پارت ۴

بعدبرگشتم توتختم ساعت ۱۰بود که اومدن توسرم امپول فشارزدن من کم کم دردم میگرفت ول میکرد باتنفس عمیق درداروردمیکردم تاساعت ۱۲دیگه نتونستم تحمل کنم دادمیکشیدم بهشون گفتم خیس شدم اومدن معاینه کردن گفتن ۴سانتی وکیسه آبت پاره شد دیگه ولم کردن رفتن بیرون ومن یه بارتنفس عمیق میکردم یه بارهم دادمیکشیدم تااینکه دیگه صداشون کردم اومدن معاینه کردن ۶سانت بودم گفتن بلندشو رواون تخت درازبکش رفتم دراز کشیدم هی میومدن معاینه میکردن گفتن ۷سانت من هی بهم فشارمیومد زورمیزدم مامای بخش روسرم دادمیزد زوررررنزن حرکت نکن جیغ نکش وهی روسرم دادمیکشید بعد پرستارگفت روپهلو بخواب روکمرت نخواب تابهت فشارنیاد بعدماما که اومد میخواست معاینه کنه گفت روکمرت دراز بکش اون لحظه من انقباض شدید داشتم نفس نمیتونستم بکشم بهش گفتم نمیتونم حرکت کنم اونم دادزد یعنی چی نمیتونم حرکت کنم این مسخره بازیا دیگه چیه بزور روکمرم خوابیدم معاینه کردگفت ۹سانتی خواستم زور بزنم بازم دادکشید زور نزن ۱۰سانت شدم بازم این راضی نمیشد زور بزنم بعد پرستاراومد بهش گفت این که فوله دیگه بزارزور بزنه بچه بیاد بچه هم کاملا تولگنه وسرش معلومه دیگه هی گفتن زوربزن منم زور میزدم وهی این مامای عوضی روسرم دادمیکشید ومسخره میکرد وادامو درمیورد

۷ پاسخ

کصافطا حرومشون باشه نونی ک میبرن سر سفره

چه بیشعور بودن

وامیزدی تودهنش😑😏

کدوم بیمارستان بودی؟

چه پرستار مسخره ای ..خب ادم درد داره دیگه یکم ملاحظه کنن😒

راستی اون آب که تو خونه ازت ریخت چی بود پس
یعنی تو بیمارستان کیسه ات پاره شد؟

کدوم بیمارستان بودی عزیزم

خدا لعنتشون کنه

سوال های مرتبط

مامان 🌸پارساوصدرا🌸 مامان 🌸پارساوصدرا🌸 روزهای ابتدایی تولد
رسیدیم بیمارستان واقعا دردام شدید بود.مرگم میومد جلوی چشمم.منتظر آسانسور بودیم ک من دیگه نتونستم و نشستم روی زمین.رفتیم بالا ماما گفت بخواب معاینه کنم.معاینه کرد گفت ۵یا۶سانتی.گفتم میخوام زنگ بزنم ب مانای همراهم گوشیم دست مامانمه.مامانم رو صدا زد زنگ زدم مامام گفت من داخل سالنم اومده بود بنده خدا.اومد جام و لباسامو ب سختی و درد عوض کردم. گفتن برو تو بخش گفتم قبلش برم دستشویی مامام گفت نه شاید سر بچت اومده پایین حس دستشویی داری و نزاشت برم.رفتم تو اتاق رو تخت چند بار اومدن معاینه کردن ک گفتن همون ۶ سانته.من هر لحظه دردام بیشتر و بیشتر می‌شد..مامام گفت آفرین خوب تو خونه تحمل کردی...دیگه دستشویی هم نزاشتن برم. موقع درد میگفتن دم و بازدم کن.گفتم اپیدورال کنن گفتن نمیشه دیگه دیر شده تو نزدیک زایمانته .گفتن ۸ سانت آمپول بی دردی میزنن.اومدن معاینه ۸ سانت شده بودم.یکم آمپول بی دردی زدن ولی تاثیر نداشت.مامام کمرم رو ماساژ میداد گاهی هم سر سینه هام و مامای بخش یه قسمتی از دستم و یه قسمتی از پام رو فشار میداد.گفتن سجده کن تا سر بچه بیاد پایین.سجده کردم جون تکون خوردن نداشتم ولی چاره بود.سجده کردم بعد ک برگشتم معاینه کردن گفتن نه هنوز نیومده تو لگن..دوباره سجده کن.سجده کردم و باسنم رو میگفتن تکون بده.‌..بعد چند دقيقه اومدن معاینه و گفتن سر بچه اومده پایین بریم تو اتاق عمل...گفتن ضربان‌ قلب بچه افت کرده .سریع نشستم روی ویلچر رفتیم رو تخت زایمان طبیعی.همه ریخته بودن سرم.میگفتن زور بزن زور میزدم ولی میگفتن بیشتر زور بزن. نای زور زدنم نداشتم نای نفس کشیدن هم نداشتم.نفس کشیدن یادم میرفت هی زور میزدم هی میگفتن بیشتر ک یهو یه سوزش خیلی بدی گرفتم
مامان آنیا🫠🦋 مامان آنیا🫠🦋 روزهای ابتدایی تولد
سلام
#تجربه زایمان
طبق صحبتی که ۱۰ اردیبهشت با دکترم کرده بودم بهم گفته بود که از امشب شبی دوتا گل مغربی استفاده کن روز جمعه هم چندتا قاشق ردغن کرچک بخور شنبه یعنی ۱۳ اردیبهشت بیا بیمارستان
منم صبح شنبه یه صبونه کوچولو خوردم و رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن ۲ سانتی به دکترم زنگ زدن دکترم گفت بستری بشه و آمپول درد شروع بشه
ساعت ۱۰ بستری شدم و ساعت ۱۱ اولین سرم درد و زدن ولی خبری نبود تا ساعت ۲ اومدن دومین سرم رو زدن و کم کم از ۳ یه دردای ریزی شروع شد ولی حتی از درد پریودیم کمتر بود،
هی میومدن معاینه میکردن میگفتن تغییری نکردی ومن هی نا امید میشدم که لابد قراره چند روز درد بکشم تا تقریبا ساعت ۵ اومدن معاینه کردن و گفتن سر بچع اومده پایین ولی هنو نیومده تو لگن،و خودشون ساعت ۵ و ۲۰ دقیقه کیسه آبمو پاره کردن،که دیگه یکم دردم شدید شده بود و خیلی خیسی زیرم حس بدی بود،بهم یه توپ دادن گفتن بشین روش قر بچرخون هروقتم دردت گرفت بالا پایین شو تا سر بچه بیاد تو لگن اینجا دردم یکم بیشتر شده بود،تقریبا نیم ساعتی این کارو انجام دادم ک اومدن گفتن بسه بخواب معاینه شی که دوباره معاینه شدم گفتن هنوز ۳ سانتی
مامان آنیا🫠🦋 مامان آنیا🫠🦋 روزهای ابتدایی تولد
هنوز ۳ سانتی گفتم ایوای پس چرا باز نمیشم من اینجا دیگه دردم جوری بودکه تمام تنم داشت از درد میلرزید و اصلا نمیتونستم کنترلش کنم و داشتم گریه میکردم که به دکترا میگفتم این سرم و ان اس تی رو ازم قطع کنید میخوام برم خونمون من اصلا نمیخوام بزام😆😆میگفتن باشه یکم دیگ قطع میکنیم،دیگه از ساعت ۷ به بعد دردم وحشتناک شد که برام گاز بی دردی اوردن که واقعا عالی بود گفتن هروقت درد داشتی مثل قلیون اینو بکش که اون خیلی به دادم رسید،نزدیک ساعت ۸ دیگه حس مدفوع داشتم و درد بسیااااااار شدید و غیر قابل وصف ک ماما اومد معاینه کرد گفت دیگه گازو بزار کنار هروقت دردت گرفت فقط زور بزن،(خیلی بد بود)
دیگه منم همین کارو کردم انقد دردم زیاد شد ک هی جیغ میزدم میگفتم من دارم میمیرم،توروخدا یکاری بکنید که اومدن دوباره معاینه کردن گفتن ۹ سانتی ففط زور بزن،ک دیگ وقتی زور میزدم حس میکردم سرش داره میاد بیرون و من دارم جر میخورم🥲
که دیگ جیغ زدم گفتم بخدا سرش اومداگه بیرون ک اومدن دیدن بعله وقتشه و بردن اتاق زایمان یه زور زدم ی بیحسی زد و برش زد و دقیقا با دوتا زور بعدی آنیا جانم بدنیا اومد🫠😍ک دراوردن همونجوری خیس گذاشتن رو شکمم و انگار که تموم دردام همونجا تموم شد و بهترین حس دنیا بود،🥰این تجربه منه که به اصرار دوستان گذاشتم❤️
❤️raha ❤️raha قصد بارداری
تجربه زایمان طبیعی
ساعت ۵صبح رفتم بیمارستان معاینه تحریکی کردن بهم دوتا شیاف دادن گزاشتن و ساعت ۶اماده شدم رفتم اتاق دیگه خصوصی بود شوهرم و مامانم میتونستن بیان پیشم کیسه ابم رو پاره کردن و معاینه تحریکی شدید انجام میدادم و شکمم روفشار میدادن که اب ها خارج بشه و مردم زنده شدم به ۴سانت که رسیدم اپیدرال زدن عالی بود تا ۹سانت هیچی نفهمیدم کم کم ورزش میکردم دیگه ۱۰ سانت که شدم همه پرستارا اومدن بالاسرم و متخصص زایشگاه اومدن بالا سرم شروع کرد کمکم کنه کم کم حس اپیرودال داشت از بین میرفت دکترم اومد پرستار بازانو نشست رو تخت و دودستی افتاد رو شکمم و فشار میداد که زایمان کنم من فقط جیغ میزدم میگفتن زور بزن من فقط جیغ میزدم گریه میکردم از درد یهو هم تمام دردا رفت یه چیز داغ اومد رو شکمم کلی هم بخیه خوردم دکترم میخواست برش نخورم ولی خودش پاره شد یک ساعت هم گزاشتن رو سینم تماس پوستی شوهرمم اومد پیشم تا یکساعت بعد بخیه ۳بار معاینه شدم و رفتم بخش تهش بگم خیلیی زایمان سختی داشتم و دیگه هیچ وقت نمیخوام تجربش کنم
مامان آنیا💓💓💓💓 مامان آنیا💓💓💓💓 روزهای ابتدایی تولد
میخوام ازتجربه زایمانم بگم من از وقتی تونه ماه رفتم دردام شروع شدهمش حس فشارداشتم انگارداخل واژنم تیغ گذاشته بودن تا دوسه روزقبل دیگه نشتی داشت ذره ذره اب ازم میرفت دیگه امروزصبح وقتی رفتم توسرویس بهداشتی کیسه ابم ترکیدسربع اومدم بیمارستان حالا مگه میتونستن سرکلاژم روبازکنن ازساعت ۷تا ۹فقط ده نفرریختن روسرم نتوستن سرکلاژم روبازکنن منم فقط جیغ میزدم التماس میکردم هرچی اوردن این سرکلاژ پیدا نشد اخردیگه دست روتا ته کردن داخل دوسه نفری کمک کردن پیدا کردنش بهم گفتن رحمت انقدنازکه رحمت درحال پاره شدنه من دیگه فشارم همه افتاددیگه بعداین که درش اوردن درجا منو امپول فشارزدن بازم دردم نگرفت چون قبل سرکلاژ ۲سانت بودم یک هوساعت ۱۰شدم ۷سانت بعددیگه پشت هم اومدن رحمم روبازمیکردن منم فقط تحمل میکردم دیگه انگارلال شدم حتی نمیتونستم جیغ بکشم ساعت ۱۱ونیم شدم ۷سانت هی دوزامپول فشارروزیادمیکردن ساعت یک ربع به ۱۲فول شدم دادمیزدم بچه داره میادیک هوساعت ۱۲ونیم با یه زوربچه پریدبیرون انگار نفس راحت کشیدم ولی نمیدونم چرا بااین که زایمان سومم بودانقدزیادبخیه خوردم
مامان مبین مامان مبین ۱ ماهگی
مامان ماهان کوچولو 💙 مامان ماهان کوچولو 💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه ۲
گفتم باید برم حموم سریع رفتم زیر دوش آبگرم رفتم شیو کردم خودمو اومدم موهامو خشک کردم خوب آماده شدم رفتم بیمارستان ی مامای بد اخلاق بود خب طبیعی هفته آخرت هستی بیا معاینه کنم معاینه کرد گف ۲ سانتی ولی زایمانت طول میکشه بستری نمیکنه دکتر بذار به دکتر بگم دردم شدید تر میشد ان اس تی گرفت گف درد زایمان داری دکتر دیگه ای شیفت بود خیلی خوب بود خدا ازش راضی باشه واقعا اومد گفت کجاست خونتون گف روستا هستیم گف نمیتونم بفرستمت چون اتفاقی می‌افته بچه تکون نمیخوره اصلا کمپوت خوردم بستنی خوردم نخورد بستری شدم لباس دادن دکتر خودش معاینه کرد تحریکی خیلی درد داشت مردمو زنده شدم از درد دردم دیگه بدتر شدم خیلی بیشتر بازم ان اس تی گرفتن دیدن بچه تکون نمیخوره گف دردت بیشتر میشه دیگه معاینه کردن گفتن ۳ سانت شدی دیگه میمردم از درد خیلی داد میزدم گریه میکردم دکتر گف زایمانت طول میکشه گفتن ی بارم معاینه تحریکی کنن و یکم فشار بدن بچه بیاد پایین کیسه اب پاره کردن دیگه گفتن بچه مدفوع کرده من متوجه نشدم دکتر اومد گفتن دردش بیشتر ی ساعت زایمانش طول میکشه ولی بچه مدفوع کرده ضربانش اومده سریع ببرید اتاق عمل سزارین من خیلی حالم بد بود میلرزیدم دردم زیاد بود ۴.۵ نیم سانت شدم دیگه سوند وصل کردن ادامه پارت بعدی
مامان نوراوآیحان مامان نوراوآیحان روزهای ابتدایی تولد
اقا این پرستاره دوباره رفت دیدم نه دارم از درد میپیچم وهی ناله میکنن یه هم اومد گفت چراتوانقد ناله میکنی بابا هنودوسانتی البته فهمیدم که فکر کرد من دارم دروغ میگم و از این دخترا نازک نارنجیم 😁یکی دیگ اومد گفت تو رو با دوسانت کی بستری کرده گفتم کیسه ابم پاره شده خب خلاصه هی میگفتم منوباز کنین درد دارم یکم راه برم ورزش کنم دردم کم شه انگار خیال گوزشون نبود میگفتن باشه باشه نیم ساعت دیگه باز اومد معاینه کرد گفتم چندسانته گفت ۴سانت بعد یه قرص زیر زبونی داد بهم رفت اقا دردا زیاد شد داشتم میکنم این میله هارو فقط دادن کشیدم وبا نفس عمیق اونارو رد میکردم تا اینکه دستشوییم گرفت صداشون کردم گفتم من دسشویی دارم ها یا بیاین باز کنین یا کار خودمو میکنم خلاصه بگم موقع دردا هی ذکر میگفتم واب زمزم به نیت شفا میخوردم اقا این اومد با بی اهمیتی دوباره گفتم من دسشویی دارم (البته بخاطر کرچک بود چون چندروز بود دسشویی نکرده بودم)گفت وایسا اومدن که یه ببینن منو چک کنن دیدم یه هم داد زد بیاین داره زایمان میکنه منو میگی شاخ دراوردم اخه از وقتی بستری شدم کلن نیم ساعت نشده بود پرسیدم مگه فول شدم گفت اره🤔😯😮باور نمیشد بعد گفت نگا عزیزم من موهاشو میبینم سه تا زور بزنی تمومه منم گشنه بودم لامصب جون نداشتم خلاصه شروع مردم حبس کردن نفس و زور زدن اونم هی میگفت یه جوری زور بزنه موفوع کنی اقا ما زور زدیم مدفوع هم کردیم ولی نفس کم میومد اونم استراحت میداد میگفت با درد بعدی بیشتر زور بزنی خلاصه فشار اوردم اینا دیگه یه جیغ بلند اخر و اومد بیرون و صدای گریه
مامان توت فرنگی🍓🍒 مامان توت فرنگی🍓🍒 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۳#
بعد معاینه و سونو بهم لباس دادن و گفتن برو بالا برا زایمان
حالا من که آمادگی نداشتم ولی واقعا خسته شده بودم و دلم میخواست زودی زایمان کنم قیافم اینجوری بود😭😐🤔😳😍
ساعت ۲ بود رفتم بالا بخش زایشگاه اونجا رگ گیری کردن ‌و انژوکت زدن که البته ما گفته نماند که ۳ بارش با ناموفق بود و😭🥲 رگ دستمو پاره میکردم دانشجو های ......😤🤬
بعدش کم کم سرم زدن و بازم معاینه کردن که بعضیاشون عین وحشیا بودن و واقعاااا هم درد داشت 💔
دیگه شروع کردن به زدن آمپول فشار که ۳ تا زدن با یکدونه قرص زیر زبونی و آمپول برای دهانه رحم نرم شده🙋
دیگه کن کم دردا داشت شروع میشد و نوار قلب به شکمم وصل کردن و انقباض ها داشت شروع میشد 😵‍💫😊
من همشون رو با نفس عمیق رد میکردم چون واقعا فوق العاده برام عمل می‌کرد 🫂🥰
ساعت ۶ و نیم اومدن معاینه که بعد گفتن سر بچه تو لگن نیس و ورزش کن تا بیاد منم با وجود درد حرکت قر دادن رو رفتم 💪نزدیک یکساعت ورزش کردم و نچتاکید داشتن که موقع درد و انقباض حتما انجام بدم که بهتر عمل می‌کنه 🥴
حرکت سجده رو رفتم ک بنظر من موقع انقباض سخت بود برام ومیگفتن تو اتاق راه برو و ایستاده باش تا بیاد ب لگن