سلامممم با این عکس زیبا از دخترنازم❤️
عشقا من ۴ تا خواهرشوهر دارم ک یکیش کرج شوهر کرد و هر ۴ ۵ ماه درمیون میان ۱۰ روز میمونن خونمون و میرن😒
فقط هم خونه ما میمونن چون شوهرم تک پسر خانوادس و مادرشوهرم با ما زندگی میکنه چون پدرشوهرم ۳۰سال پیش فوت شد❤️‍🩹
هرررسری ک میان خونمون حوله دخترمو استفاده میکنن دست ب حریم شخصیش میزنن و خیلی اعصابش خورد میشه واقعا😑
دیروز خواهرشوهرم گوش درد داشت اخرشب دخترم صورتشو شست دنبال حوله صورتش میگشت یهو دید خواهرشوهرم حوله رو داغ کرد گذاشت رو گوشش😐😐
اومد اتاق ب من گفت مامان یعنی چی من با حوله دستوصورت خشک میکنم چرا هرسری میان باید دست ب حریم من بزنن😨
بلند گفت خواهرشوهرم اینا شنیدن ..
بعد سرما هم دارن هی روشنارو بغل میکنن اخه این بچه سرما بخوره من‌چیکار کنم چجوری باهاشون رفتار کنم از یطرف میگم خب دیر ب دیر میان اشکالی نداره ولی بچم مریض شه من چ غلطی کنم؟؟
دیروز زنگ زدم ب رویا طبق معمول صدای تماس گوشیم زیاد بود رویا داشت میگفت چرا بچرو میدی بغلشون مریضن بچه سرما بخوره اینا جواب میدن🥲
بازم‌مثل اینکه خواهرشوهرم شنید و حالا از امروز یکمی حالت پوکر داره و انگار ناراحت شده
خب واقعا بنظرتون حق با دخترم نیست؟؟؟
من میوفتم تو رودروایسی نمیتونم بهشون چیزی بگم رویا زبونشو داره🫠

تصویر
۱۸ پاسخ

عزیزم کسایی ک شمال زندگی میکنن و اقوام میان خونشون میمونن اکثرا اینجور مشکلات رو دارن شما بهتر بود وقتی اومدن خودتون یه سری وسایل شخصی رو دراختیارشون میذاشتین مثلا حوله پتو متکایی بذارین کنار مخصوص مهمان ک اینجور مسائلی پیش نیاد اوناهم گناهی نکردن دیگ یه برادر دارن مادرشونم ک پیش شماست با کلی ذوق و عشق میان سمت شما

در رابطه با سرماخوردگی هم اصلا چیزی نیست ک بخوایید رودرواسی کنین خیلی محترمانه بگو اخ اخ سرماخوردی توروخدا از این بچه فاصله بگیرید این سرما بخوره من بیچاره میشم و فلان اینجوری علنی بگید بهتره تا یواشکی

ب نظرم بذار رویا بگه ولی بهش بگو با احترام ولی بگو بذار لااقل متوجه بشن رفتار اشتباهشون رو

خب قربونت برم این وظیفه دی شماست و حوله و وسایل نظافتی شخصی در اختیار مهمونتون بزارید درمورد سرما خوردگیم ک جون بچته تاروف نداره ک رک و راست بگو ک سرما بخوره اذیت میش یا ماسک بزنید یا بغلش نکنید

سلام عزیزم بهتره از این به بعد هروقت که اومدن یه اتاق رو خالی کنی براشون
شونه و حوله هم بگیر بزار داخل اتاق
که اگه خواستن استفاده کنن دست به وسایل شخصی شما نزنن

شرایط سختی داری حق داری صبر کن تا برن خودت چیزی نگو برات بد میشه این همه خوبی تو نمی بینن فقط اگه خدا نکنه چیزی بگی

ای بابا مهمونن دیگ بخاطر خدا بهشون مهربونی کن منم مادرشوهرم دم عید اومد همین دو سع روز پیش رفت یک ماه خونه من بود دست تو یخچال میکرد میگشت کابینت ارو یع کارایی میکرد حرصم در میومد ولی میریختم تو خودم گفتم اشکال ندارع مهمونه بخاطره خدا هیچی نگفتم

مهمونی که چند روز خونه کسی میمونه وسایل شخصی باید برا خودش بیاره دیگه یه حوله را که باید برا خودشون بیارن

چه تفاهم منم 16سالمه

یک کلمه بگم رو در وایسی نکن من باشم فوش میدم میندازمشون بیرون بچم سرما خورد کی اسیر بیمارستان شد مننن من یک هفته بیمارستان بودم یک هفته غذا نخوردم طبعم نمی‌گرفت بخاطر رو در وایسی ...

😐آنه مره بد انه شی خاخرا گو رع موننه

آفرین ب رویا
باید رودروایسی و گزاشت کنار عزیزم

حتماوسایل شخصی بچه هاتوجداکن ازمهمونات
ازدست فروشابرو چندتا حوله حمام وحوله صورت خشک کن بخر برای مهمان بزارکنار وقتی اومدن بهشون بگو ازاینا استفاده کنید بچه ها حساسن رووسایلشون
دخترتون کارخوبی کرده گفته وسایلشو جمع کنه ودسترس اونا نزاره وقتی اونابرداشتن بگه من صورتم جوش میزنه دیگه استفاده نمیکنم برای شماباشه
چندباراین کاروانجام بده اونا متوجه میشن وقتی بیان خودشون باید وسایل شخصیشون وبیارن ودیگه دست نزنن به وسایل دیگران

اگر مطمئنی ک خواهر شوهرت شنیده برو بهش بگو اگ ناراحت شدی دیگ ببخشید این دخترم جوونه رو وسایلش حساسه به خودم میگفتی بهت حوله جدا میدادم و این حرفا

چند‌سالشه‌رویا

دخترت چند سالشه

اتفاقا خوبه که دخترت میتونه حرفشو بزنه، مهمونن و باید با احترام باهاشون رفتار بشه،نباید خیلی هم تند و تیز بهشون تیکه بندازه ولی میتونه مودب حرفشو بگه

بزار رویا بگه تا یکمی بفهمن. البته اگه بفهمن.... واقعا کارشون اشتباهه.
بچه رو نزار بغل کنن. طفلی مریض میشه خدایی نکرده عذاب میکشه

سوال های مرتبط

مامان آراد👶🏻 مامان آراد👶🏻 ۱۲ ماهگی
چرا انقذ بی زبونم پیش خانواده شوهرم شاید روم ب روشون باز نشده یا شایدم حساسم خیلی هرچی هس خبلی دارم خود خوری میکنم خونه مادرشوهرم دعوت بودیم دیدم پسر خواهرشوهرم ۱۴سالشع گف دایی آراد بزارم رو دوشم اخه خوشش میاد شوهرم با افتخار با صدای رسا گف بزار اونم گذاشت منم قفل شده بودک چیزی نگفتم نگو اولین بارش نبود زفته بودم بیرون شوهرم با پسرم رفته بودن خونه خواهرش اونجا این حرکت اجرا کرده بودمیام خونه میگم چرا اخه از من اجازه نگرف کاش میکفتم دایی هیچکارس اختیارش دست منع خطر داره میندازی . مادرش ک حلوا خورد بچم میداد رفتم گفتم آلرژی داره ب ارد گندم نده گفت تو یدونه موز میدی چیزی نیس من میدم چیزیه شوهر خنگم زفته بود گفته بود ما روزی یدونه موز میدیم بهش بچه ها همه بچم بغل میگیرن بچه ۸ ساله بچمو میزاره بغلش میشینه رو مبل والا میگم ناراحت میشن چیزی بگم از طرفی هم میگم جون بچم ب خطر میوفته بدرک ک ناراحت میشم میگم شوهرم چرا انقد بیشعوره چرا همینجوری نگاه میکنه اجازه میده هزار بار بهش گفتم نزار بچه رو بغل کنن میندازن گوش نمیده اصلا
مامان رویا و روشنا💛 مامان رویا و روشنا💛 ۸ ماهگی
بچها بیاید یچیز بگم🤭😂😂
چقد تاپیک میزارم از بیکاری🫢😂
امروز سرگرم کارا بودم اتاق دخترم مورچه بود همه چیو ریختم بیرون ک جاروبرقی بکشم از نو😒
روشنا داشت بازی میکرد نق نق میکرد خوابش میومد ولی نمیخوابید لج داشت
ب رویا گفتم ببر بچرو تو اتاق بخوابونش گفت باشه😂
اینجا اصلا متوجه نشده بودا
تا بغلش کرد برد اتاق دید ی بوهایی میاد خیلیم تند و بد بوووعه🤣
فکر کرد از دهن روشناس اخه شربت خورده بود واسه سرماش😬😬
یهووو نگاه ب دستش کرد دید اههههه روشنا پی پی کرده بود و در زد رو دستش چون اسهال بود🤣🤣🤣🤣🤣
حالا هی میگه مامانننن ماماننننن بیاااااا🤣🤣منم اهنگ گذاشته بودم با رقص مشغول کارا بودم اصلا صداشو نشنیدم🫢🤣
مادرشوهرم اومد گفت چیه چیشد رویا
گفت بگو مامان بیاااااااد😫😫😫😫😫😫
اومدم دیدمش از یطرف خوشحال بودم ک بچرو نزاشته بود رو تخت و متوجه شد سریع چون روکش تختو تاااازه شسته بودم از یطرفم از خنده ریسه رفته بودم🤣🤣🤣🤣
رویا قیافش اینجوری بودااا😩😩😢😢😭😭😰😰😰😰
من اینجوری🤣🤣🤣🤣🤣
امان از دست این بچها😂😂
یادم میوفته میمیرم از خنده گفتم بیام ب شمام بگم🤪🤪
مامان فندق نمکی🌰💙 مامان فندق نمکی🌰💙 ۷ ماهگی
وای از دست کارای این خواهرشوهرا...
خواهرشوهرم دهه ۵۰ ایه
و دوستام میدونن ک چه بدیا و حسادتایی داره
بچه من ماشالله پوستش سفیده و بوره.و اینم بگم من عاشق پوستای سفید و هم پوستای گندمی و هم سبزه ام
یعنی اصلااااااا رنگ پوست هیچوقت برام مهم نبوده
مهم سلامت بچست
خلاصه خواهرشوهرم وایساده بود کنار بچم
بعد یهو گفت آیییی حسین کوچولوییاش سفید بود(بچه‌ی برادر بزرگش یعنی)
یهو جاریم برگشت گفت:
حالت خوبه؟اون از اول سبزه بود کجاش سفید بود انگار حالت خوب نیست😆😆😆
یعنی اون لحظه فقط خودمو نگه داشتم که از خنده نترکم
اخه بگو وفتی مادر بچه ادعایی نداره تو چرا خالی میبندی زن حسابی🤦‍♀️
ازونورم موقعی ک داشتم شام میکشیدم میبینم شیشه شیرِ خالی داده دهن بچم و بچم داره هوا میخوره🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
شوهرم گفت اجی شیشه خالی نذار دهنش معدش پر هوا میشه بچه
بعد تازه برگشته از زبونل بچم ب من میگه:
مامانی من برم شهرستان باهاشون؟
(درحالیکه مجردن و تجربه بچه داری هم ندارن و آرزوشونه بچه رو از پدر مادرش جدا کنن.همینکارم با یکی از بچه های جاریم کردن و هرجا میرن با ذوق میگن:پسر جاریم به عمش میگه تو مامانمی همه کسمی...)
خلاصه من خیلی محکم گفتم نخیر عمه جون من هرجا برم با مامان بابام باید باشم