#تجربه زایمان
طبق تاریخ پریودی و ان تی قرار بود صبح جمعه ۲۹ فروردین برم بیمارستان بستری بشم وبا امپول زایمان کنم...یه سونو بیوفیزیکال دکترم نوشته بود گفت پنجشنبه انجام بدم و اگه شرایط اوکی بود جمعه برم بیمارستان
پنجشنبه رفتم سونو و گفت و باتوجه به ۴۰ هفته بچه خیلی ریزه، مایع دورش حداقله و درحال حاضر حرکتش کمه، برو با دکترت مشورت کن
بعدظهر رفتم پیش دکترم و گفت برو الان بستری شو
رفتم بیمارستان و کارای بستری رو انجام دادن و معاینه کردن فقط یه سانت باز بودم..دستگاه نوار قلب وصل کردن و از صحبتای ماماها متوجه شدم ظاهرا زیاد نرمال نیس چون بهم ماسک اکسیژن دادن و همش سرم میزدن بهم
پرسیدم چی شده گفتن ضربان قلب بچه بالاست..به دکترم اطلاع دادن و گفت اتاقو عملو آماده کنن واسه سزارین
بهم سوند وصل کردن که یه کمی سوزش داشت و بعدم بردنم اتاق عمل...متخصص بیهوشی اومد و اسپانیال انجام داد دکتر تیغو کشید و جیغ کشیدم اصلا بی حس نشده بودم، یکمی صبر کردن مجدد تیغ زدن و بازم جیغ کشیدم گفتم میسوزه من بی حس نیستم گفتن بیهوش کنین
یه چیزی تزریق کردن و ماسک گذاشتن جلو دهنم و خوابیدم
بهوش که اومدم چشام باز نمیشد از گیجی فقط پرسیدم بچم‌کجاست گفتن ان ای سی یو بستریه ولی نگران نباش حالشخوبه و یکم دیگه میارنش
تقریبا ساعت یک شب بود که دخترمو اوردم ...صبح ساعتای ۶ سوند و برداشتن و کم کم‌بلند شدم واسه راه رفتن..اولش خیلی سخته ولی یکم که راه رفتم بهتر شد...دیروز عصر مرخص شدم و تنهاچیزی که خیلی اذیتم میکنه سر درد و گردن درده که از عوارض اون بی حسیه لعنتیه

۵ پاسخ

عزیزم بنظرت طبیعی بهتره یا سزارین؟؟؟چون تجربه هر دو رو داری.

عزیزم مبارکه
دکترت کی بود ؟؟؟

وای منم مثل تو بی حس نشدم بیهوش کردن

عزیزم تبریک میگم قدم نو رسیده مبارک
من برای درد شیاف استفاده میکردم خیلی عالی بود . دردم کلا محو میشد .
۲ ۳ روز اول استفاده کردم بعد خوب شدم

مبارک باشه گلم
کدوم بیمارستان رفته بودی؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان شاهان👼🏻👑 مامان شاهان👼🏻👑 ۶ ماهگی
تجرتجربه زایمان
خب میدونین من خیلی تاپیک زدم که حرکات جنین توی دوتا سونو بیوفیزیکال کم بود اما نوار قلب خوب بود بستریم نمیکردن
یکشنبه رفتم جای دکترم سونوهامو دید و گفت جفتتم خطرناکه گرید ۳ خون‌رسانی به جنین کمه سونو داپلر انجام بده
منم که خسته از سونو رفتن دیگه اینو محل ندادم ساعت ۶ شب داشتم روی توپ مخصوص ورزش میکردم برای زایمان که خیسی احساس کردم رفتم بیمارستان هاشمی نژاد ببینم کیسه آب بوده یا نه که گفتن نیست و معاینه هم کردن به زور ی سانت باز بودم گفت‌نوار قلب ازت باید بگیریم منم دستشویی داشتم اومدم بیرون شوهرم اومد دنبالم که دکترت راحله ابراهیمی به مامانت زنگ زده بیا بستری کنیمت منم از خدا خواسته از هاشمی نژاد فرار کردم اومدم امام حسین که بستری شم
ماما ها اصلا دوست نداشتن بستریم کنن میگفتن الکی اومدی اونجا هم معاینم کردن و گفتن دو ساعت دیگه نوار قلب بده خلاصه من نوار قلب دادم داشت خوب پیش می‌رفت اما یهو ضربان قلب جنین رسید ۹۰ خودمم نفس کم آوردم اکسیژن بهم وصل کردن بردنم زایشگاه گفتن به احتمال زیاد سزارین منم که از خدا خواسته دعا کردم فقط سزارین شم وقتی صدای جیغا رو می‌شنیدم بردنم توی اتاق سرم زدن دوباره دستگاه نوار قلب گفتن اگه ایندفعه هم مثل قبل بشه میری اتاق عمل که دوباره همون‌جوری شد اومدن بهم سوند وصل کردن یکم دردناک بود و بردنم اتاق عمل
مامان سانی کوچولو مامان سانی کوچولو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
جمعه شب همش دستشویی داشتم یه پام تو دستشویی بود یکی تو خونه یکمی احساس دل درد داشتم ولی گفتم شاید درد کاذب باشه زیاد اهمیت ندادم ساعت ۶ صبح رفتم دستشویی دیدم ترشح خونی ازم خارج شد سریع اومدم رفتم حموم شیو کردم دیگه همش راه میرفتم تو خونه ورزش میکردم تا ساعت ۴ بعدازظهر
ساعت ۴ رفتم بیمارستان فشارمو گرفتن و معاینه کردن گفتن ۲ سانتی برو یه ان اس تی هم بده
رفتن ان اس تی بدم یه زنی داشت زایمان می‌کرد منم رو به رو اتاق زایمان بودم قشنگ دیدم چطور زایمان کرد و شر شر براش اشک می‌ریختم ان اس تی که تموم شد رفتم پیش دکتر گفت یک ساعت راه برو
یک ساعت پیاده رویی کردم و دوباره معاینه شدم گفت از دوسانت یه کمی بیشتر باز شدی ولی سه سانت نشده برو بگو همراهت برات پک بیمارستان بگیره بستری بشی دیگه بستری شدم دکتر اومد بهم ورزش داد و توپ داد دیگه ورزش میکردم و رو توپ حرکاتی رو که میگفت انجام میدادم تا سر بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ شب با درد طبیعی خودم ۵ سانت باز شدم
مامان بردیا مامان بردیا روزهای ابتدایی تولد
سلام منم بالاخره زایمان کردم
#تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
من پنجشنبه برای معاینه و ان اس تی که خود دکتر نوشته بود رفتم بیمارستان
ان اس تی چندتا انقباض کوچیک نشون داد ولی گفت که ضربان قلب بچه خیلی تنده
دکترم معاینه کرد همچنان ۲ سانت باز بود دهانه رحمم ولی بخاطر ضربان قلب بچه گفت که اورژانسی بستری بشم.
من پنجشنبه بستری شدم ساعت ۱۱ظهر
تا ساعت حدودا ۴ بعدازظهر با آمپول فشار هم دهانه رحمم باز تر نشد
کم کم معاینات دردناک شروع شد و دردهای منم همینطور
دردها بیشتر میشدن و دهانه رحمم نهایتا ۳سانت شد
من تا ساعت ۲صبح درد کشیدم و کیسه آبم رو پاره کردن و بخاطر درد زیاد بهم مسکن تزریق کردن که نهایتا ۱ ساعت جلو درد هارو گرفت ولی تا میدیدن که من دردم کمتر شده میومدن معاینه تحریکی انجام میدادن
ساعت ۳صبح انقدر گریه کردم و گفتم درد دارم که اپیدورال بهم تزریق کردن با دهانه رحم ۳ سانت و گفتن احتمالا تا زایمان اثرش بره
بعد اپیدورال حالم خیلی خوب شد و بلند شدم ورزش کردم
مامان اسما مامان اسما ۲ ماهگی
تجربم از زایمان طبیعی:😁
یکشنبه رفتم مراقبت و ان اس تی هم دادم بهم گفتن اینا درد زایمان هست و برو بیمارستان
از اونجایی که ما شهرستان هستیم و باید میومدم یزد عکس ان اس تیمو برای دکترم فرستادم اونم گفت بیا ولی من خیلی درد زیادی نداشتم دیگه اومدیم و مستقیم رفتیم بیمارستان گفتن دهانه رحمت هنوز کامل بسته هست و بستری نمی‌کنیم برای ۲۸ هفته پیش دکترم نوبت داشتم رفتم اونجا و گفتیم سختمونه که بخواییم دوباره برگردیم دیگه همینجا میمونیم اونم معاینه تحریکی کرد گفت ۲ سانت باز شدی و من صبح شیفت هستم بیمارستان بیا اگه شد بستریت میکنیم
دیگه من تا آخر شب یکم پیاده روی کردم و ورزش انجام دادم
صبح رفتیم معاینه کردن گفتن هنوز همون ۲ سانته نمی‌تونیم بستری کنیم برو ورزش کن راه برو پله بالا پایین کن عصر بیا ببینیم شرایطت چجوریه
عصر رفتم گفت ۴ سانت شده بستری میشی
بستری کردن ولی خدا خیرشون بده گفتن میزاریم تا خودت دردات شدید بشه من داشتم ولی زود ول می کرد
دوشنبه عصر بستری شدم فقط ضربان قلب و فشار و اینا می گرفتن و هر سه تا چهار ساعت یکبار هم ان اس تی وصل می کردن و بعدش معاینه می کردم هر سری یک سانت بیشتر شده بود منم فقط تو اتاقم راه می رفتم و ورزش می کردم
ظهر سه شنبه ۸ سانت باز شده بودم ولی سر بچه فیکس نبود
ساعت ۳ بعد ظهر گفتن دیگه کم کم وقتشه کیسه آبم باز کردن تا ساعت ۶ونیم دردام خیلی شدید بودن و اونموقع دیگه سر بچه هم فیکس شده بود خداروشکر اومدن بالای سرم کمک کردن نزدیک ۹ بود که سر بچه اومده بود پایین رفتم اتاق زایمان و ۹و ۳ دقیقه شبم دنیا اومد 🥹
حدودا ساعت ۱۱ هم رفتم تو بخش و امروز ظهر هم مرخص شدیم
مامان اِلینا🐥💗 مامان اِلینا🐥💗 ۴ ماهگی
سلام اومدم تجربه زایمان طبیعیمو بزارم 🙂

پارت یک
من روز هشتم تیر رفتم بیمارستان نوار قلب گرفت و معاینه انجام داد و گفت اصلا دهانه رحمم باز نشده و خیلی هم سفته
با اینکه پیاده روی انجام داده بودم و ورزشایی مثل اسکوات و چمباتمه انجام داده بودم ولی هیچ تاثیری نداشت شربت خاکشیر هم خورده بودم
ولی هیچی. خلاصه که بهشون گفتم بخاطر یه شرایط و مشکلاتی باید زایمان کنم و قبول کردن و گفت فردا صبح بیا بستری بشی دکتر ماما بهم گفت روغن کرچک بخورم و پیاده روی کنم و قرص گل مغربی شیاف کنم واسم یه سونو هم نوشت و انجام دادم
فرداش ساعت شش و نیم صبح بیدار شدم و دوش گرفتم و صبحونه خوردم و راه افتادم سمت بیمارستان 🫠 رفتم اورژانس بهم گفتن باید نامه بستری بیاری :/ حالا باید تا ساعت ۱۰ صبح صبر میکردم دکتر زنان بیاد و نامه بستری بگیرم یه ساعتی منتظر موندم و دکتر اومد و منو دید و شناخت گفت چرا مستقیم نیومدی زایشگا😑 اینجوری اذیت نمیشدی یه دکتر دیگه هم معاینه تحریکی انجام داد و گفت یه فینگری بعدم نامه بستری گرفتم و رفتم کارای بستری رو انجام دادم و ساعت ۱۱ صبح بود بستری شدم