من مامان دوتا کوچولو ام که یکسال اختلاف سن دارن.۶ ماهه و ۲۰ماهه.خیلی اذیت میشم که دست تنهام اما خداروشکر میکنم که دوتا دسته گل دارم.خیلی خسته میشم.گاهی نه صبحانه نه ناهار نه شام میخورم یعنی وقت نمیکنم.تمام وقتم میره برای بچه هام و خونه زندگیم.درسته همسرم نیست که کمک کنه تو بچه داری و منم غر میزنم سرش اما اونم جور دیگه ای داره برای ما سه تا زحمت میکشه اون هم تو این وضعیت افتضاح مملکت.بازم خداروشکر که نون تو سفرمون هست.گاهی شده حتی عصبی شدم سر پسرم ولی بعدش به خودم حق میدم .منم آدمم و احتیاج به استراحت دارم.قطعا اگه از خونه مامانم دور نبودم وضعیتم بهتر بود.اما بازم میگم هزار هزار بار خداروشکر که هروقت حالم بد باشه همسرم میاد پیش یجه ها تا من برم بیرون ‌و برگردم تا حالم بهتر شه.هروقت چیزی احتیاج داشتم برام گرفته.شاید مستقیم بهم نگه که اره عزیزم میدونم با دوتا بچه سخته درکت میکنم اما با کاراش بهم ثابت کرده.
من مادری ام که اگه خدا ده تا بچه دیگه هم بهمون بده بازم خوشحالیم و شکر میکنیم که لایقیم.
عصبی شدن،غر زدن،ناراحتی دلیل بر تنفر از هم نیست.فقط میخوایم به آدمای امن زندگیمون بگیم ناراحتیمونو.تا آرامش بگیریم
خیلی روزا هم شده غرق انرژی مثبتم.جوری که خودم لذت میبرم از تک تک ثانیه هام.
عشق من اینکه وقت بذارم برای زندگیمون.آشپزی برای خودمون و بچه هامون.نظافتشون.برای خوب موندن حال دل بچه هامون فارغ از هر دغدغه ای
🥰🥰🥰🥰🥰🥰

تصویر
۱۴ پاسخ

عزیزم تویه مامان خیلی لایق وقوی هستی
بازخداروهزاربارشکر ک همسرت قدردان زحماتت هست ببین همینکه بچهارونگه میداره توبری یه ربع هم شده براخودت باشی بخدایه دنیاست

🥰🥰🥰🥰🥰

دقیقا حرفای دل من رو زدی منم همسرم کارش جوری ک شاید تو ۲۴ساعت ۲یا ۳ساعت خونس اینقدر اذیتم اخه پسرم اصلا خاب درستی نداره روزا اذیت میکنه شبانه روز خودم تنهام با بچه تو خونه چند روزه یهویی اشکام میاد پسرم میاد دستاما از رو صورتم برمیداره نگاش ک میکنم حالم خوب میشه دوباره چن ساعت دیگه بغض گلوما میگیره احساس افسردگی دارم...بیرونم ک اصلاتنهایی نمیرم

الحمدلله خدا برای هم حفظتون کنه

انشاالله خدا بهت سلامتی وتوان بده
خانه داری وبچه داری یک شغل بی منت وحقوقه

دقیقااا ادم وقتی غر میزنه و عصبیه دلژل بر ناشکری نیست من خودم روزی هزار بار میگم خدایا شکرت پسرمو دادی اما گاهی شوهرم ک میاد خونه انقدر براش تعریف میکنمو غر میزنم خب فقط خستم ن ناشکری

دقیقا اوضاع منو داری
ولی خداروشکر تو شوهرت می‌تونه یوقتایی بیاد ک تو بری بیرون من درعوضش یوقتایی بچه بزرگمو میفرستم پیش مامانم البته دوسالش نشده میگم بزرگ...‌خداروشکر ک میتونیم تحمل کنیم خداصبرمونو بیشتر کنه

چقدر دلم هوس ی نینی دیگه کرده 😍

خداروصدهزارمرتبه شکرعزیزم ..همه مون خسته میشیم مهم اینه ک درک بشیم

چه حرفای قشنگی ایشالله از آب و گل دربیان راحت تر میشی کمتر نگرانی بدو بدو هات کمتر میشه نگرانی که همیشه هستش ولی لااقل ی سری کارا رو خودشون کنن خوبه و خیلی خوبه باهم سحتیشو می‌کشی بزرگ میشن بعدش میتونی یکم برا خودت وقت بزاری منم اگه شوهرم خوب بود اخلاقش و اینا الان بعدی رو هم میوردم منتها از من گاهی خوبه گاهی ن میترسم حقیقتا ناشکری نمیکنم ولی میگم کاش همینم فلن نمیوردم هر چند اجباری بود اما خداروشکر از بابت وجودش

ان شاالله همیشه حال دلت خوب باشه عزیزم..بله واقعا مادری کردن خیلی کار سختیه و اگر همسر آدم همراه و همدل آدم باشه حتی کلامی و فقط درک کردنه باشه خیلی کمک بزرگی به روان و حال خوب زن کرده و اگر هم نه که برعکس حال و روان زن ده برابر بدتر و خرابتر میشه

هیچکس مادر بدی نیست فقط گاهی این بدن کم میاره دیگه نمیدونه مادره دختره همسره و... کم میاره بالاخره حق داره یکم استراحت کنه و آروم بشه مادر شدن خونه دار بودن شغلیه ک مرخصی نداره... خدا قوت به همه مامانای گل

خسته نباشی قهرمان😘🙏🙏😍😍😍😍😍

چه حرفایه خوبی خاهری❤️😘

سوال های مرتبط

مامان 🐥🌙چراغ خونمون مامان 🐥🌙چراغ خونمون ۱ سالگی
دلم میخواد نق بزنم دلم میخواد یکی بغلم کنه فقط زار بزنم تو بغلش یکیباشه هیچی نگه، نگه ناشکری نگه خیلیا شرایطشون بدتر از توعه،هیچی نگه فقط نگام کنه با نگاهش بگه میفهممت، حالم بده خیلی بد😭😭😭😭هیچکس درکم نمیکنه هیچکس کمک حالم نیست هیشکی کمک حالم نیست حالم از خودم و زندگیم بهم میخوره، به خدا اگه دخترم نبود یه بلایی سر خودم میاوردم😭
یه ماه دیگه دوباره باید سونو آزمایش بدم استرس شده همدم لحظه هام تپش قلبم زیاد شده، خدا کنه جوابش خوب باشه دیگه نمیتونم دوری بچمو بخاطر ید لعنتی تحمل کنم😭از یه طرف خیلی خیلی بدن درد دارم دارم میمیرم از درد،به خدا به زور خودمو اینور اونور میکنم کارامو میکنم مواظب بچمم به خدا اگه بدنم زبون داشت تف مینداخت بهم،روزی دوبار به زور میتونم خونه رو یکم مرتب کنم ولی صدامو درنمیارم، میترسم این دردا نشونه این باشه که دوباره ید لازم باشم😭😭اعصابم داغونه همش فکر جواب آزمایش و سونوام شده کابوس هرشبم، ماشاالله هزار ماشاالله بچمم هم خیلی شلوغه هم کنجکاو، خیلی خیلی خیلی خودمو کنترل میکنم که سرش داد نزنم دعواش نکنم ولی به خدا کم میارم، شوهرم نه تو بچه نگه داشتن نه کارای خونه کمکی نمیکنه بهم با اینکه بیکاره و تو خونست همش میگه حوصله ندارم اعصاب ندارم البته به اونم حق میدم بیکاری سخته کار نیست با این اوضاع گرونی فشار خیلی زیاده ولی به خدا منم حالم خوب نیست میدونه حالم چحوریه اما ندش یه روزی بگه تو بخواب من حواسم به بچه هست نشد بگه امروزم غذا با من یا حداقل یه بار ظرفارو بشوره خلاصه استرس میکشه منو، عذاب وجدان میکشه منو با اینکه حداکثر توانمو میذارم که بچم ناراحت نشه از دستم ولی بازم سرشب کلی بغض میکنم براش، بدنم داره میترکه از درد😭😭😭😭😭😭
مامان آقا علی اکبر 😄 مامان آقا علی اکبر 😄 ۱ سالگی
#ارسالی_شما

📌برای آقایونی که برای فرزند دار شدن بهانه های بی جهت میارن!

منم مشکل این خانوم رو داشتم بیست سالم بود ازدواج کردم همسرم ۲۶ ساله بودن
من خیلی اصرار داشتم به بچه دارشدن دوست داشتم همه وجودمو بزارم برای تربیت و دوستی و لذت بردن از بچه هام ، همسرم اصلا قبول نکرد، سه سال گذشت به مادرشون گفتم باهاش صحبت کنن چون به شدت به حرف ایشون گوش میکردن اون زمان البته
ایشونم مثل پسرشون مخالفت کردن که نه پسرم عاقله میخواد همه چی به دست بیاره بچش تو رفاه باشه کار خوبی میکنه بچه باشه برای ده سال بعد با خنده میگفتن
حالا هشت سال گذشته
چهارساله همسرم مشکل ناباروری داره ، دوساله خودم درگیر انواع مشکلات زنان و عمل و درمانم با داروهایی که هزارااان عوارض داره
وقتی قدر نعمت و سلامتی که خدا داده ندونی و هی بهونه بیاری
خدا اون نعمتو ازت میگیره
الان همون پسری که مخالفت میکرد آرزوشه پدر بشه
همون مادری که میکفت نه ده سال بعد خوبه
عزت نفس برام نذاشته تو هرجمعی فقط دعا میکنه بچه دار بشم و همه با ترحم نگام میکنن راضی نیستم ببینمشون چون از اول تا اخر دیدار حرفها ختم به بچه میشه
کاش یکم عاقلانه تر به مسائل نگاه کنن جوونا ...

( به شخصه بین دوستانم دیدم )
مامان ریحانه مامان ریحانه ۲ سالگی
مامان رایان مامان رایان ۱ سالگی
شب همگی بخیر خانوما
دیگه بزرگ شده خوابیدنی هاپوشو هم بغل می‌کنه می‌خوابه عاشق هاپو هستش از صبح تا شب میگه هاپو 😅😅 بیرون میریم دنبال هاپو میگرده هی میگه هاپو😐😐
امروز که رفتیم پارک با چالش جدیدی روبرو شدیم اونم اینکه دست بچه ها توپ میبینن میخوادش با اینکه توپ خودشم میبرم بازی کنه ولی بازم توپ بچه هارو میبینه اونارو میخواد و امروز توپ یکیو گرفته بود و میخواست فرار کنه با اون توپ😬😐😐 کلی حرف زدم که مامانی توپ ما نیستش برای نی نی هست هی میگه نه نه من من 😑 هرچقدر گفتم نداد به نی نی آخر سر اشاره کردم که بیا توپ رو بگیر و کلی گریه کرده با گریه پارک رو ترک کردیم 😶😶 حتی تو تاپ سواری هم نمیومد پایین که بقیه ی بچه ها سوار بشن
خلاصه که پارک رفتن خیلی سخت شد و هرروز هم میخواد بره پارک 😢😢
و خود منم ی فوبیا دارم میترسم تنهایی ببرمش بیرون یا پارک هر لحظه احساس میکنم شاید ی لحظه گمش کنم یا بدزدنش با اینکه کلا پشت سرشم یا دستشو میگیرم ولی این ترس اصلا ولم نمیکنه .....🥲🥲🥲 یعنی تا میرسیم خونه نفس راحت میکشم که خداروشکر بسلامتی برگشتیم خونه
آیا شماهم این حس رو دارین یا من خیلی حساس و ترسوام؟؟!!!!
نی نی های شما هم خوابیدن؟؟؟؟
مامان نیکا مامان نیکا ۱ سالگی
فردا صبح میرم ازمایش بتا میدم دعا کنید حامله نباشم😭
از بخت بدم مادرشوهرم اینام همه از امروز تا شنبه دیگه اینجان منم از صبح حالت تهوع شدییییید دارم به زوووور چند لقمه شام‌خوردم اونم قبلش یواشکی یه دمیترون خوردم یکم حالت تهوعم کم شد تونستم چند لقمه بخورم
اگه بفهمن باردارم میکشنمون🤦🏻‍♀️ چون از سه تا بچه‌ش تا الان ۶ تا نوه قدونیم‌قد دارن اعصابشون نمیکشه همش بهم میگه دیگه بچه نیاریا! 🙄 اون یکی دخترپسرش همزمان بچه هاشون ده ماه پیش بدنیا اومد از وقتی بدنیا اومدن تا الان هرروز غصه میخوره و گاهی هم باهاشون دعوا میکنه
الان اگه من حامله باشم بازم یه جنگی خونشون راه میفته 😬🫠
حالا خانواده شوهر که بکنار خودم و همسرم اصلا توانایشو نداریم
همسرم که کلا تو همین یدونه هم بسختی کمک میکنه همه مسئولیتش با خودمه وای بحال اینکه بشن دوتا🤦🏻‍♀️ من رسما دیوونه میشم نمیتونم واقعا
دخترم هنوز خیلی کوچیکه 🥲
بیاین همگی باهم دعا کنید باردار نباشم حالا مشکل هورمونی چیزی باشه حل میشه ولی بارداری واقعا نمیدونم چه تصمیمی باید براش بگیرم که برامون خوب باشه 😬😖😑🤦🏻‍♀️