‌پارت دو سزارین.
بعد یکساعت که رفتم بخش ،اتاق خصوصی گرفتیم البته واقعا هم راحت بود حتما پیشنهاد میکنم شماهم خصوصی بگیرین چون هیچ مزاحمی نیست و همراه هم راحتتره، ی پرستار اومد با کمک مامانم لباسای اتاق عمل دراوردن سریع شکممو و واژنمو با ی زیرانداز پاک کرد زیر پامم زیرانداز انداخت و دوتا پوشاک گذاشت لباس شیردهی پوشیدن تنم، وباز سرم زدن و دوتا مسکن زد داخل سرم منتظر نی نیم بودم هرچی منتظر بودم نیاوردن گفتن تو اتاق نوزاد هست میارنش الان بعد دیدم شوهرم ومامانمو مادرشوهرم ی جوری هستن فهمیدم یچی شده انقد گریه کردم گفتن کلا همه ی نوزادا گفتن دوساعت میذارن زیر اکسیژن منم دیگه یکم استراحت کردم بعد دوساعتم گفتم کو بچم؟که باز منو گول زدن وتا ساعت ۲بچمو آوردن بعد که آوردن فهمیدم اکسیژنش کم بوده و میخواستن بستریش کنن که خداروشکر حالش خوب شده بود بهش شیر دادن دیدن تحمل آورده دیگه بستری نشد،وقتی آوردنش حال روحیم خیلی خوب شد دیگه راحت شدم ،خلاصه همه چی خوب بود تا موقعی که گفتن بلندشو راه برو که اونجا ازشکم درد داشتم میمردم و مجبورم کردن برم دستشویی وبرگردم رفتم و با بدبختی باز برگشتم ساعت سه واسم سوپ آوردن واجازه خوردن مایعات دادن .همه چی کلا عالی بود بجز شکم درد که هربار خیلی سخت بود بلندشم هنوزم بعد از ۲روز‌با کمک بلند میشم ‌وخستمه ۳شبه نخوابیدم😔🤦🏻‍♀️ به محضی‌خوابم میره نی نی بلند میشه

۶ پاسخ

با شیاف دردات اروم می شد ؟ کدام بیمارستان سزارین کردی؟

مبارکت باشه اره خیلی سخته بعد 10 بهتر میشی حتما شکم بند ببند وکیسه ابگرم بزار

عزیزم هزینه اتاق خصوصیت چقدر شد

مبارک باشه عزیزم 🌹🌹🌹🌹
میشه بپرسم هزینه اتاق خصوصی و بیمارستان و دکتر چقدر شد ؟

الهی مبارک باشه 😇🥰
میتونم بپرسم چرا اکسیژن کم آورره بود؟

بیمارستان دولتی اتاق خصوصی میده ؟یا شما دولتی نبودی

سوال های مرتبط

مامان آدرین❤️ مامان آدرین❤️ ۲ ماهگی
تجربه سزارین
تاریخ۱۷ اردیبهشت ساعت۶ بهم گفتن بیمارستان باشم وقتی رفتم گفتن پک زایمان از داروخونه بخرین بیارین که خریدیم رفتیم داخل همسرم و مادرم رفتن دنبال کارای تشکیل پرونده منم همون موقع بستری کردن سریع ان اس تی گرفت و خونم گرفتن وسرم وصل کردن سوند زد که اصلا دردی نداشت فقط یکم حس بدی یکم داشت چون ی میله میره داخلت ،بعد گفتن بشین رو ویلچر همسرمم اومد تا پشت اتاق عمل ویلچرو آورد بعد دیگه نشستم رو ی ویلچر دیگه بردنم اتاق عمل .که خانم دکترم داخل بود وچندتا پرستار و دکتر بیهوشیم بودن ،نشستم روتخت بی حسی زدن واقعا هیچ دردی نداشت خیلی خوب بود که گفت سریع دراز بکش تا کشیدم بی حس بی حس شدم ،بعد گانم رو دراوردن زدن جلوم و دیگه نفهمیدم چیشد فقط گفتن تحت هیچ شرایطی دستت نیاری پایین که به شکمت برخورد کنه،دکتر بی حسیمم کنارم بود وکلا باهام حرف میزد که نترسم در عرض۵دقیقه صدای گریه جوجم اومد بعدم شکممو محکم فشار دادن وتموم بعدشم نمیدونم چرا درست یادم نمیاد فک کنم یکم از حال رفتم که خونا فشار دادن،بعدش ی اقایی اومد باتخت منو بردن ریکاوری خیلی سردم بود ومیلرزیدم اما فقط فکر بچم بودم که برم سریع بخش
بقیه پارت بعدی میذارم….
مامان پندار مامان پندار ۳ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمانم 🌼😍
خلاصه بدون برنامه ریزی و اینکه اصلا از بیمارستان خبری داشته باشم رفتیم بیمارستان سعدیی اصفهان 😍 فوق العادههه بودن پرستار ها بیمارستان همه چی عالییی حتی شیاف هم خود پرستار میزاشت برامون
تا رسیدم دیگه دکتر رو دیدم گفتم به دادم برس فرشته نجاتم😍
خلاصه سریع بلافاصله معاینه شدم گفت ۳ فینگری گفتم‌ میرم سزارین و خلاصه سریع لباس گان پوشیدم رفتیم اتاق عمل
من چون ناهار خورده بودم اسپاینال شدم که راضی نبودم و آلان سر درد های افتضاحی دارم با اینکه چایی و نسکافه هم خوردم
خلاصه تا رفتم اتاق عمل حدود نیم ساعت بعد پسرمو گزاشتن بغلم😍😍
تو اسپاینال درد نداری بی‌حسی اما کاملا متوجه همه چی میشی .
بعدش که رفتم ریکاوری درد نداشتم و هرچی بی‌حسی میرفت یکم دردا متوجه میشدم اما مسکن زدن برام و قابل تحمل بود
رفتیم بخش هر به ۶ ساعت دوتا دوتا شیاف دادن و ی دونه سرم که درد ها کنترل شد و عالی بود . سون ام بعد عمل برام گزاشتن و اصلا درد متوجه نشدم فقط ادرار اول میسوخت ‌یکمی
مامان پسریم مامان پسریم ۱ ماهگی
تجربه سزارین #پارت اخر
نی نی داشت گریه میکرد همه گفتن گشنشه منم تازه در اومده بودم پامو نمیتونستم تکون بدم که بچرو گذاشتن بغلم سینمو دادن به بچه با سختی اونقدر گشنش بود ول نمی‌کرد، از یطرف بی حسی داشت کم میشد درد داشتم یخورده که پرستار اومد بازم ماساژ رحمی داد این دفعه یکم دردش بیشتر بود ولی قابل تحمل بود، 8 ساعت گذشت من اصلا سر درد نگرفتم هی میگفتن حرف نزن سر درد میگیری که پرستار گفت دیگه تا الان سردرد نگرفتی بعدشم نمیگیری و نگرفتم گفتن یچیزی بخور باید راه بری خرما کمپوت بهم دادن بهیار اومد بلندم کنه خیلی هولم کرد بلند شدن وحشتناک بود جیغ کشیدم گفتن بخیت میپره هر قدم که برمی‌داشتم از شدت درد از چشام اشک می‌ریخت سخت‌ترین قسمتش که خیلیم سخت بود همین راه رفتنه بود من کلا یروز هربار که راه میرفتم چشمام از درد سیاهی میرفت پمپ درد اصلا تاثیری رو من نداشت فرداش میرفتم دستشویی از درد غش کردم آوردن مسکن بهم زدن بعدش خیلی بهتر شدم دیگه راه رفتن راحت‌تر از قبل شد ولی هنوزم یکم سخته راه رفتن
مامان تو دلی🩷 مامان تو دلی🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت 3
بعد حدودا 10 دقیقه صدای گریه دخترم و شنیدم و دکتر می‌گفت چقد خوشگله صحیح و سالم 🥹 تا آخرین لحظه نگران بودم که بچم ضعیفه و میبرن بستریش میکنن
صدا گریش که اومد منم از چشام اشک میومد خیلی حس قشنگی بود اون لحظه رو واسه همه آرزو کردم
لباساش و پوشوندن و پرستار آورد صورت دخترم و چسبوند به صورتم کلی قربون صدقه اش رفتم و بردنش تو ریکاوری منم بعد چند دقیقه که بخیه زدن بردنم ریکاوری و اونجا پرستار آورد بچه رو شیر دادم یه ساعتی گذشت و رفتیم بخش کم کم اثر بیحسی داشت می‌رفت شکمم درد داشت ولی پاهام تا 3 ،4 عصر هنوز بی حس بود پرستار یکی دو بار اومد مسکن زد دردش قابل تحمل بود برام تا 8 شب هم گفته بودن چیزی نخورم بعد اون شروع کردم و چای و نسکافه و مایعات خوردم بعد شامم گفتن که راه برم اولین بار خیلی درد داشت با کمک مامانم بلند شدم و راه رفتم ولی بعدش دردم کمتر شد و کمی استراحت کردم دومین بار هم بلند شدم راه برم دردم کمتر از بار اول بود فرداش ظهر هم مرخص شدیم و اومدیم‌خونه انشالله قسمت همه مامانای باردار و اونایی که منتظر نی نی هستن🥹😍
مامان ملورین🎀 مامان ملورین🎀 ۲ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین من توی بیمارستان نیکان اقدسیه :
اول از همه ۲۶ ام وقت سزارینم بود بگم که از دکترم لیلا سعیدی خیلی راضی بودم به شدت عالی هم کارش هم بخیه زدنش اخلاقش و ...حرفه ای ترین دکت ی که تابحال دیدم ...
اونروز ما ساعت ۷ رفتیم بیمارستان تا پرونده سازی کنیم و حساب کتاب
منو فقط با همسرم اجازه دادن برم بالا ...رفتیم منو تنها فرستادن بلوکزایمان ی سریع سوالپرسیدن فشارمو گرفتن سابقه بیماری و حساسیت هامو چک کردن مدارکمو اماده کردن و جواب ازمایشمو چک کردن و قندمو گرفتن و سوند بهم زدن ....اینم بگم سوند رو خیلی خوب زد ینی دردش از سرم و سوزن کمتره فقط اولش احساس دستشویی دارید ...
بهم انژوکت زد تو دستم اونم خوب زد فقط جاش یکم کبود شده چون مدت زیادی رو دستم بود ...
حوالی ساعت ۹ بعد کاغذ بازی اینا گفتن منو با پرستار بفرستن طبقه پایین اتاق عمل ...
بعد توی راه تیم فیلم برداری و دکور اومدن گفتن میخواید یا نه هزینش ۴/۵ بود من واجب ندونستم انجام بدم اونجا حالا خودشون بهتون میگن همه چیو ...دکور هم از ۲/۵ داشت به بالا .
خلاصه من فقط پمپ دردو گرفتم با اتاق خصوصی اونم میگم دلیلشو ...
همه چی تااینچاها اوکی بود رسیدیم جلوی دراتاق عمل گفتن با همیرتونخداحافظی کنید که ما دلمون نیومد فقط شوهرم گفت زود بیا منتظرتم .
بعدش منو تنها با پرستار بردن تو روی ویلچر بودم .رسیدیم اتاق عمل به نظرم استرس زا نبود ی جوری بود که احساس راحتی کنی نه اتاق عمل...
بعد دکتر بیهوشی اومد برای سر کردن کمرم .
مامان جان کوچولو🩵 مامان جان کوچولو🩵 ۲ ماهگی
#تجربه_زایمان
خیلی عادی تو همون روزی که دکتر تایم داده بود رفتم بیمارستات پروندمو دادم منو بستری کردن..خیلی استرس داشتم و از اون مادرای پر خطر بودم به خاطر فشارم
بهم کلی داروو اینجور چیزا تزریق میکردن…اصلا خوابم نمیبرد از استرس نزدیک صبح بود خوابم برد و پرستار اومد بالا سرم بازم دارو زد و من بیدار شدم
خلاصه دیگ خوابم نبرد و کم کم صبح شد منم هم خیلی خوشحال بودم هم خیلی پر از استرس… با دوستم همزمان بستری شده بودیم…دکتر اومد اتاق عمل و کم کم وقت صدا زدن رسید..قبل از من دوستمو صدا زدن رفت…تقریبا بعد ۱۰ دیقه منو صدا زدن که برم اتاق عمل..وای وای دیگه از استرس نمیدونستم چیکار کنم اول رفتم سرویس خودمو خالی کردم چونکه دکترم برای شکم اولی ها سوند نمیزاشت…بعد اومدم ک برم به من گفتن رو تخت دراز بکش و منم رو تخت دراز کشیدم و منو بردن..رسیدیم به در اتاق عمل که باز شد و رفتیم داخل و من از رو تخت پاشدم…رفتم تو راه رو یه جا بود اونجا منتظر نشستم…از طرفیم صدای گریه بچه ی دوستم میومد🥹منم چشام پر شد از صدای گریه بچش…خلاصه یه ربع نشستم اونجا و عمل دوستم تموم شد و به من گفتن برم داخل اتاق عمل..منو نمیگی داشتم از استرس میمردم گفتم اول باید برم دسشویی…رفتم دسشویی بعدش رفتم داخل اتاق عمل رفتم رو تخت چند دیقه نشستم…اقا نه میشه به جایی تکیه داد نه جیزی… پاهم دراز کرده بودم از کمر درد داشتم میمردم…حالا دکتر نمیاد🥴چقد برام طولانی گذشت و سخت…من هی منتظر نشستم اینا داشتن همه چیو اماده میکردن برای من…خلاصه دکترم اومد رفت یه گوشه نشست من همچنان همونطوری رو تخت😐