سلام چطورین

من خیلی خستم بچه ها 😭
روزا از صبح تا آخر شب درگیر بچه ها و کارای خونم
همه سعیمو میکنم ب همه چی برسم
دلم میخواد مثل قبل همش خونه تمیز و مرتب باشه ولی بازم یه گوشه میبینی کثیف شده
دیشب با سردرد شدید خوابیدم و صبح با سردرد بیدار شدم
امیرعلی خیلیییی شر شده تا رومو کنم اونور آوینا رو میاد میزنه
دیشبم با باسن مبارک نشست رو سر بچه
جدیدا یاد گرفته اگه چیزی باب میلش نباشه جیغ بزنه و داد بزنه
کل روز خونه خودمم و همش با آرامش رفتار میکنم باهاش
ولی شب ک میشه انگار جونی برام نمیمونه ، نای ندارم از جام بلند بشم
امروز صبح تا نزدیک ۱۱ حرص خوردم و گریه کردم بخاطر چی؟
چون آوینا گریه میکرد تا میذاشتمش زمین ،امیرعلی هرچی گیرش میومد میخورد خوابشو میومد مونده بودم چیکار کنم ...
آخر زنگ زدم ب شوهرم گفتم امروز اضافه کار نمون فقط بیا
اونم قرار شد جای اینکه ۸ بیاد ۴ بیاد خونه کمکم کنه
بعد دیگه نشستم رو زمین امیرو گذاشتم رو پام آوینا رو شیر دادم
مامانم زنگ زد ک دارم میام خونتون
تا مامانم اومد بدو بدو بخدا نفهمیدم چجوری حال و آشپزخونه رو تمیز کردم
کلی لباس شستم و پهن کردم ... اتاقو مرتب کردم ،مامانم فقط مراقب بود امیرعلی این یکی رو نزنه آخرشم دو تاشونو خوابوند بعد رفت ..
خیلی سخته واقعا دو تا بچه کوچیک
چند روزه تنهام مامانم نبود ،خودم بودمو خودم
امروز اینقدر غر زدم ب زمین و زمان بد گفتم که آخرش عذاب وجدان گرفتم ک نکنه خدا قهرش بیاد و من ناشکری کرده باشم
عاشق دوتاشونم ولی واقعا کم آوردم 😭😭 الآنم نمیدونم اینا خوابن من ناهار بخورم ، بخوابم ، تو گوشی بگردم ، یساعت برا خودم وقت ندارم بخدا
شماها ک بچه کوچیک دارین مثل من
در چه حالین؟ برای شماهم همینقدر سخت میگذره ؟

تصویر
۲۷ پاسخ

ای وای بگردمتتتتت منم کپپپپپپپ خودتم 🥺🥺🥺🥺

منم همینم دقیقا الان دو هفتس که کلا شبا دو سه ساعت خوابیدم کار خونه دوتا بچه کوچیک یک هفته تمام تو بیمارستان بودم پیش بچم با زخمای تازه سزارین منم خیلی گریه کردم خیلی غصه خوردم ولی چه میشه کرد خدا خودش داده خودشم کارامونو راست و ریست میکنه

الان ۱۶ روزه زایمان کردی چرا اینقدر کار میکنی خب؟؟ الان موقع استراحتته
من اصلا باورم نمیشه چرا خونه تمیز میکنی الان....

الهی بگردم خسته نباشید واقعا عزیزم من میخواستم یک سالش بشه هلنا دوباره اقدام کنم واقعا ترسیدم دیگه خخخخخ به شوهرم میگم پشیمون شدم 😂😂

منم مثه تو عزیزم
بیدار میشم میدوئم فقط
ولی الان یکم شرایطم بهتره
دخترم ۲ و ماهو نیمشه
روزای اول واقعا سخت بود دخترم اصن خواب نداشت و خیلی بغلی بود
الان معمولا ظهرا با هم میخوابن میرم ی دوش میگیرم و خونه رو مرتب میکنم
ولی پسرم خیلی اسما رو اذیت میکنه
خداروشکر میکنم ک شبا راحت میخوابن
سخته واقعا سخته
هیچ وقتی برای خودم ندارم
فقط ی حمووم و نماز هول هولی
خدا خودش توان بده

عزیزم کارارو ول کن فقط چهار چشمی بچه رو بپا که داداشیش بهش آسیب نزنه که کار یبار میشه ها منم که پسرم ۶ سالشه بزرگه همش میترسم یه لحظه تنهاشون بزارم خدایی نکرده بزنه له مه کنه بچه رو

منم همینم
همش بچه چسب منه شیر بده
پسر بزرگم دنبال منه هی کتاب بخون و بازی کن
شوهر میاد غذا میخواد
شبا بیدار بچه
ینی کلافه میشم
سردردم یکسره

عزیزم به‌خودت فشار نیار اشکال نداره اگه خونه نداره چند روز کثیف و بهم ریخته باشه هر روز تمیزکاری نکن تازه زایمان کردی به خودت فشار بیاری ضعیف میشی بعدا عوارضش نشون میده
اگه بتونی چند روز بری خونه مامانت بمونی در هفته یا مامانت زود به زود بیاد با حتی مثلا یکی دو روزی در هفته بری خونه مادرشوهرت اگه شرایطش دارن خیلی خوب میشه. چون فعلا اولشه یکم سخته تا دو سه ماهگی بچه

ب مامانت بگو هرروز بیاد خونت فقط حواسش ب بچه ها باشه تا بتونب کارها تو بکنی

گاهی وقتا هم به خودت بگو اشکال نداره بذار امروز تا فلان ساعت ریخت و پاش کنن .. . .
به خودت برس برو جلو آیینه موهاتو شونه کن دوتا گل سر بزن لبخند بزن به خودت بگو من از پسش برمیام ..
گاهی وقتا خودت باید خودت رو نجات بدی.
آقایون هم یه جور دیگه افسرده میشن، با مشکلات دیگه . . . .
ما خانوما واقعا خیلی قوی تریم .
من خودم به چشم خودم دیدم که خیلی قوی تر از اقایونیم . . .
ان شاءالله که این روزا رو به خوبی پشت سر بذاری .

چرا باید خونه ات تمیز باشه!؟؟؟!!!!!!!!!!
چ اشکالی داره الان نامرتب باشی ولی بیشتر استراحت کنی

آخی عزیزم .
درکت میکنم خیلی سخته که هم کار خونه کنی هم بچه داری . . . .
اما بعدا که بزرگ بشن و خوشبختیشون رو ببینی خستگیت میره .
خونه همیشه میتونه تمیز باشه، لباسا جمع میشن ، ولی اونا مادر با روحیه ی خوب میخوان 🩵🫂

همش عادیه و طبیعیه
میگذره
به خودت سخت نگیر
بچه ها بزرگ میشن
خونه مرتب میشه
همه چیز اوکی میشه
فقط تو میمونی و بدن درد و کلافگی
نکن با خودت بهار قشنگم

عزیزم درکتون میکنم خیلی سخته منم این روزا رو گذروندم
البته سخت تر از شما چون من چهار تا بچه شیر به شیر دارم
ولی میگذره اوایل سختتره هر چی بگذره برای شما راحتتر میشه و دستتون میاد چکار کنید
من الان هم به خونه زندگیم میرسم هم به بچها و هم برای خودم وقت خالی میمونه

عزيزمممم چقد دلم بحالت سوخت
فاصله سني نيني هاتون چقدره مامان امير علي و اوينا؟؟
مطمين باش اين روزام باهمه سختياش ميگذره و دوتاشون باهم دوست ميشن و همبازي هم ميشن ولي حواست باشه دعواشون نكني كه بعدها عذاب وجدان ميگيري وگرنه اين كفر گفتنا خدا تو دلت حاضره و بهت بدي نميكنه

وضعیت منم همینه منم دختر بزرگم یک سال و ده ماهشه
دائما باید مراقب باشم که کوچیکه رو نزنه
خیلی خسته میشم
منم خیلی گله و شکایت میکنم میترسم ناشکری نباشه
من بچه هام بغل کسی هم نمیرن مخصوصا بزرگه حتما باید خودم باشم
بچه پشت سر هم اصلا اصلا خوب نیست تا بزرگ بشن هم خودت داغون میشی هم بچه ها اذیت میشن
هنوزم ناهار نخوردم
خدا کنه سالم باشن میگذره اما سخت میگذره

بهارجان خونه رو ولکن لطفا.هفته یکبار جارو دستمال کافیه.لباسا هم بنداز ماشین
واس دخترت هم گهواره به دیوار بزن که وقتی خابه یا بیدار توش بزاری که امیر علی دستش نزنه وبا خیال راحت ب خودت برسی و کارات..غذا هم دو وعده ای بدرست راحت.این روزهای سخت میگذره قطعا ولی سلامتی خودت برنمی‌گرده.کار نکن انقد ک بعدها سنت بره بالا عوارضا سزارین میاد

عزیزدلم ایشالا عاقبت بخیرشونو ببینی توقوی هستی میدونم سخته من یدونه بچه دارم ولی خب صبح ک ۱۰پامیشم تا۲شب بیدارم نمیرسم بخدا

عزیزم اولی چند وقتشه؟
به نظرم روزای اول اینجوریه یکم بگذره قطعا بهتر میشه
سعی کن خودتم خوب استراحت کنی تازه زایمان کردی

سلام عزیزم
الهی بگردم
دقیقا منم همینم
دخترم ۲۲۲ ماهشه ، پسرم تازه دنیا اومده ، تازه شرایط شما سخت تر هم هست چون امبیر علی کوچکتر از دختر من هست، اینی که میگی به زمین و زمان غر زدم و باز میترسم خدا قهرش بیاد رو من با پوست و گوشت و خون خودم لمس کردم.
واقعاً سختهههه
هیچکس هم کمک مون نیست جز مامانامون ، اونا هم که یکسره خونمون نیستن
واقعاً شرایط سخت و پیچیده و شاید حتی بشه گفت وحشتناکی هست، من همه امیدم اینه که بالاخره تموم میشه و روزهای خوشی که ان شالله قراره با هم همبازی بشن هم میرسه

درکت میکنم واقعا خیلی سخته با دوتا بچه میدونم بعضی روزا نمیتونی کل کارهاتو انجام بدی ولی به خودت استراحت بده یکی بچه ها رو بگیره استراحت کن واقعا ادم کم میاره

سلام
خدا قوت عزیزم خسته نباشی
ما تو یکیش موندیم بخدا

سخته خیلی سخته
ولی باید تحمل کنی
یا اینکه از مامانت کمک بگیری

چقد شرایطمون یکی

خدا به دادت برسه
منکه ی دونه دارم پدرم در اومده

عزیزم سخته خیلی به خودت برس کم نیاری

الهی فدات بشم سخته ولی یمدته تحمل کن..خدا نگهدارشون باشه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی وآوینا مامان امیرعلی وآوینا روزهای ابتدایی تولد
سلامم چطورین در چه حالین با این جوجه ها 🥴😐

منکه از وقتی زایمان کردم تا الان دو ساعت درست درمون نتونستم بخوابم
چندروزه که برا شب کسی نمیاد پیشم خودمو همسرمیم و دوتا بچه ها ..
وجدانا خیلی سخته☹️😂 روزا که درگیر تمیز کردن خونم یا باید ب آوینا شیر بدم ، مدام باید مراقب باشم نزنتش ،اخه یهو حمله می‌کنه
چندباری هم موفق شده زده طفلی رو 😬 تا آخر شب درگیرم شبم که میام بخوابم آوینا جان تازه بیدار میشه تا نزدیک صبح هی چرت میزنه هی نق میزنه که شیر بدم بهش ...
خلاصه که خیلی خستم خیلی زیاد
امیرعلی از وقتی آوینا دنیا اومده بشدت لجباز و شیطون شده
جیغ میزنه برا هرچی ک میخواد ،حرفم حالیش نمیشه لااقل براش توضیح بدم
شوهرم چند شب پیش گفت منو پسرم تو و دخترت منم گفتم باشه
حالا از همون شب امیرعلی بخاطر دندوناش تا صبح دوسه بار بیدار میشه
گریه می‌کنه منم خودمو میزنم ب اون راه بیدارش میکنم میگم پاشو پسرت شیر میخواد🤣 🤣
شماها بگین چطوری میگذرونین... راستی چجوری میرین دستشویی ؟؟
من والا تا یکی نیاد پیش بچه ها نمیتونم برم همش میترسم امیرعلی بزنتش 🥲
مامان زارع کوچولو مامان زارع کوچولو ۴ ماهگی
مامان سیلوانا مامان سیلوانا ۴ ماهگی
ادامه :
سریع گفتم محمد زنگ بزن مامان اینا ک بیان تا صبح دنیا میاد بچه
شانسی ک اوردم ساک بچه داخل صندوق ماشین همراهم بود
عمه کوچیکه هم‌ ساکن شیراز بود مامانم بهش زنگ زده بود ک بیاد پیشم
خودمون رسوندیم بیمارستان از اون طرف مامانم زنگ میزد میخواست گریه نکنه و صداش بغضی منم گریه از اون طرفم باید سریع کار ها رو جمع میکردم
مثلا قرار بود مامانم ست مادر دختری برام بدوزه بیاره ک نشد سریع ب تزیینات پیام دادم گفتم فردا زایمان دارم لباس ندارم گفت خودم کرایه میدم تند تند اون انتخاب کردم 🥲با اون جال خراب اینا رو هم هماهنگ کردم
رفتم زایشکاه سونو نشون دادم و گفتن با هزینه ک مشکلی نداری ( میدونستم شبی اونجا چنده گفتم نه ) گفت مثلا هفته ت پایینه ممکنه بچه بره nicu شبی ۵۰ تومنه و منم فقط گفتم اوکی مشکلی ندارم ( اره ارواح عمه م 🥲😂) زنگ زدم مامانم گفتم ببین هر چی تا الان نذر کردی دوبرابر کن ک بنره nicu بعد از تایید من مامام و عکس سونو فرستادن برای دکترم تو واتساپ و منم میگفتم خب الان منو بستری میکنن دو تا سرم میزنن و منم وقت دارم س دوش بگیرم ( شانس اوردم شب قبلش شیو کرده بودم 🤣) تا صبح ک بیام برای سرارین برم‌خونه و اینا
ولی وقتی ویس دکتر رو ک تو‌ واتساپ پلی کردن اب یخ ریختن روم
برای سکشن اماده بشه تا یک ساعت دیگه اونجام 🥲🥲