سلام خانما میخوام تجربه زایمانمو بگم
قرار شد من سزارین بشم برای تاریخش رفتم مطب شیوا طالبی من اصرار داشتم تو اردیبهشت باشه ولی قبول نکرد و گفت فقط تو فروردین میتونه منم به ناچار ۳۱فروردین رو قبول کردم
صبح روز زایمان رسید به من گفت ۷:۳۰بیمارستان باش من رفتم کارای پذیرش رو کردم آماده شدم سوند بهم وصل کردن چون با رویان برای بند ناف قرار داشتم و دکتر نمیومد زنگش زدم ولی ناراحت شد که چرا زنگ زدی!از اون طرفم از رویان اومده بودن منتظر دکتر! خلاصه منو بردن اتاق عمل سرم وصل کردن آماده م کردن برای عمل بعد اومدن گفتن نه برو بیرون دکتر دیر میاد!حالا من همینجوری استرس داشتم بدترم شد رفتم با سرم و سوند نشستم منتظر تا بالاخره دکتر تشریف آوردن
خلاصه عمل شدم و فرداش مرخص شدم و اومدم خونه به محض رسیدن به خونه تب و لرز شدید گرفتم همه گفتن تب شیره ولی تب و لرزم ادامه پیدا کرد پیام دادم برا دکتر بهم گفت سرم و آمپول فلان و بگیر بزن گفتم آزاد که نمیدن نسخه بده لااقل! خلاصه چند روز طبق نسخه اونارم زدم و خوب نشدم
پیامش دادم دارم میمیرم نکنه عفونت گرفتم گفت مراجعه کن بیمارستان
رفتم بیمارستان همون شب تا رفتم بستری شدم و قوی ترین آنتی بیوتیک های هوازی و غیرهوازی رو به من زدن و کلی آزمایش خون ادرار سونوگرافی ،کشت زخم ،کشت ادرار گرفتن نزدیک ۵۰/۶۰تا سرم و آمپول بهم تزریق کردن تمام دستام بخاطر رگ گرفتن تیکه تیکه شد وبله عفونت شدید گرفته بودم فرداش دکتر اومد بخیه هامو باز کرد شکممو فشار میداد که جیغم به آسمون می‌رفت و شکمم همینجوری باز موند و هر ۸ساعت میومدن میشستن و ضد عفونی میکردن

۱۱ پاسخ

شیوا طالبی مضخرفه چند تارا پارسال سر عمل کشت
من چند بار رفتم پیشش برای کیست تخمدان بجای اینکه دارو بدد آب بشند هربار سونوگرافی میرفتم بزرگتر میشدند کیست هام...بعدم میگفت سریع باید عمل بشی...
بعد رفتم رقایی داروهایی که مصرف میکردمم بردم نشونش دادم گفت اینارا نباید بخوری دوماه زیر نظر رقایی رفتم دارو داد بهم کیست تخمدانم رشدش متوقف شد بعدم گفت عملت نمیشه کرد سنی نداری اگر عمل بشی باعث نازایی میشه برات باید باردار بشی من نزدیک۸ماه اقدام بودم باردار نمیشدم یک سقط هم قبلش داشتم....خلاصه دارو داد بهم آمپول من همون ماه باردار شدم کیست تخمدانمم تو بارداری برام آب کرد این ماه رفتم سونوگرافی گفت کیستت هم اب شده
یعنی من زااار میزدم بعدش که اومدم خونه از گریه
که اگر عمل کرده بودم نازا میشدم چه غلطی میکردم بعدم چه اسیب بدی به تخمدانم میرسید
فقط هروقت که یادم میاد شیوا طالبی منو چجوری اجبار به عمل میکرد میگفت سریع برو بخواب بیمارستان اشکم درمیاد که خدارشکر میکنم نرفتم عمل کنم بزنه داغونم کنه الان هم حاملم همم کیست ندارم خدارشکر میکنم 😭

من پیش زهراانصاری بودم خیپدا واقعا خیرش بده بهترین لحظه عمرمو روز زایمانم تجربه کردن بسکه خوب بودن بیچاره زیر میزیم نگرفت

سلام عزیزم واقغا ناراخت شدم برات
اما نمیشه گفت اگه این خانم دکتر برای شما بد بوده برای همه بد باشه
من خودم خواهرم خواهرشوهرم ـ چندتا از فامیل شوهر پیش ایشون هم زایمان سزارین و هم طبیعی انجام دادیم همون بیمارستان عسکریه ـ واقعا عالی بود. دستش که اینقدر سبک و خوب بود و مهربون
یغنی من به خدا صدبار دیگه باردار بشم یا مشکلی باشه میرم پیشش.

به اصرار خودم دکتر قبول کرد چند تا بخیه بهم بزنه بعد مرخصم کنه نظر خودش این بود که بخیه نزنه ولی من قبول نکردم گفتم با شکم پاره نه خودم نه مامانم جرأت نداریم ازش مراقبت کنیم آخه مراقبتای سختی هم باید ازش میشد
بعد ۲۲روز دیشب چند تا دونه بخیه رو کشید که اونم هنوز جوش نخورده بینشون کلا پنج تا بخیه زد

کدوم بیمارستان سزارین کردید

عزیزم میشه بگی رویان رو چطوری هماهنگ کردی و جای خاصی مراجعه کردی؟

ای وای چه قدر بد آوردی، خداروشکر که الان خوبی.کدوم بیمارستان بود؟

واای اخی عزیزم خیلی ناراحت شدم
خداروشکر به خیر گذشته....
کدوم بیمارستان بودی؟

کدوم بیمارستان

من چقد هزینه کردم که زایمان راحتی داشته باشم ولی بدترین زایمان قسمتم شد

ادامه:
شکمه باز ،اتاق ایزوله بچه ی کوچولو مامانم که یه چشمش اشک بود یه چشمش خون بعضی پرستارای بد رفتار (پرستارای خوبم بودن) چه زجری کشیدم دوستان ،سه تا قرص گذاشتن تو رحمم بعدم بردنم کورتاژ و دوباره درد دوباره عذاب کشیدن

سوال های مرتبط

مامان سید حسن مامان سید حسن ۵ ماهگی
سلام خانما من برا زایمان رفتم بیمارستان حافظ شیراز
اصلا به درد نمیخوره الان پسرم بیست و پنج روزشه من چهارده روزشو تو بیمارستان بستری بودم هرکی جونشو میخواد اونجا نره
من برا زایمان طبیعی رفتم رحمم ده سانت باز شده بود لحظه آخر که بچه خواست دنیا بیاد گفتن قلبش کار نمیکنه واسه همین بردن سزارین دوروز بستری بودم. بعد که مرخص شدم همون روز تب و لرز شدید کردم
اومدم خونه بابام دوباره تب و لرز کردم رفتم درمانگاه گفتن ضربان قلبت بالاست برو زایشگاه اونجا گفتن فوری بستری شو بعدش تا دوروز هرچی آزمایش گرفتن چیزی پیدا نکردن آخرش دکتر گفت بخیه مو باز کنن وقتی بازش کردن مثل آبشار عفونت از ش ریخت بیرون وقتی یکم از عفونت خارج کردن دیدن لایه داخل شکمم اصلا بخیه نکرده بودن واسه همین دوباره بردن اتاق عمل عفونت خارج کردن لایه داخل شکمم کامل باز کردن و دوباره بخیه کردن اما لایه بیرونی شکمم تا یه هفته باز بود هر روز سه بار میومدن با تیغ شست و شوش میدادن و منم زجر میکشیدم بعد یه هفته بردن اتاق عمل و لایه بیرونی شکمم بخیه کردن 😔😔
مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
"پارت۳ اتاق عمل"
اومدن با ویلچر بردن بخش عمل اونجا چن تا سوال پرسیدن و بعدش نیم ساعت منتظر نشستم و اومدن بردن اتاق عمل، تا اتاق عمل کلی شوخی کردن باهام تو اتاق عمل روی تخت دراز کشیدم توی سرم آمپول زدن نشستم و به کمرم آمپول رو زدن و خیلی زود دراز کشیدم ولی بی حس نشدم بعد8دیقه بهم گفتن پاهاتو تکون بده ولی نتونستم تکون بدم سنگین شده بودن
بعدش دکترم اومد که عمل رو شروع کنه دونفر هم بالا سرم داشتن باهام حرف میزدن و سرگرمم میکردن ولی همینکه دکتر چاقو رو به شکمم زد قشنگ حس کردم ولی چیزی نگفتم و درد تا آخرین لحظه تحمل کردم ولی همینکه دکتر گفت پاهای بچه تو لگنه و در نمیاد من دردم بیشتر شد جوریکه انگار واژنم رو داشتن با دریل میسابیدن، بعدش دکتر یه وسیله مث انبر بود اونو گذاشت زیر شکمم و شکممو داد بالا که راحت بچه رو در بیاره که انگار من از درد مردمو زنده شدم که داشتم از درد داد میزدم ولی دکتر بیهوشی گفت چن دیقه تحمل کن بچه رو بردارن بعدش بیهوشت کنم، تا آخرین لحظه درد رو تحمل کردم و پسرم بدنیا اومد و گریه کرد بالا سرم و من بیهوش شدم...
مامان جان کوچولو🩵 مامان جان کوچولو🩵 ۵ ماهگی
#تجربه_زایمان
خیلی عادی تو همون روزی که دکتر تایم داده بود رفتم بیمارستات پروندمو دادم منو بستری کردن..خیلی استرس داشتم و از اون مادرای پر خطر بودم به خاطر فشارم
بهم کلی داروو اینجور چیزا تزریق میکردن…اصلا خوابم نمیبرد از استرس نزدیک صبح بود خوابم برد و پرستار اومد بالا سرم بازم دارو زد و من بیدار شدم
خلاصه دیگ خوابم نبرد و کم کم صبح شد منم هم خیلی خوشحال بودم هم خیلی پر از استرس… با دوستم همزمان بستری شده بودیم…دکتر اومد اتاق عمل و کم کم وقت صدا زدن رسید..قبل از من دوستمو صدا زدن رفت…تقریبا بعد ۱۰ دیقه منو صدا زدن که برم اتاق عمل..وای وای دیگه از استرس نمیدونستم چیکار کنم اول رفتم سرویس خودمو خالی کردم چونکه دکترم برای شکم اولی ها سوند نمیزاشت…بعد اومدم ک برم به من گفتن رو تخت دراز بکش و منم رو تخت دراز کشیدم و منو بردن..رسیدیم به در اتاق عمل که باز شد و رفتیم داخل و من از رو تخت پاشدم…رفتم تو راه رو یه جا بود اونجا منتظر نشستم…از طرفیم صدای گریه بچه ی دوستم میومد🥹منم چشام پر شد از صدای گریه بچش…خلاصه یه ربع نشستم اونجا و عمل دوستم تموم شد و به من گفتن برم داخل اتاق عمل..منو نمیگی داشتم از استرس میمردم گفتم اول باید برم دسشویی…رفتم دسشویی بعدش رفتم داخل اتاق عمل رفتم رو تخت چند دیقه نشستم…اقا نه میشه به جایی تکیه داد نه جیزی… پاهم دراز کرده بودم از کمر درد داشتم میمردم…حالا دکتر نمیاد🥴چقد برام طولانی گذشت و سخت…من هی منتظر نشستم اینا داشتن همه چیو اماده میکردن برای من…خلاصه دکترم اومد رفت یه گوشه نشست من همچنان همونطوری رو تخت😐