۲ پاسخ

اخرش پیش دکتر کی زایمان کردید؟؟؟

عزیزم هزینه ازت نگرفت

سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان نخود مامان نخود ۲ ماهگی
سلام مامان گلیا
چون خیلیا تو ن گفتین تجربه زایمانتو بذار گفتم بذارم
من زایمان دومم بود زایمان اولم تو ۳۶هفته دردم گرفت
این زایمانمم ۳۷ هفته بودم
از هفته ۲۴ انقباض داشتم و شیاف میذاشتم
۳۶ هفته که رفتم دکتر گفت شیافو قطع کن ولی من تا۳۶هفته۴روز گذاشتم
بعد چون گفتم شیاف گذاشتم و استراحت نسبی بودم کم کم ورزش کنم
رفتم پله تمیز کردم البته یه طبقه فقط
فرداشم رفتم حمومو شستم حالت چمپاته
شبشم رابطه بدون جلوگیری داشتم
از فرداش دیدم انقباضام فرق کرده هی تایماش کم میشد
منم هر انقباض یه نقطه میذاشتم
گفتم بذار برم حموم شاید یهو لازم شد برم بیمارستان
دیگه تا از حموم اومدم دیدم ۵ دقه ای شده یهو
رفتم بیمارستان
تا رسیدم ۳دقه ای شده بود
گفت برو بخواب معاینت کنم گفت ۶سانتی تعجب کردم اخه اولیو ۴دقه ای بودم معاینه شدم ۲سانت بودم
گفت کیسه ابتو بزنم بچه بدنیا میاد بذار دکتر بیاد
من دیگه فقط راه رفتم کمر چرخوندم
دکتر که اومد کیسه رو زد زور میومد هی بازم راه رفتم دیگه بعد نیم ساعت بعد کیسه اب رفتم رو تخت زایمان و با بی رمقی زور میزدم اخه هیچی نخورده بودم چندین زور زدم ولی نمیتونستم زیاد رمق نداشتم گفتم برش بزن دکتر گفت نههههه بذار بیاد
دیگه دوتا زور مهم زدمو دنیا اومد وای که راحت شدم
برا بخیمم اصلا اذیت نشدم دوتا بخیه خوردم فقط لگن دردم یکم همین
مامان ماهلین🤍 مامان ماهلین🤍 روزهای ابتدایی تولد
پارت 1
سلام
بعد 15روز اومدم تجربه زایمان طبیعی مو بزارم،
روزی من 39هفته و 2روز بودم 14تاریخ زایمانم بود هیچ دردی هم نداشتم
صبح همون روز مامانم زنگ زد که بابام بینیش خون ریزی شدید کرده و خون بند نمیاد ،اصلا نفهمیدم چجوری لباس پوشیدم و رفتیم بیمارستان وقتی رسیدم دیدم پلاستیک پلاستیک دستمال خونی و از گلوش و بینیش عین آب داره خون میاد دیوونه شدم ،اشکم روون شد خلاصه تا ساعت 2یعد از ظهر دکتر اومد و قرار شد عملش کنن من واقعا دیگه نای اشک ریختن نداشتم و ی دلدرد جزئی هم داشتم ک گذاشتم پای زیادی نشستنم ،کم کم دردام داشت شروع میشد و من خبر نداشتم چون گاهی اوقات دلدرد پریودی میگرفت و ول میکرد از اواخر 8ماه ،دیگه تحملش سخت بود اومدم خونه کمی استراحت کنم که بهتر بشم و بابام بستری بود اول درد هام 15دقیقه ای بود شدید میگرفت دیگ اینجا شک کردم ،به شوهرم گفتم
اون کفت بیا بریم بیمارستان اما مان مقاومت میکردم اخه شنیده بودم دردات بگذرونی بری بهتر ، خلاصه دردام سه دقیقه ای شده بود پاشدم با جارو دستی خونه رو جارو کردم ،ظرف هارو شستم ،با هزار بدبختی ی دوش گرفتم و رفتیم بیمارستان ،ساک بچه رو با پتو و بالشت برداشتیم و رفتیم زایشگاه ،مامانم پیش بابام بود چون قرار بود عمل بشه و من تنها بودم زنگ زدم بهش و گفتم دردام شروع شده
اینقدر اون روز روز پر تنشی بود ک باور نمیکرد میگفت تو که ی چند ساعت پیش دردی نداشتی ،دردام اینجا طاقت فرسا شده بود با ناله گفتم مامان بیا من رفتم زایشگاه ،اونم بین منو بابام گیر کرده بود
مامان لنا و اِلا مامان لنا و اِلا ۱ ماهگی
سلام اومدم بالاخره از تجربه زایمانم بگم‌😁تازه فرصت شد و وقت کردم
دوستان میدونستن که من از چندروز قبل سیزده بدر درد داشتم اونم ب این خاطر بود که ورزشا شروع کرده بودم اما خیلی خفیف بود و همش میگفتم ربطی ب زایمان نداره.اما ی روز قبل ۱۳ بدر ساعت ۱۱ شب بود که بچم‌ حرکت نمی‌کرد از عصر هم حرکتش کم بود دیگ رفتم ان اس تی حرکتش خوب بود اما انقباض هم نشون داد .گفت درد داری گفتم آره میره و میاد .گفت با این انقباضا بیا معاینه کنم ببینم .معاینه کرد گفت ۲نیم ۳ سانت باز شدی اولش خواست بستری کنه بعد گفت برو فردا صبح ساعت ۶ بیا بستری شو .دیگ اومدم خونه تصمیم گرفتم تا ۶ ورزش اینا بکنم ‌بعد برم اما گفتم اگ تا صبح بیدار بمونم خیلی خسته میشم برای زایمان .خلاصه خوابیدم تا ۶ صبح که بیدار شدم دیگ دردی نداشتم اما چون گفته بود رفتم بیمارستان اما گفتم دردی ندارم گفت سیزده بدر هم هست پس‌ معاینه نمیکنم‌ برو گردشت بکن عصر بیا .اومدم خونه و یکم خوابیدم و طرفای ظهر یکم چرخیدیم و ناهار خوردیم و اومدم خونه .حموم رفتم زیر دوش اسکات اینا زدم و راه میرفتم و قر کمر و چمباتمه خودم چپ و راست تکون میدادم دیگ دردا داشتن میومدن فاصله زیاد بود اما دردش ی کوچولو شدیدتر از دیروز بود .ساعت ۸ نیم رفتیم بیمارستان .‌پرونده اینا تشکیل دادیم و معاینه کرد گفت سه سانتی .از همون اول آمپول فشار رو ب صورت سرم وصل کرد و نوار قلب هم وصل ب شکمم بود چون آمپول فشار زده بودن میگفت تا آخر باید شکمت باشع تا ی وقت ضربان قلب بچه افت کرد بفهمیم خلاصه که ۱۰ نیم سرم وصل کرد.۱۲ اینا دردام یکم شدیدتر بودن اما با نفس عمیق و... رد میکردم دردا رو ‌.
دوباری هم بالا آوردم و حالم خیل بد بود.
مامان نخودی،مهدیار مامان نخودی،مهدیار ۱ ماهگی
تجربه زایمان من ۱
من۴۰ هفتم تمام شده بود قرار بود ۱۴ فروردین برم بیمارستان بشتری ضم با نامه بهداشت برای طبیعی ، اما روز سیزده به در با شوهرم یه دوری با ماشین زدیم فقط ، جایی نرفیم ، وقتی اومدیم از ۳ بعدظهر حس کردم شرتم داره خیش میشه محل ندادم و خوابیدم باز دوباره ۶و ۷ بعدظهر دیدم این خیسی ادامه داره و داره بیشتر میشه بازم زیاد نبود فکر کردم ترشح هست ، بی رنگ بود عین اب خلاصه ساعتای ۱۰ شب دیگ شک کردم گفتم نکنه کیسه اب باشه سهل انگاری نکنم ، ک رفتم بیمارستان میلاد تامبن اجتماعی و معاینه کرد و گفت پاره شده و بستری کرد ، به دکترم زنگ زد ، دکترم گفت تا ۶ صبح بستری باشه اگر درداش شروع نشد ۶ صبح امپول فشار بزنین ، منو تو زایشگاه تو اتاق ۲ تخت خوابی بستری کردن ، از شب تا صبحش بیدار بودم ک پرستار میگفت بخواب که فردا سرحال باشی برا زایمان ، اما حقیقتا از استرس و فکر و خیال خوابم نبرد ، همزمان با من تخت کناربم با پاره سدن کیسه اب بستری شده بود ، اون درداش همون شب شروع شد اما من نه
ادامه تاپیک بعد ....
مامان دلانا مامان دلانا ۲ ماهگی
سلام خانوما... تجربه زایمانم رو براتون میزارم ..
دکترم برای ۳۸ هفته و ۴ روز وقت سزارین بهم داده بود تقریبا از سه هفته قبلش ورم شدید یه طرفه شروع شد آزمایش دفع پروتئین هم مشکلی نداشت فشارمم همیشه رو ده بود..دو هفته مونده به زایمانم رفتم پیش دکترم قرار شد ۳۷ هفته و ۴ روز بچه رو بردارن...یه روز قبل عملم رفتم بازار زیاد هم دور نزدم اومدم خونه درد پریودی داشتم یه ترشح سفید ژله ای کشدار دیدم گفتم حتما بخاطر اینکه راه رفتم این ترشح رو دیدم بیخیال شدم..شروع کردم وسیله هامو جمع کردن برای بیمارستان .خونه هارو مرتب کردم آخر شب دوباره یه ترشح ژله ای دیدم ایندفعه مثل نخ دراز بود هرچی میکشیدم از رحمم تموم نمیشد..چون تجربه نداشتم بازم جدی نگرفتم..صبح شد پاشدم رفتم حموم دوش گرفتم کارامو میکردم همش درد داشتم میرفتم دراز میکشیدم باز بلند میشدم ..ساعتای ۱۲ نیم دردام شدید شد ساعت ۱ باید بستری میشدم رفتم بیمارستان داشتم کارای بستری رو انجام می‌دادم درد هم خیلی داشتم بهشون گفتم درد دارم گفتن باید معاینه کنیم معاینه کردن گفتن ۲ سانت باز هست انقباض داری دردای زایمان شروع شده سریع زنگ زدن به دکترم که اورژانسی خودشو برسونه.لباسامو عوض کردن سوند و سرم وصل کردن..از سوند به شدت میترسیدم گفتم میشه تو بی حسی برام بزارین گفت کاری میکنم که متوجه نشی ژل بی حسی زد بعد سوند رو وصل کرد واااقعا هیچ دردی حس نکردم عالی بود.دردام به شدت زیاد شد ماما دوباره اومد معاینه کرد گفت سر بچه خیلی پایینه دارم حسش میکنم کیسه آب هم بمبه هست درحال ترکیدنه.سریع رفت به دکترم دوباره زنگ زد که گف تو راه هست منو ببرن اتاق عمل ..
مامان امیرعلی جانم🧸 مامان امیرعلی جانم🧸 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت 2
هیچ دردی نداشتم ، بعد از یکساعت پذیرش چون تعداد خانومای باردار زیاد بود نوبتی رفتیم برای تشکیل پرونده و ان اس تی و امادگی های اولیه ، همونجا ماما منو معاینه کرد خیلی دردناک با فشار و فهمیدم که کاملا تحریکی بود ، گفت دو سانت بازی و لگنتم خوبه😦
تعجب کردم که دردی نداشتم همین که پاشدم خون و ترشح داشتم و دلم درد گرفت ، بعد رفتم توی اتاق ان اس تی ، و این میون ی خانومه توی راهرو کیسه آبش ترکید و با دهانه ی 8 سانت زایمان کرد ، صدای جیغ و فریادش واقعا منو ترسوند و ب گریه افتادم ، ب همسرم پیام دادم گفتم میترسم ، یهو اومدن و دیدن ک من همه چیو دیدم و شنیدم سریع منو بردن تو اتاق خودم
مامایی که مسئول من شده بود یه نصف قرص اورد فهمیدم قرص فشاره خوردم و ساعت 10/30 بهشون گفتم میخوام همسرم پیشم باشه ، درد داشتم اما خیلی خفیف و مثل پریودی ، همسرم کمکم میکرد تو اتاق راه برم ، روی توپ نشوندم ، تا 12 دردام کمی بیشتر شد رفتم توی حموم و از همسرم خواستم آب گرم پشت کمرم بگیره
ساعت نزدیکاری 1 ظهر بود و من کاملا متوجه انقباضا میشدم
به همسرم گفتم تایم بگیر ، فهمیدم پنج دقیقه یکبار انقباض دارم
ما بین دردا ، همسرم برام مداحی گذاشت ، قرآن میخوند
خودم سوره ی یاسین رو پخش کردم و با هم وقت رو میگذروندیم ، ساعت 1 و خورده ای بود دردام بیشتر شد اما بازم تحمل میکردم ازم خواستن روی تخت دراز بکشم تا ان اس تی وصل کنن این میون باز دکترم و ماما معاینه کردن و گفتن سه سانتی
مامان مهرسام مامان مهرسام ۱ ماهگی
سلام خانما میخوام تجربه زایمانمو بگم
قرار شد من سزارین بشم برای تاریخش رفتم مطب شیوا طالبی من اصرار داشتم تو اردیبهشت باشه ولی قبول نکرد و گفت فقط تو فروردین میتونه منم به ناچار ۳۱فروردین رو قبول کردم
صبح روز زایمان رسید به من گفت ۷:۳۰بیمارستان باش من رفتم کارای پذیرش رو کردم آماده شدم سوند بهم وصل کردن چون با رویان برای بند ناف قرار داشتم و دکتر نمیومد زنگش زدم ولی ناراحت شد که چرا زنگ زدی!از اون طرفم از رویان اومده بودن منتظر دکتر! خلاصه منو بردن اتاق عمل سرم وصل کردن آماده م کردن برای عمل بعد اومدن گفتن نه برو بیرون دکتر دیر میاد!حالا من همینجوری استرس داشتم بدترم شد رفتم با سرم و سوند نشستم منتظر تا بالاخره دکتر تشریف آوردن
خلاصه عمل شدم و فرداش مرخص شدم و اومدم خونه به محض رسیدن به خونه تب و لرز شدید گرفتم همه گفتن تب شیره ولی تب و لرزم ادامه پیدا کرد پیام دادم برا دکتر بهم گفت سرم و آمپول فلان و بگیر بزن گفتم آزاد که نمیدن نسخه بده لااقل! خلاصه چند روز طبق نسخه اونارم زدم و خوب نشدم
پیامش دادم دارم میمیرم نکنه عفونت گرفتم گفت مراجعه کن بیمارستان
رفتم بیمارستان همون شب تا رفتم بستری شدم و قوی ترین آنتی بیوتیک های هوازی و غیرهوازی رو به من زدن و کلی آزمایش خون ادرار سونوگرافی ،کشت زخم ،کشت ادرار گرفتن نزدیک ۵۰/۶۰تا سرم و آمپول بهم تزریق کردن تمام دستام بخاطر رگ گرفتن تیکه تیکه شد وبله عفونت شدید گرفته بودم فرداش دکتر اومد بخیه هامو باز کرد شکممو فشار میداد که جیغم به آسمون می‌رفت و شکمم همینجوری باز موند و هر ۸ساعت میومدن میشستن و ضد عفونی میکردن
مامان عشق مامان عشق ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(قسمت دوم)

شب دکتر چک کرد و گفت حدود ۴ سانت باز شدم و منو به بخش زایمان انتقال دادن که اونجا اتاق تک نفره بود و میتونستم با همسرم تنها باشم. دکتر شیفت شب بهم گفت چون پیشرفت زایمانم خیلی طول کشیده و هنوزم انقباضاتم شروع نشده، اگه موافقم کیسه آب رو پاره کنند تا روند سریعتر اتفاق بیفته. من ترسیده بودم و از طرفی هم چون ساعت حدود ۱۲ شب بود خسته بودم و فکر میکردم اگه الان با پاره شدن کیسه آب دردام شروع بشه، خب خیلی خسته هستم وتوان زایمان ندارم. فکرامو بهشون گفتم و اونا هم گفتن هر طور که من میخوام و میتونن فردا اینکارو بکنن تا منم کمی استراحت کنم.
روز پنجشنبه (روز سال تحویل) صبح باز دکتر منو معاینه کرد ولی خبر جدیدی نبود، خلاصه کیسه آب رو پاره کردن، هیچ دردی نداشت و فقط حس کردم که آب گرمی داره ازم خارج میشه، البته نه با شدت. سال تحویل شد و ما تو بیمارستان بودیم و در انتظار اومدن پسر قشنگمون. حدود ۵ ساعت از پاره کردن کیسه آب گذشته بود ولی انقباضات من منظم نشد، کمی درد داشتم ولی درد زایمان نبودن چون نظم نداشتن و شدتشون هم کم بود. در این بین من ورزش میکردم، روغن تراپی کردم و یک سری کارهای دیگه که ماما پیشنهاد میداد ولی خبری از درد زایمان نبود.
طرفای ساعت ۳ ظهر به پیشنهاد دکتر، القای زایمان از طریق تزریق هورمون اوکسی توسین رو شروع کردن، از دوز پایین شروع کردن و هر نیم ساعت دوزش رو بیشتر کردن. یک ربع از تزریق نگذشته بود که انقباضات من شروع شد. به طور منظم هر ۶ دقیقه یکبار، درد خیلی شدیدی زیر دلم و بالای شکمم شروع می‌شد که توی کل شکمم میپیچید. حدود ۳۰ تا ۴۰ ثانیه طول می‌کشید و ول میکرد و دوباره ۶ دقیقه بعد باز شروع می‌شد.