پارت بیستم
رفتم تو خونه قرص خوردم ۷۰ تا هههه یادم نیس چ قرصایی بودن وقتی خاستم تموم شم ک نشدم خخخ بعد قرصا یه جوری خابم میومد انگار ده ساله نخابیدم و خابیدم بعدش با صدای بلندی بیدار شدم دیدم شوهر بالا سره و قرصارو دیده ک خوردم داشت منو کتک میزد هههه میگف بلند شووو میخای بمیری میبرمت خونه بابات قرص بخور خونه من نخور بعدا درد سر برام درست میشه متاسفمم براشش وقتی خاستم بلند شم عه دید نمیتونمم سرم گیج میرف چشام سیاهی میلرزیدم حس نداشتم دستام بلند کنم خاستم بلند شم افتادم زمین تازه فهمید اوهه قرصا اثر کرده گف گمشو بریم بیمارستان اگ بمیری خانوادت میخان خون تورو از من میگیرن ولی نای راه رفتن نداشتم بهش گفتم زود باش یه پلاستیک بیار اوررد استفراغ کردم بدجور انگار قلبم داشت میزد بیرون حالم بد جور بد بود وقتی حالمو دید داشت سکتهه میکرد اومد کمک کمرمو ماساژ میداد حالم ک بهتر شد بزور منو برد بیمارستان اونجام دکترا گفتن باید ببریمت معده تو بشوریمو و فلان بستری شو گفتم نه نمیخام و اونام گفتن حالا ک استفراغ کردی بهتره پس فقط سرم و اینا دادن اومدیم خونه براش مهم نبود گف بعد سرمت اماده شو میبرمت خونه بابات گفتم باشه دیدم زنگ زد به مامانش

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان السانا مامان السانا ۵ ماهگی
پارت بیست و دوم
انگار رو اسمونا بودم میگفتم خدایا معجزه کردی برای زندگییم هزار بار شکرت یه ماه بعد خاستم برم سونو ببینم چند هفته ام دیدم یه ساعت دکترم فقط داره سونو میکنه پرسیدم چند هفته ام حرفی نزد گفتم چیشده گف ببین عزیزم حامله بودی ولی کیسه خالیه بچت درست نشده گفتم یعنی چی گفت حاملگی مولار هست بازم نفهمیدم چی گف گفتم نمیفهمم گف بچه خوره ها خوردنش😔😔 و ده هفته ای خدایا این چی بود دیگ تازه زندگیم داشت رو به راه میشد یه جوری دلم شکست خاستم دادد بزنم تو مطب اووومدم بیرون رفتم دکتر نشون دادم گف باید کورتاژ بشیی گفتم چرا اینجوری شده گف نمیدونم از ۹۹ درصد ادمای زمین شاید برای یک درصدش پیش بیاد یادم افتاد اون همه قرص خوردم اون موقع حامله بودم تازه اولاش بود به دکترم گفتم امکان داره از اون باشه گف اره امکان داره چون تازه بوده بچهه و اینا اینو تقصیر شووهر میدونستم خیلی وحشتناک بوود برام رفتیم شهرستان واسه کورتاژ نخاستم شهر خدم بشم چون گفتن امکان داره بعدا حامله نشی به شوهرم گفتم اگ اون روز اونکارارو نمیکردی منم قرص نمیخوردمو بچم الان سالم بودد همشون تقصیرر توعه اونم عصبی میشد داد میزد میگف تو خوردی من ک بزور وادارت نکردم رفتم واسه عمل همش لعنتش میکردم😪قرص زیر زبون گذاشتن تا رحمم چند سانت باز شه و بتونن بهتر کورتاژم کنن درد داشتم زیادی اون موقعم زنگ زدم براش شوهر جلوی مادر شوهرم نفرینش میکردمم و دعواش میکردممم
مامان ارکان مامان ارکان ۴ ماهگی
سلام خانما خوب هستید خواستم تجبمو واستون تعریف کنم من ی ۵ روز پیش پسرم برده بودم ی دکتری ک نمیخام حالا اسمشو بگم پسرم دچار سرفه خلط دار شدید بود آقا دکتره بهش ی دوتا شربت داد با ی اسپری تقربا ی روز نیشد داروهاشو میدادم میدیدم ک بچه حالش خیلی بد نیشد تا اینکه ی شب در حد ۵ ساعت چش بسته گریه میکرد شیر نمی‌خورد و استفراغ زیاااااد می‌کرد من باورم نمیشد لین همه شیر آخه از کجا من ۵ ساعت شیرش ندادم خیلی فجیع استفراغ می‌کرد بعدش بچه آنقدر بی حال بود ک مثل یک پارچه تو دستم بود اینور اونور میکردم اصلا خاب خواب هیچ تکونی نمی‌خورد خودش آنقدر خوابش سبکه نگم براتون به مادرم زنگ زدم زود آومد گف دارو چی بش دادی گفتم اینا دادشم زود رف تو گوگل درمورد دارو سرچ کرد ک دید یکی از داروهاش زیر ۶ ماه ممنوع با اینکه تاکید کردم واسه دکتر ۴ ماهشه زود بدو بدو بردیم درمانگاه پهلوان کیانپارس دکتر ک داروشو دید گف این چ دکتری هس ک این دارو رو واسه ی بچه ۴ ماهه تجویز میکنه دور از جونش خدایی نکرده اگ ادامش می‌دادیم بچه یا کما میرف یا تشنج می‌کرد ببین مشکل اینجاس نمیگم داروخانه اشتباه کرده من رفتم دارو به دکتر نشون دادم و گف چجوری بدم آخه یعنی چطور تونست آنقدر اون شب حالمون بد شد خداروشکر الان یکمی بهتره