دلم میخواد گریه کنم بچه ام فقط چسبیده بهم آشپزخونه همه جا دیوونه شدم از دستش یدونه نزاشته ناهار بپذم هرجا میرم میاد دنبالم

ی دوره ای این چسب شدنا واقعا ازاردهنده میشه
میفهممت

خبر خوب اینه که موقتیه
به صبر دعوتت میکنم 😂

حق داری عزیزم گاهی آدم خیلی کلافه میشه
من سعی میکنم از شب قبل فکر ناهار رو بکنم و تا جاییکه میشه موادش رو نیمه آماده میکنم و میذارم یخچال که صبح کار کمتری پای گاز داشته باشم و اینکه اگه خورشتی باشه خوب صبح زودتر بیدار میشم البته همه موادش رو شب قبل آماده میکنم فقط صبح زودتر بیدار میشم میذارم رو گاز که بهتر بپزه .حتی اگه بخوام صبحانه فرنی چیزی درست کنم براش بازم تا حدودی کارهاش رو میکنم چون سریع میاد تو آشپزخونه میچسبه به پام .هم من کلافه میشم هم خودش
با این ترفند دیگه وقت کمتری رو صرف آشپزی میکنم و بیشتر کنارش هستم تا بازی کنیم با هم .

چرا الان بچه ها اینطور شدن
ببین پسر من انگار چند روزه بدترررر شده یعنی یه ثانیه نبینتم گرییییه بخدا دست و کمرم درد میکنه انقد بغلش کردم

پسر منم همینطوریه اصلا نمیزاره یه چیزی بخورم همه جا دنبال منه خیلی سخته دیگه چاره ای نداریم

دخترمنم همینطوره غرغر میکنه یه خواب درست ندارم غذا خوردن درست ندارم خسته شدم تو شهر غریب تکو تنها از خانوادم دور شدم

بچه همینجور میشه تو این سن فقط حوصله کن.☺️

بقول مادربزرگم الهی هیج خونه ای مرتب نباشه .میگذره این روزا .آشپزی ام من ک یه دستی میکنم بغلش میکنم تا نگا کنه

من تو کوچه بردمش

کاملا درکت میکنم از این چسبا یکی دارم یعنی پای ظرف شویی اینقدر شلوار منو می‌کشه تا نصف شلوار میاد

دقیقااا منم حالم زاره از یکسالگی بدتر شد ترس جدایی دارن 🤦🏻‍♀️
دوران سختیه من ک نمیرسم ی سرویس برم یا میکه بریم بیرون یا چسبیده بهم هیچیم نمیخوره

من دخترم چسبیده بود بهم داشتم ظرف میشستم منم سوار ماشینش کردم هوا خوب بود بردم یه ساعت دورش دادم قشنگ خسته شد آمد خوابید بعد ناهار درس کردم

منم بخدا دیگه کم اوردم. از صبه نتونستم جیزی بخورم

کاملا قابل درکه😞

پسر منم همینه همه جا چسبیده بهم

عب نداره تخم مرغ بخور همه بچه کوچیکا همینن بخدا پسر منم همینجوریه