میخوام ازتجربه زایمانم بگم من از وقتی تونه ماه رفتم دردام شروع شدهمش حس فشارداشتم انگارداخل واژنم تیغ گذاشته بودن تا دوسه روزقبل دیگه نشتی داشت ذره ذره اب ازم میرفت دیگه امروزصبح وقتی رفتم توسرویس بهداشتی کیسه ابم ترکیدسربع اومدم بیمارستان حالا مگه میتونستن سرکلاژم روبازکنن ازساعت ۷تا ۹فقط ده نفرریختن روسرم نتوستن سرکلاژم روبازکنن منم فقط جیغ میزدم التماس میکردم هرچی اوردن این سرکلاژ پیدا نشد اخردیگه دست روتا ته کردن داخل دوسه نفری کمک کردن پیدا کردنش بهم گفتن رحمت انقدنازکه رحمت درحال پاره شدنه من دیگه فشارم همه افتاددیگه بعداین که درش اوردن درجا منو امپول فشارزدن بازم دردم نگرفت چون قبل سرکلاژ ۲سانت بودم یک هوساعت ۱۰شدم ۷سانت بعددیگه پشت هم اومدن رحمم روبازمیکردن منم فقط تحمل میکردم دیگه انگارلال شدم حتی نمیتونستم جیغ بکشم ساعت ۱۱ونیم شدم ۷سانت هی دوزامپول فشارروزیادمیکردن ساعت یک ربع به ۱۲فول شدم دادمیزدم بچه داره میادیک هوساعت ۱۲ونیم با یه زوربچه پریدبیرون انگار نفس راحت کشیدم ولی نمیدونم چرا بااین که زایمان سومم بودانقدزیادبخیه خوردم

۱۳ پاسخ

خدارشکر زایمان کردی🥰

عزیزم. خدا رو هزار مرتبه شکر کن که بچت سالم آومد. تو بغلت

طوری نیست خداروشکر کن هم خودت هم بچت سالمید بقیش میگذره

وای داغونت کردن که🥺🤦‍♀️😑مبارکه عزیزم

خدا برات حفظش کنه

قدم نورسیده مبارک
بعضیا که تجربه کردن میگن رفتیم اون دنیا پس برگشتیم طبیعی سخته.

عزیزم برای هر سه تا بچت سرکلاژ شدی؟

مبارک باشه
مامان انیا چندسالته
چند وقته ابنجا دوستیم ولی نمیدونم چند سالته

خدا بهت سلامتی بده مادر.چطور تحمل کردی من حتی فکرشم داغونم میکنه

.سرکلاژ چی هست اصلا.. چرا میخاستن اونو پیدا کنن

الهی بگردم زایمانت خوب بوده واسه سرکلاژ دهنتو سرویس کردن

میشه بگی دستگاه نرفت چند هفته امپول ریه زدی دکترا بهت نگفتن زوده وقتی هنوز بدنیا نیومده بود

دیگه هر کسی هم اینقدر دست میرفت داخلش یه عالمه بخیه میخورد/:

سوال های مرتبط

❤️raha ❤️raha قصد بارداری
تجربه زایمان طبیعی
ساعت ۵صبح رفتم بیمارستان معاینه تحریکی کردن بهم دوتا شیاف دادن گزاشتن و ساعت ۶اماده شدم رفتم اتاق دیگه خصوصی بود شوهرم و مامانم میتونستن بیان پیشم کیسه ابم رو پاره کردن و معاینه تحریکی شدید انجام میدادم و شکمم روفشار میدادن که اب ها خارج بشه و مردم زنده شدم به ۴سانت که رسیدم اپیدرال زدن عالی بود تا ۹سانت هیچی نفهمیدم کم کم ورزش میکردم دیگه ۱۰ سانت که شدم همه پرستارا اومدن بالاسرم و متخصص زایشگاه اومدن بالا سرم شروع کرد کمکم کنه کم کم حس اپیرودال داشت از بین میرفت دکترم اومد پرستار بازانو نشست رو تخت و دودستی افتاد رو شکمم و فشار میداد که زایمان کنم من فقط جیغ میزدم میگفتن زور بزن من فقط جیغ میزدم گریه میکردم از درد یهو هم تمام دردا رفت یه چیز داغ اومد رو شکمم کلی هم بخیه خوردم دکترم میخواست برش نخورم ولی خودش پاره شد یک ساعت هم گزاشتن رو سینم تماس پوستی شوهرمم اومد پیشم تا یکساعت بعد بخیه ۳بار معاینه شدم و رفتم بخش تهش بگم خیلیی زایمان سختی داشتم و دیگه هیچ وقت نمیخوام تجربش کنم
مامان مبین مامان مبین ۱ ماهگی
پارت ۴

بعدبرگشتم توتختم ساعت ۱۰بود که اومدن توسرم امپول فشارزدن من کم کم دردم میگرفت ول میکرد باتنفس عمیق درداروردمیکردم تاساعت ۱۲دیگه نتونستم تحمل کنم دادمیکشیدم بهشون گفتم خیس شدم اومدن معاینه کردن گفتن ۴سانتی وکیسه آبت پاره شد دیگه ولم کردن رفتن بیرون ومن یه بارتنفس عمیق میکردم یه بارهم دادمیکشیدم تااینکه دیگه صداشون کردم اومدن معاینه کردن ۶سانت بودم گفتن بلندشو رواون تخت درازبکش رفتم دراز کشیدم هی میومدن معاینه میکردن گفتن ۷سانت من هی بهم فشارمیومد زورمیزدم مامای بخش روسرم دادمیزد زوررررنزن حرکت نکن جیغ نکش وهی روسرم دادمیکشید بعد پرستارگفت روپهلو بخواب روکمرت نخواب تابهت فشارنیاد بعدماما که اومد میخواست معاینه کنه گفت روکمرت دراز بکش اون لحظه من انقباض شدید داشتم نفس نمیتونستم بکشم بهش گفتم نمیتونم حرکت کنم اونم دادزد یعنی چی نمیتونم حرکت کنم این مسخره بازیا دیگه چیه بزور روکمرم خوابیدم معاینه کردگفت ۹سانتی خواستم زور بزنم بازم دادکشید زور نزن ۱۰سانت شدم بازم این راضی نمیشد زور بزنم بعد پرستاراومد بهش گفت این که فوله دیگه بزارزور بزنه بچه بیاد بچه هم کاملا تولگنه وسرش معلومه دیگه هی گفتن زوربزن منم زور میزدم وهی این مامای عوضی روسرم دادمیکشید ومسخره میکرد وادامو درمیورد
مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
من از روز اول ک باردار شدم میگفتم باید طبیعی زایمان کنم و همونطور بود ک بچم سفالیک بود و لگنمم برای زایمان طبیعی خوب بود روز جمعه با درد از خواب بیدار شدم فهمیدم دردام مث دردای قبلا نیست زیر شکمم درد داشتم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ترشح خونی ازم اومد مطمئن شدم دیگه باید برم بیمارستان ساعت ۳بعدازظهر بود ک رفتم بیمارستان وقتی معاینه داخلی کردن گفتن دردت درد زایمان ولی فعلا دو سانت رحمت بازه برو بگرد راه برو دو ساعت دیگه بیا منم رفتم بعد دو ساعت ک اومدم هنوز دو سانت بودم و دردام شدیدتر میشدن فاصله بین دردام هم کم تر میشد ولی هربار معاینه میشدم فقط دو سانت بودم اخرش دیگه به گریه افتادم من درد شدید داشتم ولی اینا میگفتن ما با این دردا بستری نمی‌کنیم حداقل باید ۴یا۵سانت رحمت باز بشه ک بستریت کنیم خلاصه ساعت ۱۱ شب بود ک با درد زیاد رفتم واسه معاینه گفت تازه رحمت ۳ سانت باز شده گفت برو بگردم رفتم دو ساعت دیگه گشتم وقتی اومدم هنوزم سه سانت بود با درد های شدیدتر بلاخره ساعت ۳شب یکی از ماماها گفت من معاینه تحریکی میکنم تا ۳ سانتت حداقل یشه ۴سانت ک بستری بشی بعد معاینه تحریکی شدم ۴ سانت کیسه آبمم پاره کرد و لباس تنم کردم رفتم تو یکی از اتاق های زایمان از ساعت ۴تا ۶ صبح همون ۴سانت بودم بعد ساعت ۶با معاینه های تحریکی شدم ۷سانت دیگه از درد زیاد به هیچ جا بند نبودم اینقد حالم بد بود ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فقط همه جا رو چنگ مینداختم
مامان 👼🏻tanya👼🏻 مامان 👼🏻tanya👼🏻 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
روز سه شنبه بود که هرکاری میکردم بچه بزور تکون میخورد من ترسیده بودم گفتم تا صبح میمونم اگه خوب نشد میرم ان اس تی خلاصه صبح شد ولی همچنان خبری نبود من خودمو رسوندم بیمارستان نزدیک محلمون نوار قلب خلاصه نوار قلب رو گرفت گفت خوب نیست انقباض هم داری باید بستری بشی منم بستری شدم رفتم بالای تخت بعد یه ساعت اومدن یه قرص گذاشتن زیر زبونم برا باز شدن دحانه رحمم فاید نداشت هی دو سانت بودم بعد دو ساعت دیگه که گذشت معاینه کردن فایده نداشت بازم یدونه دیگه گذاشتن خلاصه نه خبری از درد بود نه چیزی تا اینکه اومدن سرم سوزن فشار رو وصل کردن برام بازم فایده ای نداشت و روز دوم اومد که من بستری بودم بازم آمپول فشار رو زدن هی میومدن معاینه ولی من تغیری نکرده بودم تا روز سوم هم اومد اینو بگم قبل اینکه بیام بیمارستان یه دردی میومدو میرفت فکر نمیکردم مال زایمان باشه روز سومم ساعت نه صبح بازم آمپول فشار رو زدن یه ساعت گذشت دردام زیاد تر شد بعد یهو احساس کردم خیس شدم دکترم صدا زدم اومد نگاه کرد گفت کیسه آب پاره شده که ساعت یازده بود یه ساعتی گذشت یکی از پرستارا اومد گفت باید اعضام بشی جای دیگه منم ترسیدم گفتم مگه چی شده گفت چیزی نشده امروز پرستاری که بیاد بی هوشی بزنه نمیاد بیمارستان خلاصه آمبولانس آوردنو منو بردن بیمارستان دیگه اونجا هم از ساعت یک تا نه شب فقط سرم قند میزدن از ساعت نه بازم اومدن سوزن فشار دیگه رو وصل کردن منم کمکم داشت حالم خیلی بد تر میشد معذرت هرچی خورده بودمو بالا آوردم بهشون گفتم این چهارمین سوزن فشاره که میزنن گفت پس چرا گزارش ندادن
مامان کیانا مامان کیانا ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
بعداز ۴سال با کلی دکتر و دارو خدا بهم یه فرشته داد امدم از تجربه زایمان بگم اول اینکه من چون خونمون پله داره خیلی راه میرفتم استرس زایمانم داشتم کلی هم ورزش میکردم که تو ماه هفت طول سرویکسم شده بود ۸ دهانه رحمم بازشده بود دوسانت که دکترم گفت برای سرکلاژ دیره پساری بزارم دوماه استراحت مطلق هفته 35پساری برداشتم 38هفته بازم با کلی پیاده روی ساعت11از خاب بیدار شدم کیسه ابم پاره شد شوهرمم همون روز رفته بود دندون پزشکی خلاصه رفتم زیر دوش آب داغ ورزش کردم ی نیم ساعتی که مادرشوهرم آمد دیگه کم کم دردام داشت زیاد میشد ساعت 1شوهرم آمد رفتم بیمارستان 17شهریور معاینه شدم ۶سانت تا بهم لباس دادن رفتم زایشگاه شدم 10سانت دیگه اونجا داشتم التماس میکردم بی دردی بزنن که گفتن بزنیم فایده نداره بچت داره دنیا میاد ماماهمراهم زنگ زدم آمد یه نیم ساعت ماساژ و ورزش داد بهم که گفتن داره میاد برو اتاق زایمان اونجاهم یه رب طول کشید تا بچم دنیا آمد ولی سر بخیه ها یکم اذیت شدم در کل از زایمانم خیلی راضی بودم کلا دوساعت دردم شدید بود که اونم قابل تحمله
مامان شفتالو مامان شفتالو ۲ ماهگی
سلام مامانا
میخوام تجربه زایمانم رو بگم انشاالله که به دردتون بخوره
من طبق تاریخ ان تی قرارشد ۱۶ اسفند به روش طبیعی اپیدورال زایمان کنم.. تاروز ۱۶ پیاده روی، شیاف گل مغربی، اسکات، دوش آب گرم، گرمیجات و..... همه رو انجام میدادم ولی دریغ از یه ذره درد روز ۱۷ سرماخوردم رفتم زایشگاه گفتم مریض شدم یه دارو بدید تافردا که قراره بیام برای بستری دیگه بادکترم تماس گرفتن و همون روز جمعه ۱۷ اسفند من بستری کردن و از ساعت ۶ عصرآمپول فشاررو شروع کردن تا ساعت ۱۲ بهم وصل بود ولی دردنداشتم معاینه هم شدم گفتن رحم عالیه ولی دهانه بسته ست روز شنبه هم از صبح آمپول فشاررو شروع کردن واسم تا عصر، ان اس تی هم مدام بهم وصل بود که شنبه عصرمتوجه شدن ضربان قلب بچم اومده پایین و اکسیژن وصل کردن بهم و آمپول رو قطع کردن روزی سه بار معاینه میشدم ولی دریغ از یه سانت باز شدن، شب بازم بهم وصلش کردن تا ساعت ۱ شب دوباره قطع کردن تا ساعت ۳ شب بازم وصل کردن صبح بازم اومدن معاینه گفتن همچنان بسته ست ساعت حدودای ۱۱ بود دستگاه مدام آلارم میداد که ضربان قلب بچه اومده پایین روی ۱۰۰ یا پایین تر اومده بود سریع اومدن آمپول رو قطع کردن و بازم اکسیژن وصل کردن بازم اومدن معاینه کردن که واقعا جونم داشت بالا می اومد از درد و قصد داشتن کیسه آب رو پاره کنن که هرکاری کردن نشد دیگه خودم شروع کردم به جیغ وداد که دیگه نمیزارم بهم دست بزنید وواقعا هم نزاشتم 😂به دکترم بگید بیاد پولش رو میدم سزارینم کنه پرستاراهمه موافق بودن خودشون هم میگفتن توکه درد نگرفتت دیگه نمیگیرتت