۲۲ پاسخ

من تو ۳۴ سالگی مادر شدم
واقعا راضی‌ام دقیقا تو وقت و موقع مناسبش بود
۷ سال از عروسیمون می‌گذشت و کلی گردش و مسافرت و مهمونی و .... لذتش رو برده بودم و دیگه نوبت مادر شدنم بود

آره خب بلاخره باید میاوردم چه الان چه چن سال دیگه، دیگه قصد بچه دومم ندارم پسرم تک فرزند خاهد بود😊

من میشه گفت دیر ازدواج کردم ولی همون سال اول بچه دار شدم.راضی ام سختی خیلی کشیدم ولی میگم تقدیر این بوده دیر ازدواج کنم اما شوهر و خانواده شوهرم به شدت دوست دارم.شابد اگه زود ازدواج می کردم اینجور نمی شد

من ۳۳ سالم اصلا حوصله ندارم کاش یکم زودتر بچه دار میشدم لعنت به همه چیز

من ۲۶ سالگی مادر شدم و واقعا راضیم

من۱۲سالگی ازدواج کردم و۲۰سالگی پسرم به دنیا اومد ازنظر زمانی زود نبود ولی ازنظر سن خودم زود بود ولی خودم بچه میخواستم که بچه دارشدیم بچه دومم میخام ولی الان نه حداقل ۵سال دیگه

بله بچه خیلی لذت هارو نمیزاره ببری

اولی رو۲۹سالگی آوردم بعد ۷سال جلوگیری. بله دیگه همه کارامو‌کرده بودم چه تحصیلی و شغلی چه برنامه های ک با همسرم داشتیم. فقط بارداری و زایمان سختی داشتم ایشالله دومی اینجوری نباشه به امید خدا

آره میاوردم زود ازدواج کردم ۱۵ سالم بود الانم ۳تا دسته گل دارم خداروشکر

من زود ازدواج کردم ۱۵ سالم بود ولی دیر بچه اوردم ۲۲سالم بود پسرم بدنیا اومد خداروشکر خوب بود ۷سال با شوهرم گشتیم تفریح کردیم لذت بردیم حسابی خوشگذروندیم با وجود اینکه الان نمی تونیم اونجوری باشیم مثل قبل بلاخره بچه اومده و یکم محدود شدیم ولی یه تار موی پسرمو با کله دنیا عوض نمی کنم جونمه تازه انقدر جونم براش در میره و به فکرشم دوست دارم یکی دیگه بیارم تا پسرم تنها نباشه هم بازی داشته باشه چون خودم داداشم خیلی ازم بزرگتر بود و من همیشه تنها بودم احتیاج به همبازی داشتم که نبود ولی برا پسرم میارم تا طعم تنهایی نکشه

من بعد هفت سال جلوگیری خودم خواستم باردارشدم کاملا راضی بودم از اولین زایمانو بچه داری داشتم عشق میکردم که دومیو ناخواسته بدون امادگی باردار شدم الانم اخرای بارداریمه و هنوزم عین سگ پشیمونم برا اینکه دومیو چرا سفتو سخت نگرفتم تا باردارنشم ☹️🫠

۵ سال بعد از عروسی بچه آوردم خدارو روزی هزار بار بخاطر وجودش شکر ولی برگردم عقب کلا پای هیچ موجودی رو به دنیا باز نمیکنم

اگه میدونستم دیگه دومی رو نمی اوردم

تو بچه رو میگی من کلا ازدواج نمیکردم

من 25 سالگی ازدواج کردم و تقریبا 31سالگی مادر شدم

همه غلطهامم کردممم
ولی باز الان میگم کاش یه کم آزادتر بودم 😅

من ۲۶ سالگی ازدواج کردم الانم مادر شدم بنظرم دقیقا وقتش بود به تمام خوشیا مسافرت و تفریح و مهمونیمون رسیدیم و حالا شده نوبت وظایف پدر و مادریمون که اگه خدا کمکم کنه دخترم تک فرزند نباشه و میخوام تا قبل ازینکه پیر شم یه خواهر یا برادر براش بیارم 🥰

بخاطر سنم ن اما بخاطر تنهاییم حتما عقب مینداختم باردار شدنو..منم تقریبا مثل شمام.بچه طلاقم.ولی خب مامانم هیچی برام کم نذاشته..منم سعی میکنم مثل اون باشم..اما چون تو شهر غریبم خیلی سخت بود برام بچه داری..یادمه بعد زایمانم تا دوماه خونه مامانم بودیم وقتی داشتیم برمیگشتیم انگار همونروز مامان شده بودم ک هیچی از بچه رو بلد نبودم..خیلی سخت گذشت

اما گذشت
نمیتونم بهش فکر کنم ولی حتما بخاطر دخترم وقتی خواستم بچع دومو بیارم سعی میکنم نزدیک مامانم باشم

نه نمیاوردم من دوسال بعدعروسیم بچه اوردم پشیمونم کاش میزاشتم ۶/۷سال بعد میاوردم خونه میخریدم باشوهرم بیشتر وقت میگذروندم
منم بجه طلاقم کاملادرکت میکنم خیلی سخته

بله همون موقع که خودمون گفتیم دیگه وقشته بچه اوردیم
فقط قبل بچه دار شدن تصمیم بر دو تا بود
ولی فهمیدیم خیلی مسئولیت بزرگی
تصمیم به تک فرزندی شد

من تو حسرت اینم چرا دیر بچه اوردم
الان بچه دومم باید این سنی میبود
اوف🥲🥲

زود ازدواج کردم ولی زود بچه نیاوردم خوب موقع بچه آوردم . ولی سن ازدواجم ۱۵سالگی بود

نه سنم کم بود واسه اون همه سختی و درد نه نمیاوردم ب این زودی

سوال های مرتبط

مامان آریا مامان آریا ۱ سالگی
خانوما شاید باور تون نشه ولب من نه خواهری نه هیچ قوم و خویش نزدیکی نداشتم که بچه داشته باشن و من ببینن یاد بگیرم یه شخصیت خیلی درونگرایی دارم با هیچکس نمیتونم دوست بشم هیچ دوستی ندارم ۱۱ سالم بود منو نامزد دادن ۱۶ سالم بود عروسی الان بیست سالمه بچه کسیو نداشتم ار بچه داری چیزی یادم بده خواهر دارم انقدر با من بدن که از بچه داری هیچ چیزی بهم یاد ندادن مثل پیامای شمارو که میخونن
ماز رفلاکس میگین از غذای بچه از مریضی هاش من اینارو با این که بچم نزدیکه دوسالش بشه بلد نیستم نمیفهمم چه غذا هایی باید بهش بدم چطوری باید از شیر بگیرمش شیر خشکی هم هست نمیفهمم چطوری بهش یاد بدم دستشویی کنه خودش 😭 شاید همتون تعجب کنید ولی اره واقعا من هچی نمیفهمم نه همسایه ای نه دوستی نه خواهری وفتی باشما هم میخوام حرف بزنم دل دل می کنم چند بار مینویسم و پاک میکنم باخودم میگم اینا همه با هم دوستن من چرا باید مزاحمتون بشم یعنی در این حد وضعم خرابه اخه دوتا از همسایه هام اندازه خودم هستن بچه هم دارن خیلی هم خوبن ولی شوهرم نمیزاره باهاشون حرف بزنم نه از لباس چیزی میفهمم نه از مد ونه از این ست کردن مثلا دیروز رفتم دکتر اونجا هم سن و سالای من از من بزرگ تر 😭 همه تووضع خوبی بودن ولی من با کفشای کهنه وشلوار سوراخ اصلا دیگه ،،،، 😭😭😭😭😭
مامان رایان مامان رایان ۱ سالگی
سللم خانوما
مادرایی که تا حالا سر بچه تون داد نزنین و کتک نزنید چه دست چه رون یا صورت ، بیاین اینجا بگین چیکار میکنین خودتونو کنترل میکنین و نظرتون راجب داد زدن سر بچه ها چیه تا بعضی از مادرا هم ک دوست دارن خودشو کنترل کنن از تجربیاتتون استفاده کنن ...
من به شخصه تا حالا سر رایان ن داد زدم ن چیزی زدن هم ک اصلا حتی رو دست ابدا .... فقط دو بار یکم تن صدام رو بردم بالا گفتم عههه رایان چون میخواست از میز بپره من دور بودم بهش ک بعض کرده بعدش گریه همونم دلم کباب شده
من معتقدم بچه هارو ما خواستیم بیاریمشون به این دنیا پس حق همیچین کاری رو ندارم ک بزنمش یا داد بزنم و قبول کردم این شلوغی یا گریه کردن یا لجبازی های بچه ها ی دوره هستش بعد بزرگ بشن هیچکدوم از این کارارو ندارن ولی اسیب داد زدن تا اخر عمر باهاشون میمونه. و همیشه خودمو میذارم رایان ک ایا اگه خود من کار اشتباهیی بکنم دوست دارم کسی منو بزنه یا سرم داد بزنه ؟ قطعا نه ، چون اشتباهه دیگه کاریه ک شده ، پس از بچه های بدون تجربه چه انتطاری داریم ک اگه خرابکاری کن یا بشکونن چون هیچی نمیدونن دارن یاد میگرن و کشف میکنن پس این کارا جزو تکامل رشدیه اونا هستش پس نباید با داد زدم مانع کشف کردنشون بشیم و پناه بچه ها ماها هستیم نباید پناهشون رو از دست بدن و بترسن از ما ، .اگه خودمون رو جای بچه ها بذاریم خیلی کمک میکنه ک خودمو کنترل کنیم ،
شده رایان چیزی از من خواسته ک نتونستم دستش بدم اول حرف میزنم توضیح میدم همدلی میکنم سرشو گرم میکنم ولی بی فایده باشه دیگه بی توجهی میکنم رایان هم میبینه کسی توجه نمیکنه میره سراغ بازیش ، چون میدونه نه گفتن یعنی نه به هیچ عنوان کوتاه نمیام ولی داد هم نمیزنم
شنا هم تجربیات خودتو رو بگین🤗🤗
مامان آقا علی اکبر 😄 مامان آقا علی اکبر 😄 ۱ سالگی
#ارسالی_شما

📌برای آقایونی که برای فرزند دار شدن بهانه های بی جهت میارن!

منم مشکل این خانوم رو داشتم بیست سالم بود ازدواج کردم همسرم ۲۶ ساله بودن
من خیلی اصرار داشتم به بچه دارشدن دوست داشتم همه وجودمو بزارم برای تربیت و دوستی و لذت بردن از بچه هام ، همسرم اصلا قبول نکرد، سه سال گذشت به مادرشون گفتم باهاش صحبت کنن چون به شدت به حرف ایشون گوش میکردن اون زمان البته
ایشونم مثل پسرشون مخالفت کردن که نه پسرم عاقله میخواد همه چی به دست بیاره بچش تو رفاه باشه کار خوبی میکنه بچه باشه برای ده سال بعد با خنده میگفتن
حالا هشت سال گذشته
چهارساله همسرم مشکل ناباروری داره ، دوساله خودم درگیر انواع مشکلات زنان و عمل و درمانم با داروهایی که هزارااان عوارض داره
وقتی قدر نعمت و سلامتی که خدا داده ندونی و هی بهونه بیاری
خدا اون نعمتو ازت میگیره
الان همون پسری که مخالفت میکرد آرزوشه پدر بشه
همون مادری که میکفت نه ده سال بعد خوبه
عزت نفس برام نذاشته تو هرجمعی فقط دعا میکنه بچه دار بشم و همه با ترحم نگام میکنن راضی نیستم ببینمشون چون از اول تا اخر دیدار حرفها ختم به بچه میشه
کاش یکم عاقلانه تر به مسائل نگاه کنن جوونا ...

( به شخصه بین دوستانم دیدم )
مامان نوتلا توت فرنگی مامان نوتلا توت فرنگی ۱ سالگی
من مامان دوتا کوچولو ام که یکسال اختلاف سن دارن.۶ ماهه و ۲۰ماهه.خیلی اذیت میشم که دست تنهام اما خداروشکر میکنم که دوتا دسته گل دارم.خیلی خسته میشم.گاهی نه صبحانه نه ناهار نه شام میخورم یعنی وقت نمیکنم.تمام وقتم میره برای بچه هام و خونه زندگیم.درسته همسرم نیست که کمک کنه تو بچه داری و منم غر میزنم سرش اما اونم جور دیگه ای داره برای ما سه تا زحمت میکشه اون هم تو این وضعیت افتضاح مملکت.بازم خداروشکر که نون تو سفرمون هست.گاهی شده حتی عصبی شدم سر پسرم ولی بعدش به خودم حق میدم .منم آدمم و احتیاج به استراحت دارم.قطعا اگه از خونه مامانم دور نبودم وضعیتم بهتر بود.اما بازم میگم هزار هزار بار خداروشکر که هروقت حالم بد باشه همسرم میاد پیش یجه ها تا من برم بیرون ‌و برگردم تا حالم بهتر شه.هروقت چیزی احتیاج داشتم برام گرفته.شاید مستقیم بهم نگه که اره عزیزم میدونم با دوتا بچه سخته درکت میکنم اما با کاراش بهم ثابت کرده.
من مادری ام که اگه خدا ده تا بچه دیگه هم بهمون بده بازم خوشحالیم و شکر میکنیم که لایقیم.
عصبی شدن،غر زدن،ناراحتی دلیل بر تنفر از هم نیست.فقط میخوایم به آدمای امن زندگیمون بگیم ناراحتیمونو.تا آرامش بگیریم
خیلی روزا هم شده غرق انرژی مثبتم.جوری که خودم لذت میبرم از تک تک ثانیه هام.
عشق من اینکه وقت بذارم برای زندگیمون.آشپزی برای خودمون و بچه هامون.نظافتشون.برای خوب موندن حال دل بچه هامون فارغ از هر دغدغه ای
🥰🥰🥰🥰🥰🥰