۶ پاسخ

عزیزم نگران نباش بری خونتون دستت میاد چیکار کنی زمان همه چیت دستت نیاد زندگیت رو برنامه میفته نگران نباش

توکل کن عزیزم خدا توانشو ب همه مامانا میده

عزیزم نگران نباش به خدا توکل کن کم کم رو غلتک میوفتی بچت بزرگتر میشه

عزیزممم توکل برخدا خداروهزار مرتبه شکر که با بچهات صحیح و سالم داری برمیگردی خونه بسپار به خدا همه‌چی رو تو خیلی مادر قوی هستی💪🏻💜💜💜

وقتی تو شرایط قرار بگیری خاسته نا خاسته اون کارو انجام میدی من خودم بعد دو ماه اومدم خونه خودم ی روز کامل از دلتنگی و هکین استرسا گریه کردم ولی بعد کم کم ب شرایط عادت کردم

توکل به خدا کن ...کار سنگین نکن

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی وآوینا مامان امیرعلی وآوینا روزهای ابتدایی تولد
سلام چطورین

من خیلی خستم بچه ها 😭
روزا از صبح تا آخر شب درگیر بچه ها و کارای خونم
همه سعیمو میکنم ب همه چی برسم
دلم میخواد مثل قبل همش خونه تمیز و مرتب باشه ولی بازم یه گوشه میبینی کثیف شده
دیشب با سردرد شدید خوابیدم و صبح با سردرد بیدار شدم
امیرعلی خیلیییی شر شده تا رومو کنم اونور آوینا رو میاد میزنه
دیشبم با باسن مبارک نشست رو سر بچه
جدیدا یاد گرفته اگه چیزی باب میلش نباشه جیغ بزنه و داد بزنه
کل روز خونه خودمم و همش با آرامش رفتار میکنم باهاش
ولی شب ک میشه انگار جونی برام نمیمونه ، نای ندارم از جام بلند بشم
امروز صبح تا نزدیک ۱۱ حرص خوردم و گریه کردم بخاطر چی؟
چون آوینا گریه میکرد تا میذاشتمش زمین ،امیرعلی هرچی گیرش میومد میخورد خوابشو میومد مونده بودم چیکار کنم ...
آخر زنگ زدم ب شوهرم گفتم امروز اضافه کار نمون فقط بیا
اونم قرار شد جای اینکه ۸ بیاد ۴ بیاد خونه کمکم کنه
بعد دیگه نشستم رو زمین امیرو گذاشتم رو پام آوینا رو شیر دادم
مامانم زنگ زد ک دارم میام خونتون
تا مامانم اومد بدو بدو بخدا نفهمیدم چجوری حال و آشپزخونه رو تمیز کردم
کلی لباس شستم و پهن کردم ... اتاقو مرتب کردم ،مامانم فقط مراقب بود امیرعلی این یکی رو نزنه آخرشم دو تاشونو خوابوند بعد رفت ..
خیلی سخته واقعا دو تا بچه کوچیک
چند روزه تنهام مامانم نبود ،خودم بودمو خودم
امروز اینقدر غر زدم ب زمین و زمان بد گفتم که آخرش عذاب وجدان گرفتم ک نکنه خدا قهرش بیاد و من ناشکری کرده باشم
عاشق دوتاشونم ولی واقعا کم آوردم 😭😭 الآنم نمیدونم اینا خوابن من ناهار بخورم ، بخوابم ، تو گوشی بگردم ، یساعت برا خودم وقت ندارم بخدا
شماها ک بچه کوچیک دارین مثل من
در چه حالین؟ برای شماهم همینقدر سخت میگذره ؟
مامان امیرعلی وآوینا مامان امیرعلی وآوینا روزهای ابتدایی تولد
سلامم چطورین در چه حالین با این جوجه ها 🥴😐

منکه از وقتی زایمان کردم تا الان دو ساعت درست درمون نتونستم بخوابم
چندروزه که برا شب کسی نمیاد پیشم خودمو همسرمیم و دوتا بچه ها ..
وجدانا خیلی سخته☹️😂 روزا که درگیر تمیز کردن خونم یا باید ب آوینا شیر بدم ، مدام باید مراقب باشم نزنتش ،اخه یهو حمله می‌کنه
چندباری هم موفق شده زده طفلی رو 😬 تا آخر شب درگیرم شبم که میام بخوابم آوینا جان تازه بیدار میشه تا نزدیک صبح هی چرت میزنه هی نق میزنه که شیر بدم بهش ...
خلاصه که خیلی خستم خیلی زیاد
امیرعلی از وقتی آوینا دنیا اومده بشدت لجباز و شیطون شده
جیغ میزنه برا هرچی ک میخواد ،حرفم حالیش نمیشه لااقل براش توضیح بدم
شوهرم چند شب پیش گفت منو پسرم تو و دخترت منم گفتم باشه
حالا از همون شب امیرعلی بخاطر دندوناش تا صبح دوسه بار بیدار میشه
گریه می‌کنه منم خودمو میزنم ب اون راه بیدارش میکنم میگم پاشو پسرت شیر میخواد🤣 🤣
شماها بگین چطوری میگذرونین... راستی چجوری میرین دستشویی ؟؟
من والا تا یکی نیاد پیش بچه ها نمیتونم برم همش میترسم امیرعلی بزنتش 🥲