سخت ترین قسمت سزارین خداحافظی با بچه اولته‌.برا من این خداحافظی مثل همیشه نبود.چون تا ۱۳ روز پسرمو ندیدم و پیش نوزادم ان آی سی یو بودم.بعد از ترخیص اومدم خونه مامانم.اینجا هم چون اذیت و لجبازی میکنه اکثرا شوهرم میبره ش خونه مادرشوهرم
بودنش اینجا برام سخته.رفتنش سخت تر
خونه خودمم نمیتونم بمونم .شوهرم تا ۱۰ شب سر کاره.تحمل تنهایی ندارم.نه از پس کارام برمیام.
همش بی دلیل اشکم جاری میشه.خدا کنه حالم بهتر بشه.این حالت روحی خیلی برام سخته.
مامانا شما بعد از زایمان کجا موندین ؟خونه خودتون یا خونه مادرتون؟جاریم میگه جمع کن بیا خونه.ارایش کن غذا بپز .حالت بهتر میشه.اینجا خونه مامانت بیشتر اذیت میشی.پدر مادرت سنشون بیشتره حداقل خونه شوهرت شب پیشته .میگه بذار شوهرتم بفهمه سختی بچه داریو.گفتم اون که خونه نیست .
ب نظرتون تا کی بمونم اینجا؟
کاش حال روحیم خوب بشه
شما برنامتون بعد از زایمان چجوری بود.ادم خونه خودش حالش بهتره یا خونه مادرش؟

۱۸ پاسخ

فروغ جان ایناهمه طبیعیه واقعا سخته دوری از بچه بعد چهلت حتما برو خونت عادت میکنی

سلام من برای زایمان دومم خونه خودم بودم سزارین دوتابچه هام هم پیش خودم ،کارهامو هرچی میتونستم انجام میدادم،بروخونه خودت ،چایی کوهی دم کن ،هفته ای یکبار دوساعت کف پاهات حنا بزار خیلی حالت خوب میشه

به شوهرت بگو یا صبح ها دیرتر بره یا شب ها زودتر برگرده بعدشم جاریت جوک میگه آرایش کن به خودت برس حالت خوب میشه چیه تو الان انقد کار داری موهاتم نمیرسی شونه کنی اسکولن بعضی ها .به شوهرت بفهمون باید بیشتر وقت بزاره تا تو بتونی با پسر اولتم تنها بشیی

اینجا چند نفر بهت گفتم فروغ😍😍😍چه اسم قشنگی داری عزیزم خیلی از اسم فروغ خوشم میاد
عزیزم هرجا حالت بهتره همونجا بمون راستش من خودم از روز دهم به بعد اومدم خونه مامانم چون اصلا نمی‌تونستم از پس کارام و دوتا بچه بر بیام

بنظرم جاریت راست میگه زیاد شوهر تو تنها نزار
دیگه باید عادت کنی عزیزم اولاش سخته ولی نزار بچه ات به دوری ت عادت کنه

من هم اولی هم این خونه ی خودمم مامانم میاد پیشم

فروغ جان چقدر درکت میکنم
منم بدترین روزا رو بعد زایمان کشیدم
سگ سیاه افسردگی🤦🏻‍♀️ خدا ببره نیاره اون روزا رو
فقط خودتو نجات بده وگرنه بیشتر غرق میشی توش
بنظرم حرف جاریتو گوش بده
روزا هم مامانت و جاریت بیان پیشت تنها نمونی

به نظرمن پاشو برو خونت جاریت راست می گه

من ک خونه خودم گفتم برای زایمان ی هفته میمونم خونه مامانم تا بخیه هام بکشم بعد بیام خونه خودم

من چون پسر اولم کوچیک بود خونه مامانم اینا اذیت میشد اسباب بازی نداشت لجبازی میکرد خونه خودمون موندم مامانم اومد تا ۱۰روز پیشم بود
بعد از اونم هر از گاهی میومد سر میزد

برو خونه خودت
الان غصه نبود بچه اولت اینک نمیتونی بهش محبت کنی هم داره اذیتت میکنه
ی چند روزی سختت میشه اما عادت میکنی

من خونه خودم بودم و اینکه بچه منم ان آی سی یو بود ولی فقط صبحا میرفتم پیشش چون دختر اولم ۴ سالش هست
هیچکس جز خودت نمیتونه این شرایط رو مدیریت کنه قطعا خونه خودت حالت بهتره من الان هم کامل خوب شدم هم هیچ درد و مشکلی ندارم هم هر روز بچه هامو میبرم بیرون
آشپزی و خرید ایناهم هر روز انجام میدم

دیگ تموم شد 24روز گذشته نظر من بری خونت خیلی بهتره اعصابت راحتره واینک میتونی راحت ب کارای روز مرت برسی

سلام عزیزم قدم نو رسیده مبارک 🎂 🥳 🥰
اگه ده بیست روز گذشته که برو خونه خودت عزیزم به نظرم آدم خونه خودش حالش بهتره کاراشو میکنه رو رواله
خونه پدر مادر هر کار کنی معذبی مهمون میاد میره اونام خسته میشن
برو خونه خودت مثلا اخر هفته ها برو خونه مامانت
یا اگه دیدی اذیتی باز مامانت بیاد چند روز دیگه پیشت بمونه
من که موقع مهدیار مامانم فقط ۸ روز موند پیشم شوهرمم درگیر مادرش شد مریض شد خیلی تنها موندم موقع کرونا هم بود 🤧

خونه خودت

برگردخونه خودت ب شرایط عادت میکنی . از اول میرفتی خونت دیگ عادت میکردی الان اذیت نمیشدی .ولی الانم دیر نیس .
فکرمیکنم خیلی خودتو وقف نی نی کردی همه فکرت شده رسیدگی بش ولی بنظرم بسپارش ب مامانت یکی دوساعت باپسرت برید پارکی شهربازی جایی حال و هوات عوض میشه

من که تا ۱۲رزگی زنداییم وخالم موندن کنارم بعدش خودمو جمع کردم و به زندگیم برگشتم درواقع فقط نوزاد شیر میخواد ویه تعویض پوشک تا نوزاده کاری نداره بهترین موقعیت واسه وقت گذروندن با احمدرضا الانه. تا نی نی خوابه با پسرت بازی کن زندگیتو جمع وجور کن که یه چهار ماه تو این دوران طلایی هستی

سلام فروغ جون بسلامتی زایمان کردی.تبریک میگم عزیزم انشالله قدمش پر از خیرو برکت باشه واستون

سوال های مرتبط

مامان 🌼Rose مامان 🌼Rose روزهای ابتدایی تولد
مامان احمدرضا🤍ونی نی مامان احمدرضا🤍ونی نی ۵ سالگی
شب اول زایمانم بچم تنفسش مشکل داشت بردن ان آی سی یو
من بخش زنان بستری بودم
از شب بعد رفتم پیشش (اینجا مادر باید پیش نوزادش بمونه تو بخش مراقبت اطفال)
تا ۱۲ روز اونجا بودم .تک و تنها .چه قدر اشک ریختم گریه کردم‌
یه احساس غربت وحشتناکی داشتم.پسر پنج سالم پیش مادرشوهرم بود.فکرم پیشش بود.ولی چاره ای نبود
هفته پیش جمعه همین موقع ها از بیمارستان ترخیص شدیم
و رفتم خونه مادرم.
امروز برگشتم خونه خودم.
ولی الان اصلا حالم خوب نیست
شوهرمم شغلش جوریه تا ۱۰ شب خونه نیست.
خودمم و دوتا بچه.
پسر بزرگم مظلوم یه گوشه نشسته خمیر بازی میکنه.پسر نوزادم سینممو نمیگیره همش گشنشه.دوتا مک میزنه گریه سر میده.شیر هم دارم.ولی نمیدونم مشکلش چیه.نمیدونم شیر خشک بدم شیر خودمو بدم
از اونطرف حال روحیم خرابه
اون حس غربتی ک تو بیمارستان داشتم
آوار شده سرم.حس ترس .حس بدبختی.
میگم فردا دست از پا درازتر برگردم خونه مامانم.
از طرفی خجالت میکشم.
از طرفی حالم خوب نیست.
نمیدونم چمه
شاید افسردگیه بعد از زایمانه
انگار اینجا خونه من نیست
احساس میکنم اولین بار اومدم اینجا.
دلم مامانمو میخاد.اونجا هم که هستم مامان و بابام رو اعصابمون.
اصلا انگار هیچ جا آرامش ندارم
ب نظرتون چیکار کنم ؟
مامان آراد 🐣 مامان آراد 🐣 ۳ ماهگی