۸ پاسخ

من از یک سالگی ۲۴ ساعتی درو قفل میکنم، قفل نباشه میره بیرون

مثل پسر من .تو اتاق خواب بوددم پسرم پیش باباش بود دیدم صدای در شد باباش رف بیرون. یک آن گفتم نکنه پسرمم بره دیدم در نیمه بازه از پله ها رفته بود پایین فقط مثل جت خودمو رسوندم از ترس داشتم سکته میکردم

جلو در خونمون از اون نرده های اپارتمان های قدیمی وصله خراب بود اون روز تعمیرش کردیم که وقتی بزرگ شد دستگیره در پایینه موقعه راه رفتن بازش کرد نرده کشیده باشه خیالمون راحت باشه که بیرون نره شماهم از اونا نصب کنین پوقعه رفت اند اون بکشین سفت هستن بچه ها نمی تونن بازش کنن که یهو در باز شد یا باز کردین برا اینکه هوای خونه عوض بشه خیالتون راحت باشه

فقط یادت باشه اینو برای اونا تعریف نکنی

وای چه وحشتناک خداروشکر که بخیر گذشت
من همین الانش که دیگه عقلشون میرسه دره واحد رو قفل میکنم میگم نکنه برم دسشویی درو باز کنن با اینکه دیگه بچه نیستن اما من زیادی منفی بافم😮‍💨😮‍💨

چقد بچه بزرگ کردن سخته چقد عذاب اوره

ما دو طرف خونمون پله میخوره ، نزده زدیم گیره شو میندازیم

مث پسر من با موتورش میره لبه پله ها قلبممم میوفته

سوال های مرتبط

مامان نگار مامان نگار ۲ سالگی
سلام مامانا، ‼️توجه توجه‼️
دیروز ی اتفاقی افتاد ک میخوام براتون تعریف کنم تا خدایی نکرده برای کسی اتفاق نیفته.
دیروز موقع خواب، یکم طول کشید تا نگار خوابش ببره، منم چشمام گرم شده بود، یهو دیدم هف هشت تا عطسه کرد، ی کوچولو سرفه، گفتم وای سرماخورده، بیدار ک شدیم هی بینی اش رو می‌کشید بالا، میگفتم وا این اصلا آبریزش نداره چرا هی میکشه، خلاصه تو فکر دارو بودم، ک یهو گفت مامان من ی چیزی کردم تو دماغم رفته تو پیشونیم😶 منم فک کردم خیالاتی شده، اما باز دست زدم گفتم نکنه حبوباتی چیزی باسه دیدم چیزی زیر دستم لمس نمیشه بیخیال شدم.تا اینکه تصمیم گرفتم با اسپری بینی و فین گیر بینی اش رو تمیز کنم. یهو دیدم ی چیزی هست، چون فین گیر آورده بود پایین دیدم بله پنبه کرده تو بینی اش. من اصلا دم دستش نذاشتم. همش فک میکردم از کجا آورده. بعد اصلا چ جوری با اون وضع خوابیده!!! اگه میموند عفونت میکرد! امروز دیدم بالشش پشم شیشه اش، نگو یکم گوشه اش ریخته بیرون. خلاصه خیلی مواظب فسقلی هاتون باشین، پنبه اینا دم دستشون نباشه،یا حبوبات. من هر دو رو جای امن گذاشتم اما میگفتم شاید حواسم نبوده مثلا ی دونه افتاده زمین. خلاصه خدا رحم کرد🥲

1. به حرف بچه ها اعتماد کنیم
2. هر چیز خطرناکی رو از دسترس خارج کنیم


عکس هم بی ربطه. و ویوو امروز آشپزخانه است😅🥰
مامان علی مامان علی ۲ سالگی
سلام مامانا اومدم درد و دل کنم امروز پسرم خیلی اذیتم کرد از صبح ک بیدار شد همش گریه کرد هیچ می‌گفت میخام بزنمت محکم چندتا خوابوندم تو صورتم و چشمم منم همش بغلش میکرد میگفتم چی میخوای مامان فقط می‌گفت میخام بزنمت و گیر داده بود الان باید بریم فروشگاه گفتم مامان دست و صورتمو بشورم صبحانه بخوریم میریم می‌گفت نه نمیرفت دسشویی نه یمذاتش من برم اهرم جیش کردن تو شلوارش پشت در دستشویی هم کلی گریه کرد بعد یک ساعت تمام با زور گوشی و تلویزیون ساکت شد بعدم ک بردمش بیرون کلی اذیتم کرد میخواستم خرید کنم همش می‌رفت و من دنبالش آخرم کیلی داد زدم سرش جلوی همه و زدمش زنعموش اومده بود فروشگاه رفته پیش اون میگه میخام پیش اون باشم و نمیومد با زور دیگه باهم اومدیم بعدم خونه دوباره کلی اذیت کرد شلوارش در آورده بود و لخت راه می‌رفت نمسذات بپوشونمش هی جیش میکرد دور خونه با کتم هم نپوشید منم کلی جیغ و داد کردم و گریه کردم نمیدونی. مایر کرد که اینقدر ازش بدم اومده بود ب خدا باورتون نمیشه وقتی زنعموش رو میبینم انکار اون مامانشه از این رو به اون رو میشه ب شوهرم میگم این دعا داره همش میعاد بره خونه اونا پیش اون باشه منو کلی زده و اذیتم کرده منم اعصاب ندارم دیگه زورم میاره جاریم خودش ی بچه داره جیکش در نمیاد ولی این ابرو برا من نداشت تو همسایه ها از بس جیغ و داد کردم و همش داره گریه میکنم از بچگی هم همین بود الآنم همینه ی دستشویی نمیتونم برم
مامان Ryan مامان Ryan ۲ سالگی
ظهرتون بخیر مامانای زیبا🌹🌹🌹

روزای اول بارداریم با خیلی چالش ها رو به رو بودم یادمه بابام همیشه زنگ میزد
میگفت بابا جون این جمله رو هیچوقت فراموش نکن

گر نگه دار من آنست که من میدانم شیشه را در دل سنگ نگه میدارد

دیروز پزشکم هماهنگ کرده بود با بیمارستان که با تیم پزشکی بعد تولد و تیم زایمان و بخش های زایمان و نوزادان نارس که برم از نزدیک ببینم و صحبت کنن باهام در مورد اتفاقات پیش رو

خیلیییی استرس داشتم که پرستارم متوجه شده بود و مرتب بهم آب میداد

رسیدیم به بخش نوزادان نارس

دختراااا

تو دستگاه نوزادی بود که ۲۳ هفته بدنیا اومده بود و دیروز ۲۸ هفته اش بود

به من گفتن اینقدر قویه که داره ادامه میده و کاملا سالمه
تمام عکسای نوزادای چندقلو نارس و تک که بدنیا اومده بودن از ۲۳ هفته بارداری تا زمانی که الان هر کدوم چند ساله بودن به دیوار بخش بود

اون لحظه گفتم خدایا شکرت و یقین آوردم اگر خودش بخواد در دل سنگ هم نگه میداره

خدایا شکرت

دوست داشتم بگم چون میخونم خیلیییی از مامانای چندقلو نگرانن

امیدوارم که همگی سر وقت زایمان کنن و کوچولوهاشون رو سلامت بغل بگیرن😘🫂🌹❤️
مامان رضاا مامان رضاا ۲ سالگی
سلام مامانا خوبین من میخام تجربه ها مو از ختنه تو سن بالا اینجا بنویسم براتون چون خودم برا پسرم خیلی استرس داشتم
اول از هزینه اش بگم ک برای پسر من چون سنش بالا بود دوبرابر ازم گرفت بجای ۲ تومن ۴ تومن حساب کرد من مطب خصوصی رفتم
مورد بعدی نحوه بی حسی بود ک برای بچه های کوچیکتر فقط شربت دیفن میدادن بعد بی حس میکردن ولی برای پسر من اول قرص داد چون دید تاثیر نداره یه آمپول خواب آورم زد و بعد بی حسی زد
برای خود عمل هم دیگه اصلا اذیت نکرد چون بی حس بود در حد یه رب طول کشید منم کارتن گذاشتم پسرم ببینه ک تکون نخوره
برای بعدش از شب اول درد داشت تا فردا صبحش بعدش دیگه تقریبا درد نداشت یا خیلی کم
روز اول اصلا بلند نشد از جاش منم چون عاشق کتاب بود با کتاب و کارتن سرگرمش کردم از روز دوم به بعد راه رفتن و بازی و شروع کرد ولی با احتیاط خودمم خیلی حواسم بود بهش
امروز ک روز چهارم هست دیگه راحت راه میره درد نداره فقط موقع پماد زدن یکم خودش از لحاظ تحرک و بازی مشکلی نداره ولی فعلا خودم نمیزارم زیاد تحرک داشته باشه
اینم از تجربه ختنه بالای دو سال