مامانا با افسردگی بعد زایمان چیکار کردین؟ من خیلی حالم بده تو شهر غریب هیچ کسی رو هم ندارم هرچقدر سعی میکنم مدیریت کنم نمیشه.بیشتر وقتا میزنم زیر گریه میدونم بده اما چیکار کنم

نگا وقتی بچت خابیده کارایی ک دوس داری بکن مس ارایش جمع کردن خونه خابیدن هرکاری بهت ارامش میده انجام بده

عزیزم منم دقیقا مث تو هستم غریبم اینجا مادر شوهرم پیشم هست آیینه دق منه دیروز اجازه داد ک به مادرم خبر بدیم من زاییدم در صورتی ک من ۷روزه زایمان کردم.بع شوهرم میگه این کارو بکن اون کارو نکن خسته شدم از دستش کلید خونمونو داره یه دفعه توی خونه ظاهر میشه من اصلا تو خونه خودم راحت نیستم شوهرم از اون بد تر ۴روز بعد زازمان دوستاشو با خانواده دعوت کرد خونمون منه بدلخت ک خونریزی شدید پس از زایمان گرفتم هر چی گفتم من نمیتونم و خستم ب خواب نیاز دارم توی کتش نرفت خونمو بهم ریختن کثیف کردن من دست تنها واقعا دارم افسرده میشم کسی پیشم نیست کمک باشه پسر مو شیر میدادم دخترم ۳سالشه دستشویی داشت میترسید بره تنهایی پسرمم گریه میکرد مونده بودم بین این دوتا اونقدر دیر بردم دخترم خودشو و خونه رو کثیف کرد من موندم و این بدبختیا
اما من باید یه مامان قوی باشم ۲۲سالمه اما باید خودمو بزرگ تر ببینم از کسی انتظاری نداشته باشم چون هر کی این دوره ب فکر خودشه اینجوری حال خودم بهتر میکنم به بچه هام میرسم حرفای مادر شوهر و دختراشو اهمیت نمیدم سخته ولی من خدا رو دارم تو هم توکل کن ب خدا اینا رو گفتم ک بگم تنها نیستی خواهر

به نظرم ببین مهم ترین انگیزه بچته که داری کسی که با بوی تو آروم میشه با صداتت آروم میشه تو براش همه کسی همه امیدشی این خیلی خوبه یه موجود زنده تو پناهشی خودتان سرگرم بچه کن کافی شاپ برو اگر دوستی داری باهاش وقت بگذرون لباسای قشنگ بپوش آرایش کن به خودتت برس زود به زود دوش بگیر آب انرژی داره با شوهرت وقت بگذرون صحبت کن باهاش

هیچکار نمیشد بکنی من واقعا حالم بد بود تو بارداری اما تو تنهایی من دورم شلوغ میکردن ولی فایده نداشت

من افسردگی بارداری گرفتم بعد زایمان بهتر شدم

برو با بچه ات حال کن که دیگه این روزها برنمی گرده ... برو بوش کن ، برو براش شعر بخون ، برو دوستاشو بگیر باهاش حرف بزن ...
من که فقط دارم با بچه ام عشق می کنم...

تنها نیستی منم داغونم😥