پریشب یساعت بچه رو گذاشتیم خونه مادرشوهرم برای اولین بار.
کار داشتیم از پریشب خیلیی گریه میکنه نمیدونم چشه واقعا کلافه شدم
انگار یجاش درد میکنه میترسم نکنه چیزی دادن بهش ک نساخته یا ترسیده تنها شده همش بهم چسبیده از ساعت ۵ صبحم با دلدرد(حس میکنم) بیدار شده
من هی ب شوهرم گفتم ببریم خونه مامان خودم چن خونه مامانش نزدیکتر بود گف ن میبریمش همینجا
نمیتونم ببینمش اینجوری بچه رو
اخه چیکارت کنم اروم بشی😪

توی بازه اضطراب جدایی نباید جداش کنید از خودتون،یه نفرتون بره جایی ک کار دارید،یا سه تابرید هر جور شده،چون تا چند وقت همین و اش و همین کاسه رو‌ داری

احتمالا برای اضطراب جدایی هست. میترسه ک دیگه نباشی حتما استرس بهش وارد شده

اخی طفلی خیلی سخته اینجوری درکت میکنم..ازت جداشدع اینجورشده
خیلی بهت وابست حتما
مث پسرمن تا چندساعت بزارمش اینقدگریه میکنه
شما نگاه کن جایش زخمی نیس
ازبدنش.شاید سوزش اداراینادارع
مدفوعش یا ادرارش خوبه

حتما یه چیزی شده که بچه اینجوری بیقرار شده
ما دیشب تو ماشین بودیم بچم تو بغلم خواب بود دوتا ماشین آتش نشانی کنارمون بودن صدایی ازشون نمیومد یهو دوتاشون باهم شروع کردن آژیر کشیدن بچم از خواب پرید و گوله گوله اشک میریخت شوهرمم داد میزد بهشون میگفت قطعش کنید گوش نمیدادن خیلی ترسید بودهم دادهای باباش هم صدای بلند آژیر همش چسبیده بود بهم

اگه دلدرد داره بیبی کر بهش بده
یا شکمش و با روغن زیتون ماساژ بده

هنوز نتونستم عکس ماهگردشو بگیرم نزاشته اصلا ی لحظه نمیمونه رو زمین