نمیتونم اسنپ بگیرم بیام دنبالش



(یکی دوبار در ماه میره اونجا چون من هرچقدر سعی کنم نمونه تا ی ذره گریع کنه مادرشوهرم میگه بدار بمونه و این انقدر گریه میکنه تا بذارم بمونه و متاسفانه شوهرمم پشتم نیست میگه بذار بمونه


شوهرم زنگ زد میرم دنبال بچه گفتم نرو بذار بیینم مامانت وقتی بعد س روز میگه گریه میکنه بذار بمونه با چی میخواد بچه رو بیاره
گفت ماشین نداره گفتم ماهم ماشین نداریم چرا ب حرف من ارزش قائل نیستن وقتی بعد س روز میگم میام دنبالش با همسایه ک اسنپ ندم باز میگع بذار بمونه تو تربیت بچه دخالت میکنه من ی کاری میکنم با گریه چیزی ب دست نیاره اون بدتا یادش میده با گریع ب دست بیاره

خلاصه منو شوهرمم بحثمون شد ک میگفت تو مقصری منم گفتم باعث دعوای ما مامانته منکه نمیبخشمش هیچ وقت ایشالله جوابشو میبینه این دنیا

آسمون خدا ب زمین بیاد نمیذارم بچم دیگع شب اونجا بمونه گفت تو یار کشی میکنی و لجبازی این حرفا
منم گفتم اصلا مهم نیست چی میگی یا تو پشت منی یا مقابل من


ولی خیلی حرص خوردم چون حرفم فقط اینکه با گریه نمیخوام بمونه اگه قراره ی روز اونجا باشه خب باشه دیگه وقتی گریع کرد بهش بگید نمیتونه با گریع بمونع باید برگرده خونه و همیشه مقصرم
مامان آقامحمدفرهان🤍 مامان آقامحمدفرهان🤍 ۵ سالگی
سلام دیشب ما با خانوادمو یکی از داییام شام دعوت بودیم خونه خواهرم .پسر خواهرم ۴ماه از فرهان کوچیکتره.پسر داییم ۴ماه بزرگتر.این پسر داییم نمی‌دونم چرا انقد تخسه خیلی رو عصابمه فرهانو اذیت می‌کنه .وقتی ۳نفری یجا باشن فرهانو تو بازی راه نمیده پسر خواهرمم یاد میده ک با فرهان بازی نکن گوشی بازی میکنن برای اینکه فرهانو اذیت کنه گوشیو نشون نمی ده بهش قایم می‌کنه .هر دفه ام تو هر مهمونی تکرار می‌کنه.فرهانم هی میوفته دنبالشون هی سعی می‌کنه بره پیششون هی میگه ببینم گوشیو ببینم بازیو .اونا ک راه نمیدن یهو میزنه زیر گریه .ینی دیشب منو همسرم و مامانم و بابام و داداشم وهمه عصابمون خورد شد دیشب اصلا نتونسم بخوابم از عصبانیت سر درد گرفتم .هرچی با فرهان حرف میزنم ک وقتی اونا اینطوری میکنن تو محل نزار بیا بشین گوشی بازی کن بازی جدید نصب کن کارتون ببین محل نزار نشونشون نده باز گوش نمیده.یادش می‌ره کلا .احساس میکنم مقصر منم خیلی مامانی بار اومده .الان مامانم زنگ زده بود ک چون تنهاس اینطوریه اونا خواهر برادر بزرگتر دارن.اشکالی ندارع درست میشه .منم گفتم از این ب بعد ب همه بگو وقتی دایی اینارو دعوت میکنن مارو نگن.بخدا دیشب فشارم رفته بود بالا میخواستم سکته کنم از عصبانیت .ب بچه اشون ی تذکر نمیدن ک این کار زشته نباید انجام بده .شما باشید چیکار میکنید؟؟؟