۱۴ پاسخ

نه من خیلی عجولم بابا همیشه میگه به عمه هات رفتی زرنگی و تندوتیز

من ارومم

منو انگار سگ دنبال کرده تند تند همه کارهامو انجام میدم پیاده جایی رفتنی اینقدر تند راه میرم که انگار چی شده خو یکی نیس بگه آروم بگیر زن مگه چیکار میخوای بکنی

منم تندم

من در کل صبورم ولی کارام سریع انجام میدم مثلا وقتی مهمون دارم از قبل همه چیزم آماده میکنم جایی میخوام برم سریع آماده میشم فس فسی نیستم

من یه جوری کار میکنم انگار سگ دنبالم کرده
تاتموم نکنم نمیتونم اروم بگیرم
وقتی هم تمون میشه شل وشهید میفتم😅😂🤦‍♀️

منم از فس فسی بدم میاد وکسی اونجور باشه باهاش دعوام میشه

هر کس مدل خودش
اینام راجب انرژی زنانه چرته
هیچ ربطی نداره

وای من حوصلم سر میره
همه کارام با برنامه ریزی و سریع و البته درست انجام میدم
چه خونه،چه مهمونی،چه بیرون و سفر

من مودیم یه روزباانرژی خوب یروزگشادگشاد

من انگار سگ دنبالم کرده توهمه چیی تند وعجله م

منم همیشه رو دور تندم😑همیشه هم کارام عقبه

متنفرم از کسایی ک یواشن😆

منم سریع کارامو میکنم،به نظر منم تا حدودی خوب نیس

سوال های مرتبط

مامان محمد صالح مامان محمد صالح ۴ سالگی
خانما تورووووخدا بخونید خواب بدید لطفااااا😭💔🙏


خانما می‌خوام از اخلاق پسرم بگم بهتون لطفا منو راهنمایی کنید

پسر من کلا لجباز و حرف گوش نکنه مثلا میرم جایی اصلا حرف گوش نمی‌ده بازار بیرون مسافرت خیابون میریم اصلا حرف گوش نمی‌ده دستمو نمیگیره بدو بدو می‌کنه یه حا نمی‌مونه منم همش میترسم گم بشه خدایی نکرده تصادف و... بکنه همش استرس دارم مثلا میریم تو پارکینگ بازی نمیکنه می‌ره کوچه بدو بدو می‌کنه یا با دوچرخه می‌ره اصلا ماشین اینا میاد حواسش نیست فقط میخواد بره به زور میارمش نو خونه بعد توی خونه ساکت خودش بازی می‌کنه فیلم نگاه می‌کنه حرف گوش میده ولی بیرون میریم نه اصلااااا غذا هم خودش اصلا نمیخوره من باید دنبالش باشم بدم بهش هنوز هم خوب حرف نمیزنه همه چی بلده فقط بچگونه حرف میزنه اینا به کنار اینکه حرف گوش نمی‌ده و بیرون اذییت می‌کنه و فرار می‌کنه منو خیلی حرص میده همش استرس دارم نره گم بشه تصادف نکنه نخوره زمین و... همش دنبالشم بیرون چی کار کنم ؟ بچه های شما هم اینجورین ؟ اصلا یعنی یه جایی میریم یه زره هم حرف گوش نمی‌ده خیلی حرص میخورم دعواش میکنم
مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...