پارسال همچین روزی سرما خورده بودم. همش میرفتم دکتر امپول و دارو میخوردم. شبش یه بی بی چک داشتم تو خونه. همینجور از سربیکاری گفتم بزنم ببینم چی میشه. دیدم منفی شد گذاشتمش همونجا رفتم خابیدم. صبح پاشدم دیدم یه خط کمرنگ داره🥲. یدونه دیگه زدم درجا مثبت شد.باورم نمیشد باردار بودم🥹
گذشت تا منتظر بودم دو هفته بشه که برم سونو قلب. دقیق یه روز قبل سونو آبله گرفتم. هرجا میرفتم قبول نمیکردن سونوم کنن.بماند که چقد حالم بد بود و استرس داشتم. دوهفته گذشت تا خوب شدم. رفتم سونو. دستگاه گذاشت رو شکمم گفت بارداری دوقلویی. قلبشون تشکیل شده
گفتم چیییییییی😳😳. اصلا هنگگ بودم
تمام ۹ماه با استرس گذشت. بارداری قبلیم تو هشت هفته ایست قلبی کرده بود. همش توهم میزدم که اینم اینجور میشه. بخاطر آبله که گرفتم استرس داشتم. چون میگفتن خطرناکه. و برعکس تصوراتم بچه هام سروقت سالم و سلام بدنیا اومدن. خداروشکر میکنم بابت وجود دخترام. تمام زندگی منو باباشون شدن. 😍❤️ت

۱۰ پاسخ

شکرش

چقدر مثل من بوده تجربه ات🥺🥺🥺😍منم ۱۷ فروردین بیبی چک ام مثبت شد آزمایش دادم ۱۸ ام رفتم دکتر ساک بارداری رو دید ۱۹ فروردین آبله درآوردم برای قلب هر جا میرفتم سونو نمیکردن🫠🫠یادش بخیر چه حس و حالی بود

منن خدابعد ۸ سال یه دختر کوچولو بهم داد البته بچه دومم دکترا گفتن دیگه باردار نمیشم تا پارسال تودی ماه احساس حالت تهوع سرگیجه داشتم رفتم آزمایش دادم دیدم بله باردارم مغجزه خدا بود الان یه فرشته دارم که بادنیام عوضش نمی کنم

خداحفظشون کنه برات گلم ازچشم بد به دور باشن 🧿😍

عزیزمممم🥹منم همین موقعها بود الکی تست زدم مثبت شد...دوقلوهات یکسانن؟؟😍

دقیقا منم پارسال تو همین روزا بود هی آزمایش میدادم مشکوک بود من دعا میکردم نباشم ولی بود الان شده کل زندگیم😍

انقد دلم دوقلو میخواد
خصوصا یکسان 🤤

خدارو شکر خدا حفظشون کنه انشاءالله همیشه سالم وسلامت باشن لبشون خندون دلشون شاد

خداروشکرگلم خداحفظشون کنع

عزیزم خوبه که سالم هستند خدا حفظشون کنه

سوال های مرتبط

مامان کیــــ💙ــاشا مامان کیــــ💙ــاشا ۷ ماهگی
پارسال روز مادر بود بابام زنگ زد گفت دخترم اماده شو بیا پاساژ طلا فروشا میخوام برای مامانت کادو بگیرم گفت تو بیا منم از اینطرف میام اگه خودم بیام دنبالت دیر میشه
اماده شدم رفتم من زودتر از بابام رسیده بودم از اونجایی هم که یک هفته بود که پریودیمم عقب افتاده بود از فرصت استفاده کردم و با هزار جور استرس و دلهره رفتم داروخونه یه دختر خیلی خوشگلیم پشت میز نشسته بود گفت جانم
گفتم بی بی چک میخوام گفت اوه اوه مبااارکه انقد ذوق کرده بودم ک نگوووو
خودمم دلهره داشتماا
ولی وجودم پر از خوشی بود انگار میدونستم که چمه و چرا پریودیم عقب افتاده
بعدازظهرش که اومدم خونه از بی بی چک استفاده کردم خیلییی زود دوتا خط بنفش رنگ افتاد روش
بغض کردم ولی از خوشحالی
دلم نمیخواست اصلا ثانیه ها بگذرن خیلی لحظه های خوبی بودن...
روز زن بود و منم قشنگترین هدیه رو از خدا گرفته بودم
روز مادر بود و فهمیدم که خدا منم لایق مادر شدن دونسته
امروز از اون روز یک سال میگذره
تو این یک سال قشنگترین حس ها و تجربه های زندگیمو داشتم با وجود پسرم خدایا شکرت بابت وجود پسرم ❤️🥹
الهی که دامن همه چشم انتظارا سبز بشه به حق این روز عزیز که شب آرزو هاست و خیلی عزیزه

شـــــکر ایـــــــزد مـــــنانــ کـــهـ از خــــــانهـ صـــدایـ خنــــدهــ هـــــایـ پــــسرم مــــــی آیــــــد🥹❤️🥹
( جورابای نوزادی باباشه🥹❤🥰)
مامان محیا🩷 مامان محیا🩷 ۵ ماهگی
پارت #۵
خلاصه که ۳۰مهر ماه و ۱ آبان تلخ ترین ها بود برای من چون اصلا نمی‌تونستم از درد بشینم حتی ، همش با دخترم تو دلم حرف میزدم میگفتم مامان یکم دیگه بمون بزار وقتی بدنیا میای نبرنت بخش...
ولی نمی دونستم که خدا برام یه برنامه ی دیگه داره..
۵ آبان بود که دردام آف شدن و مرخص شدم اما طولی نکشید که دوباره ۱۱آبان بستری شدم دیگه بهم دارو ندادن گفتن باش اینجا تا زمان زایمات برسه برای بار دوم که بستری شدم همش معاینه میشدم و خیلی اذیت میشدم از طرفی دل نازک شده بودم و همش گریه ام میگرفت به خدا میگفتم خدایا اول بارداری که سخت گذشت لااقل آخرش اینجوری نمیشد..
از طرفی راضی نمی‌شدن سزارین کنن میگفتن فقط طبیعی...💔
۱۳ آبان بود که دکترم اومد و گفت مرخصت میکنم ولی حتی برای دستشویی هم باید با کمک یکی بری ، اصلا نباید بری بیرون و فقط دراز بکشی منم دیگه دردی احساس نمی‌کردم فقط یکم دل‌پیچه داشتم که احساس میکردم برای روده هام هست که یبوست گرفته بودم...نگو درد زایمان بوده..
دکترم که رفت من رفتم دستشویی دیگه نتونستم از دستشویی بیام بیرون و یه زنگ خطر تو دستشویی بود اونو زدم و همه پرستارا ریختن تو دستشویی
همینکه بلند شدم از لای پام خون آبه ای که همراه یه ترشح میومد شروع به ریختن کرد
سریع دراز کشیدم رو تخت معاینه شدم گفتن ریحانه ۸سانت باز شدی سر بچه ات معلومه.....🥺💔 من کُپ کردم گفتم نههه اگر بیاد میبرنش دستگاه...زیر بغلم هامو گرفتن و راهی اتاق زایمان شدم..ساعت ۱رفتم تو اتاق ساعت ۲دخترکم بدنیا اومد...🥲🥲🥲🥲 تو لحظاتی که زور میزدم تا بیاد از شدت استرس که بهم وارد شد دچار حمله پنیک شدم
وقتی دخترکم بدنیا اومد دادنش بغلم،، 🥲🥲🥲🥲🥲
مامان محمدنیهاد مامان محمدنیهاد ۷ ماهگی
پارت اول
سلام دخترا من اومدم تا تجربه زایمانمو بعد ۴ ماه بگم 😁من زایمان اولم طبیعی بود و خیلی زایمان سختی داشتم این بار خیلی از زایمان طبیعی میترسیدم از اول زیر نظر دکتر بودم تو این بارداریم قندم بالا رفت 🥲از اول بچم ب پا بود که ۳۶ هفته دکترم فرستاد سونو که ببینیم بچه چرخیده یان رفتم سونو گفت بچه چرخیده ولی آب دور بچه کم شده رفتم پیش دکترم معاینم کرد گفت سر بچت اومده پایین دهانه رحمتم ۲ سانته ..تا شب منو تو مطب نگه داشت ۲ بار نوار قلب گرفت از بچه شب اومدم خونه حرکات بچم خوب بود دوروز بعدش گفت بیا بیمارستان رفتم که ببینم با سزارینم موافقت میکنن یانه ..چون دکترم گفت چون زایمان قبلیت سخت بوده و الان آب دورش کمه سزارینت میکنم ..رفتم کمیسیون پزشکی تشکیل شد سزارینم تایید کردن..اونجا هم یه بار نوارقلب گرفتن خوب بود ..امدم خونه ۳۸ هفته که شدم رفتم مطب برام واسه دوروز بعدش یعنی ۱۰ شهریور وقت عمل داد...البته تو این مدت خیییلی مایعات استفاده کردم که آب دور بچه کمتر نشه ...
مامان معجزه زندگیم🥰 مامان معجزه زندگیم🥰 ۸ ماهگی
سلام خانما تجربه زایمانم ۴۱ هفته میزارم بعد چهار ماه یه بار گذاشتم خلاصه الان کامل میگم.
من توی بارداری وزنم رفت بالا و تنبل شدم و تنها بودم تو خونه کار خاصی هم نداشتم تا هفته ۴۱ بخور بخاب بودم و وزنمم بالا رفته بود و ورم داشتم برای همین تحرک زیاد نداشتم. من طبق پریودی داشتم ۱۰ پنج باید زایمان میکردم دردم نگرفت رفتم بیمارستان نوار قلب و سونوگرافی گرفتن گفتن برو هر ۳ روز بیا چک کن فعلا وقت داری و اینم بگم اون سونو که گرفتن ۴۰ هفته ۳ هفته عقب بودم یعنی زد ۳۷ هفته بعضی چیزارو ۳۶ هفته زد اومدم خونه بعد یک هفته رفتم بیمارستان ایندفعه رفتم بیمارستان دیگه چک کردن گفتن ضربان قلب بچه پایینه یکم بچتم رسیده برو بستری شو و تاریخ زایمانم سونو انومالی زده بود ۱۷ پنج که من ۱۶ پنج رفتم معاینه شدم گفت دهانه رحمت کیبه کیبع برو با قرص فشار شاید دردت بگیره بستر شدم ساعت ۲ نیم بود یکی با من بستر شد اون ۴ سانت بود تخت کنارم ساعت ۳ نیم قرص فشار دادن تا دردم بگیره ساعت ۵ نیم دردم کم کم شروع شد چند بارم معاینه کردن ادامش دخل کامنتا