تمام این ۲۵ سالم...چ پدرم چ مادرم ....
هیچ وقت نشد ینی یادم نمیاد مادرم ی سیلی زده باشه بهم ...ولی حرف زیادمیزنه غر تادلتون‌ بخواد😬😑😂
بابامم تومجردی هام اصلا نشد نه حرف بزنه نه دست بلند کنه....
ولی تواین ۶ سالی که بااون عوضی سرکردم‌‌‌ باعث این شد ک حتی بابامم دو بار محکم سیلی بزنه بهم..اینجوری توضیح بدم‌ ک بااینک‌ بیگناه بودمو ازشوهرم کتک خورده بودم وقتی پای بابام به دعوامون بازمی‌شد میومد هم بمن سیلی میزد هم به اون عوضی
چقدر پدرم نصیحتش کرد
ازراه منطق بازبون خوش چقدر براش حرف میزد
ولی ب خرجش نرفت ینی من نمیدونستم ک سرش جاهای‌ دیگ گرمه ک ازاینور بامن ناسازگاره.....
الان دلم گرفته ک اون آشغال باعث شد پدرم روم دست بلند کنه و من بیگناه بودم
چقدر واسه اینک‌ ی زنم دلم براخودم میسوزه دوسدارم انقدی زور تو وجودم بود اون لحظه ک منو میزد دستشو خورد میکردم ازصدجا....
داداش دارم ۱۹ سالشه کله ش باد داره ی بار رگ غیرتش 😊😘قوربونش بشم پف کرد میخواست بره سراغش بزنتش‌ اما ب قول قدیمیا یه دست خیره‌ یکیش شر...دنبال یه آتو میگردن... ک دستشون‌ ب یقه‌ی ما بندشه‌....

کتک زیاد خوردم بخدا تموم اون ۶ سالو آرزو میکنم خدا تقاصمو ازش بگیره فقط🖤

۷ پاسخ

خدا نابود کنه تمام مردایی رو که زناشون رو کتک میزنن پست فطرت ها

از ته ته دلم با ذره ذره وجودم از خدا میخام برات بهترین زندگی رو برات رقم بزنه خواهری اگه خدا لایقم بدونه بهترین دعاهارو برات میکنم گلی....من اصلا به خودم اجازه ندادم در مورد تاپیک هات نظر بدم ولی اگه پدرت پشتته جوابشو بده چون همیشه بهترین هارو واس بچه هاشون میخان ....امیدوارم یه زندگی پر از شور و شوق در آینده نه چندان دور نسیبت بشه

من هم مجردی کتک خوردم هم الان 😔💔

خیلی ناراحت شدم اخه چجوری میخاسی برگردی ب اون ادم😓

وای داداشتو به داعواهاتون باز نکن هیچوقت

چقدر ناراحت شدم

انشالله از این به بعد زندگی رو خوششو نشونت بده

سوال های مرتبط

مامان زندگیم مامان زندگیم ۲ سالگی
سلام
خانمایی که سر بچه هاشون داد میزنن جیغ میزنن مخصوصا بچه هایی کوچیکتر...
ما یه اشنایی داریم تو فامیل شوهریم...ک مامانش با صدای بلند سر بچه ۳ سالش داد میزنه و بچه از شدت ترس هم زبونش بند اومده بود هم دیوونه شده بود‌..دیگه نه حرف زد ن تونست مثل بچه سالم بزرگ بشه...الان ۹ سالشه ن حرف میزنه ن عقل درستی داره...اونایی ک نمیتونن خودشونو کنترل ...اینو گفتم ک یادش بیفتنو کنترل کنن...لطفا رعایت کنید بچه هیچ چیزی از عصبانتیت و دعوا نمیدونه حتی سر خود مادهم یک لحظه ناغافل داد بزنن میترسیم از جا میپریم ..من خودم موقع دعوا با شوهرم...با اینکه میدونم دعوا میکنیم ولی وقتیریهویی صداشو میبره بالا ...میپرم ازجام ...ب فکر کوچولوهاتون باشین سخته میدونم جون دخار خودم ب شدت شلوغ و پرخاشگره گاهی وقتادواقعا کم میارم ولی خودتونو بزارید جای بچه هاتون...اونا واقعا هنوز هیچی نمیدونن و درک نمیکنن ...مراقب باشید یک لحظه کم صبری ی عمر پشیمونتون نکنه...اون روز ک مادر اون بچه رو دیدم هنوز ک هنوز داره غضه میخوره خودش میگف خیلی وقتا انقدر غصه میخورم ک میخام خودکشی کنم ..میگف خودم کردم هیچ وقت یادم نمیره اون لحظه ای ک از ترسش چشاش بززگ شد و دوید بغلم ولی ...کار از کار گذشته بود ...خودم وقتی شنیدم ماجراشو اصلا بهم ریختم .
مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
طبق تاپیک قبلم ...
همتونو دوس دارم تک ب تک نمیتونم بگم کلی میگم همینجا مامان سلین و نورسا خیلی لطف دارین عزیزان
قبل دخترم من خیلی چالش با همسرم داشتم و چون خودمم سنم کم بود و خیلی کمبودا و ... تو مجردی داشتم ک الان میفهمم اونموقع انگار خواب بودم منظورم کمبود محبت و رفتارای ناهنجار خانوادم هست
خلاصه دخترم ک بدنیا اومد شبی ک اسم گذاری میخواستیم بکنیم ۷ روزش بود پدرم ی دعوای خیلی وحشتناک خانوادگی راه انداخت و پسر داییم رو کتک زد و کل خانواده مادری رو بهم زد ک حتی الانم رفت و آمد نداریم و کلی فحش و حرف و دادگاه و استرس و.. که چندین ماه طول کشید.طفلک مادرم این وسط کلی حرف شنید و ... که خودش ی رمان هست.😭😭😭 بچه کولیکی رفلاکسی و بدتر از همه الرژیک ک خواب نداشت همش گریه همش دعوا و حرف تو خانواده تا چندین ماه خوراک من بدبخت بود ک تا حالا اینجا نگفتم رژیم داشتم برا الرژی گرسنه بودم و عصبی شیر میدادم همش این دکتر اون دکتر پول هم نداشتیم یا خیلی کم داشتیم خلاصه تا ۶ماه ک ۳۰روزش مادرم کمکم کرد بقیش افتاد دوش خودم فکر کن از صب ی روز تا صبح روز بعد دختر من نخوابید ۲۴ساعت گریه و زاری 😭😭😭😭ی روز رفتم بانک دخترم دقیق ۵ماه و ۱۳ روزش بود انقدر بالا اورد همونجا قسم خوردم ک رژیم بشکنم شیر خشک بدم رفتم شیر گرفتم سه روز رفتم خونه مادر با درد سینه و گریه های بچه از شیر گرفتم بچم رو😭😭رابطم با همسرم خوب نبود قبل بارداری سرد بود ولی باز بهتر بود بعدش ک دیگه کلا رابطه ی جنسیمون شد ماهی یکبار 😔کمکم نمیکرد حتی حموم و دستشویی نمیتونستم برم همش سر دخترم داد میزدم و اذیتش میکردم اصلا ی وضع داغونی .ادامه در تاپیک
مامان هلنا مامان هلنا ۱ سالگی
سلام خانوم ها مادرم خیلی بهم میگه نمیدونی بچه بزرگ کنی یعنی حتی نباید عصبانی هم بشم اخه مگه من آدم نیستم خسته نمیشم خودش میدونه چقدر بچه بزرگ کردن سخته بعد هی ازم ایراد میگه تعنه میزنه خسته‌م خیلی از اون ورم شوهرم باهام خوب نیست نمیدونم چیکار کنم بعضی وقتا میزنه به سرن خودمو خلاص کنم کم اوردم بخدا دیشب خونه مامانم بودم میخوام شیر شبش رو قطع کنم ب سینم تلخک زدم وقتی نق میزد میگفتم لطفا شماها حرف نزنید تا دوباره بخوابه بعد مامان بابام هی باهاش حرف میزدن منم عصبانی شدم سر بچم داد زدم میگرن دارم بجای اینکه بهم ارامش بدن مامانم بهم تعنه میزنه و میگه نمیرونی بچه بزرگ کنی یکاری برلم میکنه اینقدر منت سرم میزاره امروز ک بیدار شدم من اصلا به رو خودم نیاوردم ولی مامانم باهام سر سنگین بود دعوامون شد بلند شدم اماده شدم برم مامانم گفت اگه قبل نهار بری نه من نه تو منم رفتم راه رو دوباره برگشتم به حرمت زحمت هایی که برام کشیده بود وگرنه بخدا اون نگران این بود که مردم من رو گریون میبنن آبرو خودش میره،اینقدر دلم شکسته
مامان باران کوچولوم مامان باران کوچولوم ۲ سالگی
چفد سخته مادر بودن، از صبح ک بیدار میشم تا اخر شب سعی میکنم مادر خوبی باشم براش،ولی ی جاهایی از دستم در میرع🙂💔امروز غروب عصرونه نخورد، ظهرم زیاد غذا نخورد شب هم غذا نخورد یکم سیب زمینی سرخ کرده خورد و خوابید،عصری بردمش پارک با ابجیم، اندازه ۲ ساعت بازی کرد اومدیم، یهو لج کرد سر چیز مسخره،باباشم با تلفن صحبت میکرد با صاحب بار این میرفت ور گوش اون جیغ میزد گریه میکرد هرکار میکردم اروم نمیشد اصن بغل من نمیومد، باباشم یکی محکم زد ب کمرش طوری ک جای ۵ تا انگشتش موند رو کمر بچه🥲انقد نشستم گریه کردم، با باران دوتایی گریه میکردیم، سعی کردم ارومش کنم، اروم نمیشد، از حرصصصص زیاد الکی خندم میگرفت ی لحظه اوووج گرف گریه ش ب خودم گفتم نکنیاااا ک یهو دستم خیلی بی قرار رفت تو صورت باران🥲💔 اصلااااا دست خودم نبودم اعصابم زد ب دستم، بچم هی با گریه میومد صورتمو نگاه میکرد ببینه واکنشم چیه،😕😕ب هیچ سراطی مستقیم نمیشد ک گولش بزنم، طوری بود ک میگفت اصلا ب من دست نزن،خلاصه بعد از کلی گریع بیهوش شد از خواب،
همش میگم بچه ۲ ساعت پارک بهش خوش گذشت اومد خونه از دماغش در اومد،شب ک میشه غصه عالم میریزه رو دلم بابت باران،حس میکنم خیییلییی کم میزارم براش،😔