تجربە زایمانم
من توی 39هفتە 4روز زایمان کردم
ازاونجایی کە سرماخوردە بود وتب ولرز داشتم همسرم سە روز قبل زاییمان نرفت سرکار وموندنی شد ،،،پنجشنبە بود گفتم بە همسرم امروز میخوام برم پیادە روی وکمی خرید لازم دارم برای زایمان ،،،گفت باشە رفتیم بیرون هواسرد بود بارونی یە مسیرطولانی رو رفتیم وخریدامو کردم وبرگشتنی هم سە کیلو سبزی قرمە گرفتم توراهم کارخیاطی داشتم انجام دادم واومدیم خونە بعد استراحت دوساعتە بلند شدم دست رویبە اشپزخانە کشیدم شروع کردم سرخ،کردن سبزی ،،،احساسکردم پسرم جنب وجوشش خیلی زیاد شدە ،،،وقتی رفتم سرویس شرمندەترشحات ژلەای زیاد ازم ازم خراج میشد ،،،،خلاصە بعد اتمام سبزی قرمە نتونستم شام بخورم خیلی کم خوردم میل نداشتم نصف شب بود جا انداختە بودیم کە بخوابیم دخترم خیلی بیقراری میکرد میگفت خوابم نمیاد مامان امشب یە چیزی میشە بدنم درد میکنە منم طبق معمول تو گهوارە چرخ میزدم تاپیک گضاشتم کە نشونە ی زایمان دیدم ونزدیک شدە ،،،یهو دراز کش تو رخت خوابم بود کە احساس خیسی کردم بلند شدم رفتم سرویس ،،متوجەشدم کیسە آبم پارە شدە بلا فاصلە بە همسرم گفتم ..کە جریان چیە ووسایل هارو کە امادە کردە بودم بیارە

۴ پاسخ

منم ۳۹ هفته ۴ روز ،ظهر بود کیسه آبم پاره شد شبیه ابریزش بود هر چند دقیقه یک بار یهو خیس میشدم.
رفتم بیمارستان بستریم کردن

بسیار عالی

خانما چقد طول میکشه جای زخم سزارین خوب بشه
من تب و لرز و سردرد شدید دارم

خب ادامش

سوال های مرتبط

مامان دخترم وپسرم مامان دخترم وپسرم روزهای ابتدایی تولد
وسایلا ومادرکارو امادە کرد منم چون آب قطع بود وتانکر بە حموم نمیرسە همونتو دستشویی یە حموم آبتی کردم روزقبلش کامل خودمو نظافت و شیو کردە بودم تمیز بودم فقط یەدوش گرفتم ،،،خودم امادە کردم راهی بیمارستان شدیم ،،،رفتم زایشگاە گفتم کیسە ابم پارە شدە سوال پرس جو شد معاینە کردگفت دهانە ی رحمت بستەست فک نمیکنم زایمان کنیگفتم ولی کیسە آبم پارەست گفت بشین لخت شو ببینم ابریزش داری ،،،،،کە بعد یە مووت ابریزش مشخص شد ومنو بستری کرد گفت تا صبح میمونی بعد القای زایمان میشی ،،گفتم طبیعی گفت ارە ،،،اون پرستار کمی ناشی بود من بستری شدم ،،،سرم وصل کرد دستگاە وصل کرد واسە ضربان قلب جنین وانقباضات ،،،این هم بگم من خیلی احتیاج بە تخلیە ادار داشتم هرساعت یەبار میرفتم سرویس ،،،خلاصە من چرا دورغ بگم ترسیدە بودم صدای تپش قلب پسرم میومد حرک میکرد همزمان کیسە آب داشت میرفت ومن در حال دعا کردن بودنم سرمی کە وصل بود حاوی امپول فشار بود یە قرص زیرزبانی فشارم بهم دادن من تا ساعت 5صبح هیچ دردی نداشتم ،،دوتا زن اتباع هم اونجا بودن کە یکیشون خیلی زود زایمان کرد،،،،من همش درحال دعا کردن بودم ،،،،ساعتای پنج دیدم کمی درد دارم دردام شروع شدە بود تا ساعت 9کم بودن وقابل تحمل ،،،من میرفتم سرویس با آب گرم خودم شستشو میدادم آب گرم میگرفتم روشکمم خیلی ارومم میکرد یە اتاق دراختیارم بود کسی پیشم نبود ماما گاهی میومد میگفت صدا قلب بچتە تو داری خیلی مهمە منم هواسم بود چک میکردم ،خوب بود ساعتای 9اومد دید درد دارم منم داشتم پیادە روی میکردم کمی اسکات رفتم یە توپ بزرگ اورد گفت ملحفە رو بنداز روش واین حرکات رو انجام بدە ،
مامان دخترم وپسرم مامان دخترم وپسرم روزهای ابتدایی تولد
شروع کرد بە بخیە زدن گفتم مگە پارە کردی گفت عزیزم واژنت بااینکە زایمان قبلی داشتم تنگتر بودە ،،،و سربچتم بزرگ بود بلە بخیە احتیاج داری شروع کرد بخیە زدن گفت دردو کە تحمل میکنی گفتم بە اندازەی درد زایمان کە نیست بزن ولی خوب بزن باز نشن هی میزد هی میگفتم موندە میگفت ارە یە نسم ساعت طول کشید پسرمم بردن تخت نوزاد کناری وزن قد چکاب کردن ،،،من داشتم یخ میزدم ،،،میلرزیدم سردم بود صدای دندونام تو اتاق پیدچیدە بود گفتن برینبە همراهش بگین بیاد پیشش بهش برسە ،،ملحفە رو زدن روم گفتم گرمت شە ،،رفتم صدا زدن همسرم هنوز نیومدە ود گفتن همراهت نیومدە وسیلە هات دست اونە ،،،باید بمونی تو این وضعیت تا میاد یە نیم ساعترو تخت زایمان بودم میرزیدم دڵم بە گریە های پسرم خوش بود صداش میکردم گفتم اذیتش نکنید ،،،،نیم ساعت بعد ماما گفت بە همسرش بگین باید داخل خداخیرش بدە گفت میینین کسیو ندارە ە همسرش بگین اشکال ندارە یەپرستارە میگفت بە ماچە خودش بلند شە ماما سری تکون داد ،،گفت بە یکی دیگە برو همسرشو صدا بزن همسرم بادخترم اومدن ،،دخترم باهاش بود اون وضعیت منودید سعی کردم خودموبپوشونم کە نبینە ،،همسرم منو برد سرویس من خونروی زیادی داشتم الانم دارم ،،،اونایی کە اونجا بودن مثل من نبودن ،،اینم بگم سر ساعت 11پنج دقیقە من زایمان کردم خدا صدامو شنیدە بود همسرم میگفت بهم گفتن معلوم نیست کی زایمان کنە برگردین خونە ،،اومدنی بهم خبر دادن زایمان کردە ،،گفتم چە زود چە خو ،،،خلاصە سرتون رو درد نیارم همسرم منو برد سرویس شستشو داد هنوز لباس بخش نیاووردە بود من لباسای گرم خودومو پوشیدم گرمم شە
مامان دخترم وپسرم مامان دخترم وپسرم روزهای ابتدایی تولد
منم ملحفە رو کە کشیدە بودم دور خودم ،،چون خیلی سردم بود انداختم رو توپ ،،نشستم روش وهمون حرکاتی کە ماما گفت رو تکرار کردمم،،،،، گفت فقط مراقب ضربان قلب بچت باش منم دد داشتم باسر تایید کردم رفت بعد مدتی اومد گفت میخوایی بە همسرت بگم بیاد پیشت باشە ماساژت بدە گفتم آرە غافل ازاینکە دخترمم هست اونو رو چیکار کنە ،،رفت اومد گفت همسرت نیستش دخترتو بردە خونە خستە بودە گفتم اشکال ندارە خواست ماساژم بدە کە منصرف شد ورفت بیرون ،ودیگە تنها بودم دردام شدیدتر شد دردام منظم شدە بود مابینش قطع میشد من کاملا خوابم میگرفت بیحال میشدم دیگە کلا سرزونم شدە بود خدایا ازخودت مدد میخوام بە خوودم میگفتم سحر تو میتونی تموم میشە برمیگردی خونە وکنار بخاری دراز میکشی میخوابی کنار بچە ت ،،،،،سحر قوی باش ،،سحر میدونم بی کسی هیچ کسیو نداری ولی تو قوی هستی تحمل کن ،،،،خیلی ا خدا خواستم گفتم خدایا دخترم رو ساعت 9دە دقیقە بەدنیا اوردی این یکی رو 11دە دقیقە هم قبولە ولی زود تمومش کن ،،،،ماما اومد گفتم چند ساعت طول میکشە گفت معلوم نیست شاید تاغروب اینجا باشی هنوز 2ونیم سانتم باز نشدی هیچی رفتم گفتم بیایین باز کنین میخوام برم سرویس باز کردن رفتم سرویس تخلیە ،،،،،کردم باآب گرم خودمو شستم دوبارە اروم شم
مامان دخترم وپسرم مامان دخترم وپسرم روزهای ابتدایی تولد
اومدم بیرون بازم دستگاە رو وصل کردم بازم حرکات توپ رفتم دوساعت دردام غیر قابل تحمل شدە بود کە شرمندە حس دفع مدفوع داشتم ،،،بە ماما گفتم تورخدا بازم کنین مدفوع دارم باید برم سرویسحتی شرمندە کمی بیرون زدە بود من داشتم دق میکردم اومد گفت برو رو تخت میخوام معاینت کنم ،،من بیشترین دردم موقع معاینە بود ،،گفتم نە دستشویی کردم دارم ،،دارم دق میکنم گفت دراز بکش یکی ازپرستارا اومد خیلی عصبی بود هی حرف میزد ماما خودش خیلی خوب بود آروم ،،معاینە کرد جیغم دراومد گفت بلە شدی 8،،9سانت برو زور بزن داری زایمان میکنی سرش پیدا شدە ا دوبارە گفت بزار کمکت کنم معاینت کنم دستشو گرفتم گفتم جون مادرت ،،من مادر ندارم یعنی دارم ،ولی ،،،باهام حرف نمیزنە ،،،،،9ماهە سرهیچی باهام حرف نزدە بهم اهمیت نمیدە جون مادرت اگە داری منو میبنی دارم درد مادر شدن دوبارە رو میچشم معاینە نکن گفت میخوام کمکت کنم زودتر زایمان کنی معاینە کرد ،،باتمام وجود خودم قوی نگه داشتم ،،،کە جیغ ننم گفت پاهاتو بدە بالا بگیرو زور بزن ،،،زور زدم ،،،،سوزش خیلی تندی دردهانە رحمم پیچید دیدم پسرم لیز خورد اومد بیرون جوری کە ماما ەزور جمعش کرد گرفتش ،،ولی دیگە تموم شد دردام رفت راحت شدم انگار نگار من ود درد داشتم ،،،،،بعد جفتمم بادوتا سرفە اومد بیرون ،،،،