سلام خوبین میشه کمک کنید ..من دوتا پسر دارم شیرب شیر شدن ماشالا شلوغن از صبح ک بیدارن با منن تا شب ک شوهرم بیاد بیرون میبرمشون ۲ساعت بازی میکنن ولی شب شوهرم میاد همش میناله خستم بسته سرو صدا نکنن دعواشون میکنه اصلا اصلا گردن نمیگیره بهشون غذا بده دستشویی ببره لباس تنشون کنه مسافرت یا مهمونی با هرکسی باشیم دیگه بدتر انگار این مجرده بچه مال این نیست همه هم ب من غر میزنن ب شوهرمم فشار میارم دعوامون میشه جلو همه ی بار با بچه کوچیکم دعواش شد ازز صدای جیغشو اینا بچرو انداخته بود صندوق عقب ماشین درم بسته بود از شیشه میدیدش دیگه مهمون بودیم ی گوشه گیرش اوردم جرش دادم
چیکار کنم همکاری کنه همش میگه خستم منم ادمم خستگیمو ب کی بگم اخه؟؟

عزیزم من دوقلو داشتم شهر غریب با یه شوهر بی احساس مزخرف ،فقط بهت بگم دستت رو از زانوی خودت بگیر و اصلا به شوهرت توجه نکن هر کاری که میبینی برای آرامش خودت و بچه ها خوبه انجام بده ،با مردای این طوری کاری نمیشه کرد،ببرشون مهد بزار ،عصرا ببر پارک یا خانه بازی،یه روتین درست کن صبحزودتر بیدارکن شب زودتر بخوابید سه تاتون تا صبح سر حال تر باشی‌ ،این روزا میگذره ولی چاره ای نیست

شوهر منم اصلا حوصله بچه هارو نداره وقتی اعصابش رو نداره ولش کن وقتی انقدر دیونس که بچه میندازه تو صندوق عقب ازش بترس من باشم یه لحظه نمیزارم بچه هام با همچین پدری تنها باشن خودت کاراشون انجام بده

دوست خوبم خواهر عزیزم ما نیاز داریم ب آرامش و باید روی خودمون کار کنیم واقعا نیاز داریم همه همه من یه برنامه شکرگزاری هستم خدا شاهده هستی عالی هست خیلی میتونی تغییر کنی

بزرگه رو باهاش بفرست بره مغازه یا بین روز تو هم برو مغازه با بچه ها به هوای یه خریدی چیزی بزار پیشش برو برای خودت به دوری بزن هوات عوض بشه

ای ننه صندوق عقب

عزیزم منم همین مشکلو داشتم باشوهرم همه ی کارها گردنم بود وهستا، مثلابراخوابوندنشون دست پسرمو میگرفتم بع دخترم شیر میدادم تا بخوابه اونم بیرون پای تلوزیون وگوشی، اماکم کم ازراه محبت وهندونه اومدم جلو. گفتم دخترم پیش من مقاومت میکنه توتلاش کن ببین میتونی بخوابونیش دادمش ورفتم دستشویی وگفتم اسهال دارم، 3تایی باهم به جنگ جهانی رسیدن اما من نیومدم بیرون. جلوی خودمو گرفتم بعداز20دقیه بی تفاوت اومدم پسرم بغل کردم خوابید واونم بچه رو روپاش خوابودند. منم گفتم وااااای چه راحت خوابید وتو فقط بلدی بخوابونیش و... آقا شبا میومد بچه رو میزاشت روپاش با چه کارایی و.. اما باز جلوی خودمو گرفتم. کم کم بااین روش آوردمش تو راه. شما تنها همیشه به دوش گرفتی معنی بچه داری رو نفهمیده. از یه کار کوچیکش کلی تعریف کن، بگو اومدی مغزم آروم گرفت خدا خیرت بده و..... باورکن معجزه میکنه

برید مشاوره حتما

شوهر من دقیقا همینجوریه

وای خواه. عین شوهر من شوهر منم همینه انگار دخترام مال پسر همسایه اس بچه چند روز پیش دختر کوچیکم گریه کرد ی آهن تیز دستش بود پرت کرد نگفت ب چشم بچه میخوره یعنی جرش دادم ک و س ن ن رو

وقتی همکاری نداره،میخوای چ کنی عزیزم؟؟
فقط بچه اوردن رو بلده؟؟؟

بشین صحبت کن
بگو بچه تو نیست مگ
من آدم نیستم فقط تو خسته ای مردک بیخود😒😒