۱۳ پاسخ

بیارشرایطش رو داری

بچه های منم خیلی دوست داشتن میگفتن مامان لطفا یک نی نی بخر واسمون تا اومدیم مسافرت و هی بچه دیدن در حال گریه اشک جیغ و فریاد دیگه مدام میگن مامان ما حوصله نداریم نی نی نمیخوایم خودمون خوبیم🤣😂

من ۳۳سالمه واس بچه دوم هی امروز فردا میکنم انقد ک استرس دارم ودخترم بشدت حسود حتی ب مهمونی ک میادخونمون پذیرایی کنم میگه تواونوبیشترازمن دوس داری

از مهره ک برن پیش دیگه سرشون گرم

منم یه پسر دارم میگه بیار یه نی نی بزرگش کنیم ولی فقط به حرف نیست که خیلی سختی داره بچه دار شدن تا آخر عمرت مسئولیت داره یکم فکر کنین بعد درگیر بشین

خب بیار عزیزم
مگه ما تا کی زنده هستیم
بچه هامون باید پشتوانه داشته باشن

من دوتا پسر دارم ۵سالهو۷ماهه بزرگه میگه مامان آبجی بیار میگم مامان دست من نیست خدا خواسته داداش بهت داده میگه خوب یه ابجیم بیار😂🥲

پسر منم میگه باید سه تا شیم آبجی میخام....
خدا حفظشون کنه پوستمو کندن این تعطیلات بس شیطونن

عزیزم ،من علیرضام نمیگه علیسانم میخواد ،بچه هاتون چند ساله ان؟

بچه ها همینن پسرمنم یه مدت گیرداده بود ما دوتاییم من بچه بیشترمیخام چنتا خواهر دیگه میخام.کسی هم ببینه بچه زیاد داشته باشن میگه نگاه اونا زیاد بچه دارن ما دوتاییم😬😬میگه خودم بزرگ شدم میخام ده تا دخترداشته باشم🤣🤣🤣یدونه پسر

اولی بهش مزه کرده 😂

بارانم همش میگه یکی دیگه هم بدنیا بیار ۳ تا بشیم😂اونم حتما دختر باشه😅

به به بهترین پیشنهاد، من اینقدر پسرم خوشحاله وباداداشش بازی میکنه کیف میکنم🥹

سوال های مرتبط

مامان 💙دوتا فسقلی💙 مامان 💙دوتا فسقلی💙 ۵ سالگی
بچه ها از مهد پسرم متنفرم
خاک تو سرشون
امروز اشتباهی بجای یکی دیگه عرفان رو فرستادن دم در خودشونم نرفتن ببیننن کیه پشت در
شانس آوردم عرفان دیده کسی نیست برگشته تو کلاس اگر میرفت تو کوچه دنبال من میگشت من چه خاکی تو سرم میکردم
اینقد حالم ازشون بهم میخوره که خدا میدونه
زنگ زدم مدیرشون گفتم این چه وضعیه مگه مربی نمیره بچه رو تحویل بده با پر رویی میگه نه نمیرن
وای خدا اصلا سرم داره سوت میکشه
عرفان میگه من تنها رفتم مدیرشون میگه من از مربی پرسیدم گفته نه من با عرفان رفتم دیدم کسی نیست با عرفان اومدم بالا ولی همون مربی دروغ گفتنش برام ثابت شده ست چون حرف منو دوتا کرد
چند بارم به عرفان گفتم با خاله .... رفتی دم در دیدی بابای ... هست خاله چیکار کرد(اینجوری پرسیدم که اگر عرفان اشتباه میگه تنها رفته بفهمم)
هی میگه دارم میگم تنها رفتم پایین چی میگی تو
ینی اینقد با این مهد مشکل دارم که خدا میدونه
اینم از اینکارشون باز😢
فردا برم مهد رو سرشون خراب میکنم میخوام بگم فیلمای دوربینا رو بیارین یا عرفان دروغ میگه تنها بوده یا مربی شما هر چی هست من میخوام بدونم برام ثابت بشه
مامان شهریار و🤰 مامان شهریار و🤰 ۵ سالگی
نمیدونم حکمت خدا چیه تو اینهمه گرفتاری و مشکلی که داریم این بچه رو بهم داد واقعا موندم،،،اصلا اوضامون اینقدر داغون شده که روز به روز داره بدتر میشه انگار همه درها رومون بسته شده شوهرم دیکش پاره شده افتاده گوشه خونه کلی بدهی داریم کلی قسطامون عقب افتاده اجاره خونه ،،خوراک و پوشاک اصلا افتضاح از یه طرف میرم د‌کتر بااین خرجایگرون نه بیمه ایی دارم نه چیزی،،کارم شده گریه کردن و غصه خوردن به شوهرم میگم بیا بریم تهران سرایداری میگه نه میترسم اگه یه وسیلشون گم شه گردن ماهست میگم هیچی نمیشه میگه نه میترسم،،کار دیگه ایی هم نمیتونه کنه کلا فلج شده افتاده گوشه خونه،،خیلی داغونم خیلیییی دارم به هر دری میزنم ولی همه بستس اگه بحث امتحانم بود بسه دیگه خسته شدم تا کی،،نمیدونم تاوان کدوم کارمو دارم پس میدم،،،نیاین نگین اگه بچه نمیخواستی چرا جلوگیری نکردم من جلوگیری میکردم ولی یه بار از دستمون در رفت اونم باشرایطی که من داشتم موندم که چجوری گرفت من تنبلی تخمدان خیلی شدید داشتم در حدی که دکتر رو بارداری اولم کلا قطع امید کرد منو گفت امکان اینکه باردار نشی خیلی زیاد ولی خدا پسرمو داد
مامان AVA🤍🫧 مامان AVA🤍🫧 ۵ سالگی
هستید؟
میخام یه چیزی بگم
من خیلی زود ازدواج کردم
حدودا۱۵ سالگی
خیلی زودم بچه دار شدم
۱۸ سالگی
درسته کنارش درسم و ادامه دادم،زبان خوندم،سرکار رفتم،کلاس رفتم
ولی بحران های عجیبی از سر گذروندم..
از بچه بازیای شوهرم
عمل قلب بازش
زایمان سختم
بستری شدن اوا
کرونای لعنتی
نیش و کنایه ی اطرافیان
مرگ عزیزام
دیرصحبت کردن اوا
و در نهایت بیشفعالی که سه ساله درگیر درمانشم...
بعضی از دوستان اینجا درجریانش هستن
چقد سختی کشبدم
حدودا ۵،۶ ماهه
حس کردم دیگه اوا از اب و گل دراومده
دغدغه هاش کمتر شده
بیشتر برای خودم وقت گذاشتم
قبلا از درون داغون بودم
ولی مجبور بودم همیشه یه نقاب شاد و خوشحالی به صورتم بزنم
ولی الان اوضاعم فرق کرده
از درون خوشحالم
احساس رضایت دارم...طوری که اطرافیانم فهمیدن
میگن چقد انرژیت رفته بالا،چقد سرزنده شدی...
امروز یه جایی بودیم
یکی بهم گف حالا که اوا اوکی شده
وقتشه یه بچه ی دیگه بیاری
گفتم نه اصلا
گف چرا اینجوریاختلاف سنیشون کمتر باشه بهتره
گفتم تازه دارم میفهمم زندگی چیه
تازه شدم برای خودم
گف چقد مغروری
بیشتر به فکر خودتی تا بچه
گفتم بهتره یه مامان شاد و سرزنده باشم برای یه نفر
تا یه مامان استرسی و افسرده برای دو نفر
.
.
.
حالا نظر شما چیه؟
به نظرتون کار من خودخواهیه؟
مامان 👑هانا خانوم👑 مامان 👑هانا خانوم👑 ۵ سالگی
سلام مامانا یه کم راجب معلم و مربی های بچه هاتون بگید
با بچه هاتون همدلی دارن؟اگه رفتار اشتباهی کنن بهشون تذکر بدین چطور برخورد میکنن قبول دارن یا نه
دختر من کلاس آی مت میره متاسفانه خیلی از سرماخوردگی و مریضی اضطراب داره
دیروز تو کلاسشون یکی از دوستاش اومده بود که سرما داشته ولی ماسک زده بود هانا شروع کرده گریه کردن که وای میترسم مریض بشم معلمشون برگشته با تندی گفته هانا کارت خیلی زشته
حالا بچه میگه من دیکه کلاس نمیرم معلممون دوستم نداره بهش هم گفتم زبونش هم سه متره میگه دخترت رفتارش بد بوده باید متوجه کارش بشه گفتم منم میدونم رفتارش اشتباه بوده میتونستید بهش بگید برو پیش مامانت آروم که شدی بیا تو کلاس
باز میگه نه شما باید به بچه ات بفهمونی کارش غلط بوده میگم بچه نمیدونه که چیکار داره میکنه استرس داره چون هر وقت مریض میشه تا دو سه ماه طول می‌کشه که خوب بشه بعدش هم همش پپج سالشه چیکار کرده که اینطوری باهاش برخورد کردین
بازم حاضر نبود اشتباهش قبول کنه
کلا یه جوری باهاشون برخورد میکنه انگار بچه های ده ساله
یا یه مورد دیگه اش دو سه تا از بچه ها هی میخندیدن کتاب بسته گفته من اصلا درس نمیدم به بچه اضطراب وارد میکنه حس طر شدگی بهشون میده میگه اگه حرف زدی دوستت نداره اگه خندیدی درس نمیدم ول میکنم از کلاس میرم......