پارت دوم زایمان

تو بیمارستان یه مامای فوق العاده مهربون و دلسوز نصیبم شد که واقعا خیلی از نظر روحی واسم قوت قلب بود.خلاصه که تا کارای اولیه انجام بشه و nst و ضربان قلب از خودم بگیرن ماما دوباره معاینه کرد گفت سه سانتی درد نداری گفتم خیلی مختصره گفت ملت با همین اندازه صداشون دنیا رو بر میداره تو بهت اصلا نمیاد اما چقدر قوی هستی.دکترمم تو مطب وقتی دید دوسانتم تعجب کرد که چرا درد ندارم.
ماما رفت به دکترم زنگ زد و پشت تلفن شنیدم گفت زائو افاسه افاس و از اون زائوهاس منم که نمیدونستم یعنی چی و گوشیمم پیشم نبود نمیدونستم خوبه یا بد نگران شدم.ازش هی میپرسیدم چند سانتم میگفت حالا کاریت نباشه میگم بهت نگو انقدر روند پیشرفتم سریعه که میترسید بهم بگه من استرس بگیرم واسم بد باشه.تا گوشیم اومد و سرچ کردم که چی گفته دیدم یعنی تو فاز فعالم کلا و زود زایمان میکنم.
من ساعت سه کیسه آبم پاره شد ساعت چهار و نیم بستری شدم هر یک ربع یکبار که معاینه میکرد یک سانت پیشرفت داشتم بدون اینکه حتی از تخت تکون بخورم و دردهام خیلی عادی بود و با تنفس کاملا قابل کنترل.ماما گفت بزار انقباضات منظم بشه پاشیم ورزش کنیم ولی من حتی سی صدم ثانیه از تخت پایین نیومدم چه برسه ورزش کنم.ماما اومد nst رو چک کرد گفت تو اینهمه انقباض داری پس چرا صدات در نمیاد دوباره معاینه کرد دید چهار سانتو دارم رد میکنم و کم کم یه ذره دردم واضح شد و گفتن دکتر بی دردی میاد همین یه ذره دردت هم میفته.تا دکتر بی دردی خودشو برسونه دوباره معاینه کرد گفت پنج شش سانتی بابا چقدر تو باحالی سالی یکبار بیا بزا🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️


ادامه پارت بعدی

۴ پاسخ

سلام الهي بسلامتي دلخوش عزيزدل چندهفته بودين شما

😃😃😃

بگودیگ‌بقیشومن‌منتظرم 😍😍

کدوم بیمارستان زایمان کردی

سوال های مرتبط

مامان سپهر💙 مامان سپهر💙 ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی
من واسه دومین بار زایمان طبیعی تجربه کردم البته پسر اولم ۳۱ هفته با وزن ۱۳۵۰ دنیا اومد واسه همین ماما بهم گفت خودتو شکم اول بدون نه دوم چون اولی کوچیک بود😁
من کل بارداری بخاطر زایمان زودرس قبلی استراحت نسبی بودم سرکار نرفتم پونزده هفته سرکلاژ کردم دکتر ۳۷ هفته سرکلاژو باز کرد من پیاده روی ورزش شروع کردم ۳۸ رفتم ویزیت گفت دهانه رحمت ۳ سانت بازه ولی سر بچه نیومده تو لگن دوره زایمان راحت خانم ابادی شرکت کردم یکی دو جلسه ام حضوری کلاس ورزش رفتم دیگ خودم حرکاتو تو خونه انجام میدادم
دوشنبه یکم اردیبهشت از صبح دردام شروع شد اولش منظم بود هر ده دقیقه یه بار ولی بعد دو ساعت کلا نامنظم شد دیگ همون روز رفتم کلی پیاده روی ورزش کردم زیر دوش صدتا اسکات زدم ولی همچنان دردام نا منظم بود دیگ شب تا صبح بخاطر درد نتونستم بخوابم شیش صبح با ماماهمراهم تماس گرفتم گفت برو بیمارستان معاینه بشی منم خودمو میرسونم با همسرم اومدیم بیمارستان معاینه کرد گفت همون سه سانتی ولی دهانه رحمت خیلی نرمه بچه هم اومده تو لگن ولی هنوز سرش کامل فیکس نیست دیگ بستری شدم و ماماهمراهم اومد خودش معاینه کرد واسه اینکه سرش بهتر بیاد تو لگن یه معاینه کرد که دردناک بود و چهارسانت شده بودم با کمک همسرم و ماماهمراهم ورزشارو شروع کردم و طب فشاری واسم تو انقباضات انجام میداد چون ریتم دردا جالب نبود امپول فشار با دوز کم بهم زدن کم کم دردا شدیدتر شدن و با فاصله کوتاه بین دردا سعی میکردم تنفس بگیرم ماما ماساژم میداد...
مامان نی نی♥️🤰 مامان نی نی♥️🤰 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین ۲
ساعت ۹ صبح بود رسیدیم بیمارستان بهمن تهران، رفتیم بلوک زایمان. معرفی نامه سزارین رو نشون دادم. ماما بهم گفت باید دهانه رحم رو معاینه کنم، خیلی شوکه شدم، بهش گفتم من سزارین اختیاری هستم چرا باید معاینه کنی اجازه نمیدم، گفتش چون سه روز زودتر از معرفی نامه دکترت اومدی و باید ببینیم چقدر وقت داری، بستری کنیم یا اینکه نه. خلاصه با اینکه از معاینه میترسیدم چاره ای نداشتم بهش اجازه دادم، معاینه کرد و گفت یک سانتی. زنگ زد به دکترم و بستری شدم. قرار بود ظهر سزارین بشم. دیگه لباس بهم دادن و اماده شدم برای کارهای اولیه مثل آنژیوکت، ان اس تی و سوند. از سوند اگه بخوام بگم چون اون ماما ظاهرا بلد نبود ۴ بار فرو کرد سوند رو و موفق نشد، بعدش یه ماما دیگه اومد و دفعه اول تونست سوند بزاره ( خب اگه فقط یه بار انجام میشد دردش لحظه ای و قابل تحمله، اما برای من ۵ بار انجام شد). ساعت ۱ دکترم اومد منو سریع بردن اتاق عمل، دو تا بی حسی به کمرم زدن که اصلا درد نداشت.
مامان هانیس✨🍓 مامان هانیس✨🍓 ۲ ماهگی
پارت۲تجربه زایمان طبیعی
۶صبح که بستری شدم۸صبح ماما کیسه آبمو زد دیگه دردام خیلیی شدید شدن جوری که موقعه درد داد میزدم همینطوری درد داشتم و هی شدید تر میشدن وسطاش پشیمون میشدم که چرا سزارین نکردم چون واقعا غیر قابل تحمل بود البته شاید واسه من اینطوری بوده یا آستانه تحمل درد من کم بوده باشه خلاصه همینطوری درد داشتم و هی ساعت به ساعت شدید تر میشدن ماما خصوصیم بهم ورزش میداد شیاف گل مغربی میزاشت واسم که روند زایمانم زودتر پیش بره ولی انگار خیال نداشت به دنیا بیاد ساعت۱۲رفتم رو تخت زایمان دیگه وسط دوتا درد هیچی متوجه نمیشدم ساعت۳بعدازظهر معاینم کرد گفت سرش کاملا تو لگنته و دارم موهاشو میبینم ساعت ۳و نیم بعدازظهر با سه تا زور خیلی قوی دختر نازم بدنیا اومد با وزن۲۹۰۰ و ۳۸هفته و ۳ روز و بدون بخیه و پارگی
مامانا من زایمان خیلی سختی داشتم و واقعا پشیمونم چرا سزارین نکردم زمان زایمانم و دردام خیلی طولانی بودن ولی واقعا ماما خصوصی کمکم کرد و راضیم از ماما
مامان آنیتا مامان آنیتا ۲ ماهگی
مامان امیرعلی جانم🧸 مامان امیرعلی جانم🧸 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت 2
هیچ دردی نداشتم ، بعد از یکساعت پذیرش چون تعداد خانومای باردار زیاد بود نوبتی رفتیم برای تشکیل پرونده و ان اس تی و امادگی های اولیه ، همونجا ماما منو معاینه کرد خیلی دردناک با فشار و فهمیدم که کاملا تحریکی بود ، گفت دو سانت بازی و لگنتم خوبه😦
تعجب کردم که دردی نداشتم همین که پاشدم خون و ترشح داشتم و دلم درد گرفت ، بعد رفتم توی اتاق ان اس تی ، و این میون ی خانومه توی راهرو کیسه آبش ترکید و با دهانه ی 8 سانت زایمان کرد ، صدای جیغ و فریادش واقعا منو ترسوند و ب گریه افتادم ، ب همسرم پیام دادم گفتم میترسم ، یهو اومدن و دیدن ک من همه چیو دیدم و شنیدم سریع منو بردن تو اتاق خودم
مامایی که مسئول من شده بود یه نصف قرص اورد فهمیدم قرص فشاره خوردم و ساعت 10/30 بهشون گفتم میخوام همسرم پیشم باشه ، درد داشتم اما خیلی خفیف و مثل پریودی ، همسرم کمکم میکرد تو اتاق راه برم ، روی توپ نشوندم ، تا 12 دردام کمی بیشتر شد رفتم توی حموم و از همسرم خواستم آب گرم پشت کمرم بگیره
ساعت نزدیکاری 1 ظهر بود و من کاملا متوجه انقباضا میشدم
به همسرم گفتم تایم بگیر ، فهمیدم پنج دقیقه یکبار انقباض دارم
ما بین دردا ، همسرم برام مداحی گذاشت ، قرآن میخوند
خودم سوره ی یاسین رو پخش کردم و با هم وقت رو میگذروندیم ، ساعت 1 و خورده ای بود دردام بیشتر شد اما بازم تحمل میکردم ازم خواستن روی تخت دراز بکشم تا ان اس تی وصل کنن این میون باز دکترم و ماما معاینه کردن و گفتن سه سانتی
مامان دلوین خانوم مامان دلوین خانوم روزهای ابتدایی تولد
#پارت دو زایمان
دیگه همسرم سریع دور زد و برگشتیم بیمارستان . اینم بگم جون فک میکردم میخوان بستریم کنن از صبح هیچی به جز یه کیک و اب میوه نخورده بودم و وسایل دخترم رو با خرما و اب میوه و اینا برداشتم بردم. رفتم بیمارستان دکتر گفت دراز بکش و اصلا استرس نداشته باش، ازم دوبار ان اس تی گرفت که گفت بگو شوهرت کارای بستریت رو انجام بده،منم رفتم به شوهرم گفتم اونم کار رو انجام داد و زنگ زد به مامانم ،حالا هم استرس زایمان طبیعی رو داشتم که تجربه اولم و نمیدونم چی در انتظارمه هم خوسحال بودم، تا وارد زایشگاه شدم تخت های کنار رو نگاه میکردم که از درد به خودشون پیچیده بودن واقعا خیلی ترسیدم و من هم کلا درد نداشتم و یک انگشت بیشتر باز نبودم ، دوباره برام دستگاه نوار قلب بچه رو گذاشتن و گاز اکسیژن وصل کردن و 4 تا سرم مختلف زدن ولی من درد اصلا نداشتم،از ساعت 4 تا 9 شب بدون درد بودم، تقریبا ساعت 7 بود که تخت کناریم رو قرص گذاشتن و براش کیسه ابش رو پاره کردن که از درد جیغ میکشید، با خودم گفتم منم کیسه ابم پاره نیست یعنی قراره همینجوری بشم و کاملا خودمو رو باخته بودم و گریه میکردم که با گریه های من قلب بچه بیشتر افت میکرد و هعی ماما و دکتر پیش من میومدن...😭
مامان نور مامان نور ۱ ماهگی
ماجرای زایمان خودم
طبیعی
پارت ۴
دکتر اومد و دید رو زمین خوابم با پاهاش زد بهم و گف تن لشت رو بلند کن اومدم معاینت کنم
بهش گفنم مگ حیونی اینقدر بد میزنی گفت اگه حیون تو نبودی نمی اومدی طبیعی زایمان کنی
فقط نفرینش میکردم
بخاطر جون بچم هم شده چیزی نگفتم و بلند شدم رو تخت
ساعت ۱۰ بود معاینه کرد ۸ سانت بودم
رفت و گفت براش آمپول بزنید آمپول زدن و گفتن هعی باید فشار بدی
و باز تنهام گذاشتن
هعی فشار میدادم و جیغ میزدم اونا هعی میگفتن جیغ نزن آروم باش خودتو خفه کن و....
هر ده دقیقه می اومدن معاینه میکردن و من درد میکشیدم تا ساعت ۱۱ و نیم
ی پرستار اومد بالا سرم و نشست گقت زور بده منم زور میدادم گفت سر بچه رو داره میبینه و رفت و گفت فقط زور بدم احساس کردم ی چی ازم در اومد
و داد زدم اومد بعد دکتر گند اخلاق وحشی اومد
با قیچی شنیدم ی چی رو برید نگو واژانم رو پاره پوره کرد
و دید سر بچه بیروت فقط بچه رو کشید بیرون و ناف رو برید
و شروع کرد ب بخیه زدن و هعی غر میزد خیلی پاره شدی هر چی میگفتن خودت اینکار کردی گردن نمیگرفت
با قیچی میزد تو رون پام پاهام رد سوراخ کرد
ادامه داستان پارت بعد
مامان حرير مامان حرير ۱ ماهگی
ببخشيد خانما من رفتم بچمو شير بدم😁🤦🏻‍♀️
خلاصه من همه تلاشمو كردم كه طبيعي بشه دو هفته مونده به زايمان رفتم براي معاينه
ماما معاينه كرد و گفت يك سانت بازه
برو و حسابي پياده روي كن
منم رفتم و شروع كردم فشرده پياده روي
هر شب سه بار از پل هوايي بالا پايين مي رفتم
٣٨ هفته تمام بودم كه درد هاي پريودي اومده بود سراغم
مطمين شده بودم اين درد ها عادي نيست
فرداش رفتم مطب دكترم بهم گفت انقباض اساسي داري
و ي لحظه مكث كرد و گفت حركات بچه ت خوبه؟ گفتم اره!
گفت ضربان قلبش بالا پايين ميشه همين الان برو nst
منم رفتم و گفتن بله ضربان قلبش در نوسانه
گفتن اگ بخواي همين الان بستري ت ميكنيم بخاطر شرايطت
منم ريسك كردم و گفتم نه ميرم دردام بيشتر شد ميام ولي هر روز ميام براي چكاپ
خلاصه دو روز بعد رفتم براي معاينه مطب دكترم
كه گفت اب دور جنين كم شده
و ضربان قلبش صعيف
بلافاصله نامه بستري و ختم بارداري داد
منم با كلي استرس رفتم سمت بيمارستان....
اونجا گفتن شما بايد بستري و سزارين اورژانسي ...
چيزي كه ازش وحشت داشتم داشت اتفاق ميفتاد
مامان پندار مامان پندار ۲ ماهگی
زایمان پارت اول

من ۲۳ اسفند آخرین سونو رو رفتم تو سونو بچه سفالیک بود و سرش تو لگن.بند ناف هم یک دور پیچیده بود.اومدم خونه خانواده ام خواهرام خیلی بهم استرس دادن طبیعی زایمان نکن با بند ناف خطرناکه برو به دکترت اصرار کن که سزارینت کنه منم شنبه که دکترم مطب هست پریدم پشت فرمون انگار نه انگار که پا به ماهم رفتم پیشش که صحبت کنم سزارین بشم جلوی در منتظر بودم منشی بیاد درو باز کنه یهو حس کردم یه چیز تو شکمم ترکید و حس خیسی بهم دست داد اما متوجه حجم خیسی نشدم تا بعد اومدن منشی رفتم سرویس دیدم خیلی زیاده و خون قاطیش بود.
دکتر اومد معاینه کرد گفت دو سانتی و قطعا کیسه آبت پاره شده بازم گفت خودتو تو دردسر سزارین ننداز برو طبیعی زایمان کن دهانه رحمت خیلی نرمه.
دیگه گفتن با این وضع نشین پشت فرمون خواهرم اومد دنبالم با نامه ای که دکتر داده بود رفتم بیمارستان سریع تو بخش LDR بستری شدم و کارهای روتین و سوال جوابای عادی رو پرسیدن…
ادامه پارت بعدی
مامان آوید مامان آوید ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان در بیمارستان رضوی مشهد
تقریبا ۴۰ هفته ام پر شده بود دکترم گفت که دوشنبه برو بیمارستان برای ent ؛ اگر لازم باشه پرسنل به من زنگ میزنن ؛ من رفتم اتاق معاینه ؛ رفتار پرسنل خوب نبود از همون اول استرس به من وارد کردند و خیلی هم نوبتم طول کشید با اینکه خلوت بود ؛ خلاصه معاینه شدم و گفتن هنوز یکی دو روز دیگه جا داری ولی با این حال به دکترم زنگ زدن و جواب آزمایش ها رو بهش دادن و اون گفت برای فردا طبیعی ؛ بستری بشم ؛ با اینکه هیچ دردی هم نداشتم و دهانه رحمم هم اصلا باز نشده بود ؛ اینجا بود که پرسنل استرس وارد کردند و بهم گفتند زود برو کاراتو بکن و وسایلتو بیار و .... که بستری شی ؛ من بیرون داشتم با همسرم حرف میزدم که یکی از اون خانوما با لحن بد بهم گفت خانم زود باش دیکه بیا بهت لباس بدن برو لباساتو دربیا و اینا ؛ خیلی بد بود
خلاصه که من رفتم اتاقم و لباسامو تحویل دادم دوباره بهم الکترود و فشار اینا وصل کردن تقریبا ۵ دقیقه بعدش ضریان قلب بچه کند شد و صداش نمیوومد به پرستار گفتم اومد و رفت و بتز دوبار اومد بهم دستگاه اکسیژن وصل کردن و به دکترم زنگ زدن یهو گفتن دکتر گفته سزارین اورژانسی ؛ منو بگو داشتم میمردم سوند وصل کردن داشتم میلرزیدم و یخ زده بودم خیلی بد بود بلاخره رفتم اتاق عمل ......
مامان آقا شاهان مامان آقا شاهان ۲ ماهگی
سلام خانم ها منم اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بهتون بگم جمعه ساعت ۱۲ بود دیدم بچه انگاری میلرزه تو شکمم خیلی نگران دلواپس شدم رفتم بیمارستان آن اس تی بدم ک گفتن باید معاینه بشی رفتم معاینه شدم گفت خانم ۳ سانت باز شدی بدون هیچ درر و فشارم بخاطر استرس زیاد بالا بود ۱۴ بود اونام گفتن باید بستری شی و زایمان کنی تو هفته ۳۹ هفته ۲ روز رفتم بالا از ساعت ۳ تا ۵ درد نداشتم کم کم دردام شروع شد وای خیلی سخت بود بعد هی میومدن معاینه شدم ۶ سانت با درد فراوان میگفت ورزش کن منم ورزش کردم ی خانم مامایی ک خدا خیرش بده اومد کمکم کمرم ماساژ میداد دکترا گفتن ۶ سانتی همون خانم اومد بهم گفت ک دهانه رحمت باز باز بچه من احساس میکنم سرشو و ی دفعه دردام شدید شد پسر گلم بدنیا اومد ساعت ۱۱ پنجاه هفت دقیقه اون ک اومد تموم دردام از بین رفت و منتظر جفت اونم اومد خیلی قشنگ بخیه زدن در کل خیلی بهتر از زایمان سزارین بود درد زیادی هم نکشیدم ولی گذشت خداروشکر ایشالله همه بسلامتی فارغ بشن