پارت سوم زایمان


خلاصه که با سلام صلوات و کنترل تنفس و بعضی وقتا درد طاقت فرسا تا دکتر بیدردی بیاد معاینه کرد دوباره گفت هفت سانت شدی اصلا نیاز به ورزش نداری بی دردی رو بگیر دکتر خودتم داره میاد تا اونموقع فول شدی.دیگه تو هفت سانت دردم شدید بود خیلی بیحال شده بودم و پرسنل بخش LDR مثل فرشته دلداریم میدادن تا بی دردی رو گرفتم و دردم افتاد و فقط انقباض خیلی خیلی کم میفهمیدم.ماما دوباره معاینه کرد گفت فول شدی اما بچه بالائه هر موقع انقباض داشتی زور بزن دکترتم الاناست که برسه.منم کم و بیش زور میزدم اما هنوز بچه بالا بود.
دکترم اومد حاضر شد وسیله ها و همه چی رو آماده کردن هر چی زور میزدم میگفتن بچه بالاس زورت کمه نمیاد پایین نگو که همون بند ناف داره کار خودشو میکنه هی بچه رو میکشه بالا دیگه تو این مرحله ماماها و شوهرم افتادن رو شکمم اونا فشار میدادن من نیمچه زوری که در واقع نداشتم و دکترم از پایین که دیدن نه بچه خیال اومدن نداره برش خیلی زیاد زدن تا راحتتر بیاد پایین اما بازم هی بند ناف میکشیدش بالا.شوهرم میگفت هی موهاش میومد بیرون سرش دیده میشد اما دوباره بر میگشت بالا.
سخت ترین و دردناک ترین قسمت زایمانم موقع دنیا اومدن بود واقعاااااا مرگ رو به چشمم دیدم و دیگه جون نداشتم فقط آرزوی مردن میکردم.بچه حتی با ساکشن هم نمیومد پایین و کم کم همه نگران شدن اما به زور و با درد و مشقت فراوان بعد از نیم ساعت اینطورا پسرمو دکتر کشید بیرون و همون لحظه دردم کامل تموم شد و نمیتونم حس قشنگ دیدنشو توصیف کنم.انقدر دیدنش و بودنش لذت بخشه که دردی که کشیدم واسم کم رنگه.


ادامه پارت بعدی

۴ پاسخ

سلام عزیرم‌خوبی شما بیمارستون ارام زایمان کردین ؟میشه راجب هزینه توضیح بدین چجوریه و اینکه چجوری بود راضی بود

ای جونم مبارک باشه

خدارو شکر که به نسبت زایمان راحتی داشتی

عزیزممم
خسته نباشی
قدم کوچولو مبارک باشه براتون😍🥲

سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان پندار مامان پندار ۲ ماهگی
پارت دوم زایمان

تو بیمارستان یه مامای فوق العاده مهربون و دلسوز نصیبم شد که واقعا خیلی از نظر روحی واسم قوت قلب بود.خلاصه که تا کارای اولیه انجام بشه و nst و ضربان قلب از خودم بگیرن ماما دوباره معاینه کرد گفت سه سانتی درد نداری گفتم خیلی مختصره گفت ملت با همین اندازه صداشون دنیا رو بر میداره تو بهت اصلا نمیاد اما چقدر قوی هستی.دکترمم تو مطب وقتی دید دوسانتم تعجب کرد که چرا درد ندارم.
ماما رفت به دکترم زنگ زد و پشت تلفن شنیدم گفت زائو افاسه افاس و از اون زائوهاس منم که نمیدونستم یعنی چی و گوشیمم پیشم نبود نمیدونستم خوبه یا بد نگران شدم.ازش هی میپرسیدم چند سانتم میگفت حالا کاریت نباشه میگم بهت نگو انقدر روند پیشرفتم سریعه که میترسید بهم بگه من استرس بگیرم واسم بد باشه.تا گوشیم اومد و سرچ کردم که چی گفته دیدم یعنی تو فاز فعالم کلا و زود زایمان میکنم.
من ساعت سه کیسه آبم پاره شد ساعت چهار و نیم بستری شدم هر یک ربع یکبار که معاینه میکرد یک سانت پیشرفت داشتم بدون اینکه حتی از تخت تکون بخورم و دردهام خیلی عادی بود و با تنفس کاملا قابل کنترل.ماما گفت بزار انقباضات منظم بشه پاشیم ورزش کنیم ولی من حتی سی صدم ثانیه از تخت پایین نیومدم چه برسه ورزش کنم.ماما اومد nst رو چک کرد گفت تو اینهمه انقباض داری پس چرا صدات در نمیاد دوباره معاینه کرد دید چهار سانتو دارم رد میکنم و کم کم یه ذره دردم واضح شد و گفتن دکتر بی دردی میاد همین یه ذره دردت هم میفته.تا دکتر بی دردی خودشو برسونه دوباره معاینه کرد گفت پنج شش سانتی بابا چقدر تو باحالی سالی یکبار بیا بزا🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️


ادامه پارت بعدی
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
خلاصه اینکه توی پارت قبلی گفتم بین استرس طبیعی و سزارین گیر کرده بودم... دیگه بعد هزارتا نوار قلب و اینا گفتند الان همه چی اوکیه و میتونی طبیعی ورزش کنی... دردهایم خیلی کم شروع شده بود اما واقعا برام کم بود... معاینه کرد ۲ فینگر بودم اووووووو کو تا ده. قرص رو ساعت ۹داده بودند و حدود 12 و ۱ بود که داشت زیر دلم درد می‌گرفت... و من هنوز ۲ سانت..
تخت کناریم سرکلاژی بود و دهانه رحمش همون اول ۳بود و به ۴ رسید اومدن براش اپیدورال زدند... هی مسئول بیهوشی اومد گفت تو بی دردی چی میخوای؟ گفتم والا ماسک بی دردی که سر بچه اولم به دردم نخورد و اصلا تاثیر نداشت... اپیدورال هم نمی‌خوام میگن عوارض داره و اینا... از اون اصرار. که بیا اپیدورال بشو و از من انکار.... خلاصه هی تخت کناریم دهانه رحمش بازتر میشد و هی می‌گفت زیاد دردی حس نمیکنم... داشتم وسوسه میشدم منم بگم اپیدورال...
اون هفت سانت شد من تازه 4 تازه با دهانه رحم غیر نرم و سر بچه ک خوب نیومده و نچرخیده...
ماما همراهم گفتم بیاد... من هنوز درد زیادی حس نمی‌کردم و واقعا برام عجیب بود... البته بگم قبلش یک آمپول مسکن بهم زد. هیوسین بود...
خلاصه شروع کردیم ورزش با ماما..چون قبلا پکیج داشتم هر چی می‌گفت انجام میدادم و تنفس شکمی انجام می‌دادم. واقعا تنفس شکمی عالی بود بچه ها... خیلی کمک می‌کنه. خلاصه ساعت ۳دردام شدت گرفت که برام یکم سخت شده بود ورزش اما بازم انجام میدادم کنم ۵ الی ۶ بودم.... خدایی ماما همراهم عالی بود...
راستی قبل همه اینها دکترم اومد بهم سر زد و گفت بگید ماما همراه بیاد ورزش کنه من برم دو تا عمل بیان تا موقع اینو زایمان کنیم... منم خوشحال که زود میشه...
....بقیش پارت بعدی
مامان نخود مامان نخود ۲ ماهگی
سلام مامان گلیا
چون خیلیا تو ن گفتین تجربه زایمانتو بذار گفتم بذارم
من زایمان دومم بود زایمان اولم تو ۳۶هفته دردم گرفت
این زایمانمم ۳۷ هفته بودم
از هفته ۲۴ انقباض داشتم و شیاف میذاشتم
۳۶ هفته که رفتم دکتر گفت شیافو قطع کن ولی من تا۳۶هفته۴روز گذاشتم
بعد چون گفتم شیاف گذاشتم و استراحت نسبی بودم کم کم ورزش کنم
رفتم پله تمیز کردم البته یه طبقه فقط
فرداشم رفتم حمومو شستم حالت چمپاته
شبشم رابطه بدون جلوگیری داشتم
از فرداش دیدم انقباضام فرق کرده هی تایماش کم میشد
منم هر انقباض یه نقطه میذاشتم
گفتم بذار برم حموم شاید یهو لازم شد برم بیمارستان
دیگه تا از حموم اومدم دیدم ۵ دقه ای شده یهو
رفتم بیمارستان
تا رسیدم ۳دقه ای شده بود
گفت برو بخواب معاینت کنم گفت ۶سانتی تعجب کردم اخه اولیو ۴دقه ای بودم معاینه شدم ۲سانت بودم
گفت کیسه ابتو بزنم بچه بدنیا میاد بذار دکتر بیاد
من دیگه فقط راه رفتم کمر چرخوندم
دکتر که اومد کیسه رو زد زور میومد هی بازم راه رفتم دیگه بعد نیم ساعت بعد کیسه اب رفتم رو تخت زایمان و با بی رمقی زور میزدم اخه هیچی نخورده بودم چندین زور زدم ولی نمیتونستم زیاد رمق نداشتم گفتم برش بزن دکتر گفت نههههه بذار بیاد
دیگه دوتا زور مهم زدمو دنیا اومد وای که راحت شدم
برا بخیمم اصلا اذیت نشدم دوتا بخیه خوردم فقط لگن دردم یکم همین
مامان نور مامان نور ۱ ماهگی
ماجرای زایمان خودم
طبیعی
پارت ۴
دکتر اومد و دید رو زمین خوابم با پاهاش زد بهم و گف تن لشت رو بلند کن اومدم معاینت کنم
بهش گفنم مگ حیونی اینقدر بد میزنی گفت اگه حیون تو نبودی نمی اومدی طبیعی زایمان کنی
فقط نفرینش میکردم
بخاطر جون بچم هم شده چیزی نگفتم و بلند شدم رو تخت
ساعت ۱۰ بود معاینه کرد ۸ سانت بودم
رفت و گفت براش آمپول بزنید آمپول زدن و گفتن هعی باید فشار بدی
و باز تنهام گذاشتن
هعی فشار میدادم و جیغ میزدم اونا هعی میگفتن جیغ نزن آروم باش خودتو خفه کن و....
هر ده دقیقه می اومدن معاینه میکردن و من درد میکشیدم تا ساعت ۱۱ و نیم
ی پرستار اومد بالا سرم و نشست گقت زور بده منم زور میدادم گفت سر بچه رو داره میبینه و رفت و گفت فقط زور بدم احساس کردم ی چی ازم در اومد
و داد زدم اومد بعد دکتر گند اخلاق وحشی اومد
با قیچی شنیدم ی چی رو برید نگو واژانم رو پاره پوره کرد
و دید سر بچه بیروت فقط بچه رو کشید بیرون و ناف رو برید
و شروع کرد ب بخیه زدن و هعی غر میزد خیلی پاره شدی هر چی میگفتن خودت اینکار کردی گردن نمیگرفت
با قیچی میزد تو رون پام پاهام رد سوراخ کرد
ادامه داستان پارت بعد
مامان بُشرا کوچولو🩷 مامان بُشرا کوچولو🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان❤️قسمت سوم🩷

ساعت ۹ شد و طاقتم رفته بود ، دکتر زنان اومد ،گفتم من کی زایمان میکنم گفت تا ۱۰، گفتم وای نه دیگه نمیتونم و اینا، ترو خدا منو معاینه کن ببین اصلا پیشرفت کردم؟

گفت باشه بیا رو تخت، فاصله دردام در حد ۱۵ ثانیه شده بود، و خود دردا تقریبا ۲ دقیقه طول میکشیدن

رو تخت که خوابیدم گفت ۷ سانتی و خوبه، ماما اتاقم گفت ماساژ شکم بدم و گفت اره بده، دو نفری شکممو فشار میدادن بچه بیاد پایین و خیلی درد داشت، منم همون حین درد داشتم و این شرایطو برام سخت تر میکرد و ساعت ۹و۱۰ دقیقه شد و یهو گفت فول شدی و چهار درده زور بزن گفتم مسخره میکنی گفت موهاش میبینم زور بزن زور بزن اگر زور نزنی بچه بدجا میمونه و اسیب میبینه ها و بعد از ۴ درد و زور دختر گلم ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه بدنیا اومد😊

پرینه رو برش نزدن ولی یه کم پارگی داد، بخیه زدن و مامانم اومد پیشم، بعدش همسرم اومد، بعدش بابام اومد دیدنم و ساعت ۱۱و ۱۵ فرستادن بخش بستری و مادرشوهرم اومد و نهایتا فردا ساعت ۲ ظهر مرخص شدم و اومدم خونه❤️❤️❤️
مامان ایلیاو ارمیا مامان ایلیاو ارمیا ۱ ماهگی
#پارت ۲
آمپول فشار که تزریق شد کم کم دردام ریز ریز شروع شد خفیف بود نوار قلب که تموم شد منو بردن تو اتاقم و دردام دیگه داشت لحظه‌ به لحظه بیشتر می‌شد اولش هر پنج دیقه در حد درد پریودی اومد ماما معاینه کرد گف سع سانت بازی پاشو راه برو و ورزش هارو شروع کن دیگه دردام ریتم گرفته بود و هر دو دیقه زیاد میشد ولی بازم قابل تحمل بود.شروع کردم ورزش های لگنی رک انجام دادن و راه رفتن خداروشکر نتیجه داد وزودی باز شدم دکتر گف چون بچت ریزس زودی به دنیا میاد ساعت سه و نیم دردام شدید شد معاینم کردن گفتن عالی پیش رفت کروی ۷ سانت بازی پاشو راه بزو ولی دیگه توانشو نداشتم دراز کشیده بودم و درد میکشیدم خلاصه ماما چند بار معاینه کرو ک بیشتر رحمم تحریک میشد و میگف حس زور داشتی بدون داری فول میشی ساعت ۴و نیم دردام خیلی خیلی شدید شد و من فول شدم و با دوسه بار زور زدن زیاد پسر خوشکلم با وزن سه کیلو به دنیا اومد. از هفته ۳۲ میگفتن وزنش خیلی کمه و مرتب لیدی میل مصرف می‌کردم خدارشکر وزنش نرمال بود و من بیخود این همه مدت رو استرس داشتم. بخیم یه کوچلو خوردم.خداروشکر زایمان خوبی داشتم و به خیر گذشت .انشالله قسمت همتون 😍😍
مامان نخودی،مهدیار مامان نخودی،مهدیار ۱ ماهگی
تجربه زایمان ۲
تحت بغلیم ک گفتم بچه دومش بود درداش شروع شده بود اما اپیدورال گرفته بود ، خوشحال بود ک ۵ سانت دکتر بیهوشی میاد اما هرچی زنگ ژد دکتر ببهوشی ظاهرا مسافرت یود و نیومد و طفلک تا اخر درداشو کشید و تا صبح زایمان کرد، حالا من این وسط بچه اولمم بود تا حالا این صحنه ها و دردا و ... رو ندیده بودم که دیگ هر لحظه با اون صدا ها و صحنه ها استرس و نگرانیم بیشتر میشد ، خلاصه ساعت ۶ صبح شد و اومدن تو سرم امپول فشار زدن و گفتن حق نداری ببشتر یا کمترش کنی ، منم دیگ منتظز بودم دردام شروع بشه ، ۳ ساعت گذشت و انگار نه انگار ، هی میومدن معاینه که منم ۱ سانت هم نبودم دردم نداشتم ، باز اومدن سرم فشار رو جریانش رو بیشتر کردن و گفتن الان دیگ شروع میشه منم که منتظر ، خلاصه تا ساعت ۱ بعدظهر منتظر بودم اما هیچ دردی شروع نشد ناهار اوردن منم پا شدم همشو خوردم که خوب سرحال باشم ک دیگ صد در صد عصر زایمان خواهم کرد ، حالا بماند که در این بین چندین نفر اومدن کنارم و بغل گوشم کلی درد کشیدن و در اخر زایمان کردن و رفتن منم هر لحظه با دیدن اون صحنه ها روحیه ام رو باخته بودم و به استرشم اضاف میشد ، دیگ خسته شده بودم همه زایمان کردن جز من از شب قبلش بستری بودم و همش معاینه ،
ساعتای ۲ بعدظهر شد که دکترم اومد و گفت الان ۲۴ ساعته کیشه ابت پاره شده منم گریه کردم و میگفتم منو ببرین اتاق عمل دکترم به حرف نکرد گفت یه امپول فشار دیگ تزریق کنن تو سرم ، بماند که این وسط از استرس و نگرانی و دیدن اون صحنه ها نفس تنگی شدید منو گرفت و ...
مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 ۲ ماهگی
مامان نی نی♥️🤰 مامان نی نی♥️🤰 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین ۳
بعد بی حسی، دکتر ازم پرسید پاهات گرم شده گفتم اره، کم کم شروع کردن به بتادین زدن و برش. ساعت ۱:۱۷ ظهر صدای دخترم رو شنیدم، به دکتر فقط میگفتم دارم بیهوش میشم و قفسه سینه ام سنگین شده که گفت نگران نباش تخت رو میارن بالا که سرت بالا بیاد حالت بهتر میشه که همینطورم شد. موقع درآوردن بچه فشاری که به بالای شکم اوردن و تکونم میدادن رو متوجه شدم، بقیه کارا مثل بخیه اینا دیگه چیزی نفهمیدم. ساعت ۲ بردن منو ریکاوری، تا ساعت ۳ اونجا بودم و چند بار ماساژ رحمی انجام شد که اصلا درد نداشت. بچه رو اوردن شیر دادم و بعدش منو بردن بخش. به فاصله های کم مسکن میزدن داخل سرم و واقعا دردی نداشتم، ۸ ساعت بعد زایمان گفتن اول چای عسل بخور، بعدش نسکافه، خرما، میوه کمپوت انجیر و گلابی. خداروشکر نه حالت تهوع گرفتم نه سردرد. تو این فاصله صحبت میکردم، سرم رو به چپ و راست تکون میدادم فقط سرم رو بالا نیاوردم. ۱۲ ساعت بعد زایمان سوند رو دراوردن که درد نداشت و از تخت منو اوردن پایین که اونم سخت نبود، فقط اولش حتما لب تخت باید نشست چون سرگیجه هست بعدش میشه بلند شد.
مامان سپهر💙 مامان سپهر💙 ۱ ماهگی
قسمت دوم تجربه زایمان طبیعی
واسه اینکه سر بچه کامل بیاد تو لگن فیکس شه بهم گفت اسکات و بالا پایین شدن رو توپ برو موقع انقباضات که واقعا سخت و دردناک بود واسم بعد ورزش گفت بخواب معاینت کنم که پنج سانت بودم واسه اینکه زودتر پیشرفت کنم گفتن کیسه آبتو میزنیم که بعدش دیگ دردا خیلی شدید شد و نیم ساعته فول شدم از همون هشت نه سانت درد و حس زور زیادی داشتم که با فوت کردن ردشون کردم دیگ رسید به غول مرحله اخر یعنی زور زدن که بر خلاف تصورم واسه من سخت بود واقعا و انرژی زیادی میبرد در نهایت با چندتا زور عمیق گل پسر ما با وزن ۳۴۰۰ به روش کاملا فیزیولوژیک( از هیچکدوم از روشای کاهش درد مث گاز و وان و اپیدورال استفاده نکردم)۳۹ هفته دو روز
دوم اردیبهشت ساعت ده و نیم صبح بدنیا اومد 🥹
بعد زایمان بچه رو‌گذاشتن روسینم وتماس پوستی برقرار شد و من باورم نمیشد واسه دومین بار مامان شدم🥲دیگ بعدش بچه رو بردن کاراشو کنن و حدود یک ساعتی ماما مشغول زدن بخیه هام بود خیلی با دقت انجام میداد که گفت هم زیبایی هم تنگی واست زدم😅
فک میکردم این زایمانم خیلی طولانی بشه ولی اینطور نشد خداروشکر و من از پسش براومدم💪🏻
مامان توت فرنگی مامان توت فرنگی روزهای ابتدایی تولد
پارت ۲
من رو تخت که دراز کشیدم یه صدای ترقی اومد از شکمم و یه درد خیلی شدید پیچید همسرم بیدار شد تا دسشویی همراهی کرد منم خودمو سفت کرده بودم که نریزه رفتم دسشویی دیدم آبه که ازم میریزه
مامانمم تو اتاق خوابیده زود زنگ زدم دکترم ( مامای خصوصی گرفته بودم که خیلی کمکم کرد) دکتر گفت اگه دردات زیاده و منظم برو بیمارستان بستری شو منم بیام منم دردام هر ۵ دقیقه ۳۰ ثانیه می‌گرفت
مامانمو بیدار کردم کاملا هم خونسرد بودم بیشتر انگار شوهرم قرار بود زایمان کنه انقد که استرس داشت😂
خلاصه آماده شدیم و ساعت ۲ و نیم رسیدیم بیمارستان همزمان دکتر هم رسید معاینه کرد گفت ۵ سانتی
تا بستری بشم ساعت شد ۳ و نیم و رفتیم اتاق زایمان بهم دستگاه وصل کردن که صدای قلب بچه رو بشنون
دردا هم ۲ دقیقه یبتر ۳۰ ثانیه می‌گرفت که با تنفس عمیق و شکمی کنترل میکردم
منم نشسته بودم رو توپ و دکتر کمرم ماساژ میداد
ساعت ۶ بود که گفت برو رو تخت که داری زایمان میکنی
ساعت ۶ و ۵۰ دقیقه پسرم به دنیا اومد خیلی درد داشت ولی واقعا می‌ارزید
بچه رو همینجوری لخت گذاشتن رو سینم که اینم سعی می‌کرد سینمو بگیره😂
ولی بچه ها نی نی که میاد بیرون دردا کلا میره همینجور که بچه رو سینم بود گفت یه زور بزن جفت بیاد بیرون که منم همون کارو کردم
۱۵ دقیقه هم طول کشید که بخیه بزنه که اصلا درد نداشت چون بی حسی میزنن
اینم از تجربه زایمان من
پسرم ۵ اردیبهشت ۴۰ هفته و ۰ روز به دنیا اومد
مامان آرش و آیدا🤰 مامان آرش و آیدا🤰 ۲ ماهگی
پارت 4..

ورزش اسکات میرفتم.. راه میرفتم. دردا داشت فاصله شون کمتر میشد.. بهم میگفت فقط موقع درد نفس عمیق بکش. از دماغ بگین با فوت از دهنت بده بیرون. واقعا تاثیر داشت. می‌گفت اصلا جیغ نزنی. وقتی درد می‌گرفت کمرمو تندتند ماساژ میداد داغ میشد دردم ول می‌کرد. یه اسپری داشت نمیدونم چی بود عصاره یه گل بود میزد به پنبه میگرفتم جلو دماغم. آروم میشدم.. خلاصه دردا داشت تندتر میشد و غیر قابل تحمل منم فقط نفس عمیق میکشیم.. اومدن معاینه کردن گفت 9سانتی ویلچر بیارین ببرین تو اتاق زایمان بردنم رو تخت من باورم نمیشد داره بچه میاد فکر میکردم عین موقع پسرم باید ساعتها درد بکشم.. بعد ک رفتم رو تخت خدا خیرش بده ماما هم کنارم بود بهم یاد داده بود چطور زور بزنم. گفت اصلا جیغ نکش. با دماغ نفس تو بگیر. دهن تو ببند چانه تو بچسبون به گردنت. پاهاتو بادستات بالا بگیر زور بزن.. باور کنین سه تا زور همینجوری زدم بچه اومد.. همه میگفتن آفرین خیلی خوب بود.. اون موقع ک بچه رو گذاشتن رو شکمم بهترین حس دنیا بود. اون موقع گریه گرفته بود و از ته دل امام رضا رو صدا کردم.. و خدارو شکر گفتم.. خدایا شکرت..
این تجربه رو به خوبی پشت سر گذاشتم.
انشالله همه مادرا به سلامتی و دل خوش بچه شون بغل بگیرن💖💖