بعد پیاده روی درد گرفتم رفتیم بیمارستان مستقیم رفتیم زایشگاه امیرالمومنین گفتم درد دارم بچه خودشو سفت می‌کنه گفتن برو دراز بکش معاینه کنیم خیلی درد بدی گرفتم این چند روز اما خب سریع قطع میشد نیم ساعت زمان میبرد معاینه کرد گفت یک سانت باز شد بلاخره بعد کلی پیاده روی شیاف دمنوش ورزش رابطه هزار مدل کار انجام دادم خوشحال شدم ولی خب بازم کمه و من دوست داشتم اردیبهشت به دنیا بیاد اما اینطور که مشخصه خردادی داره میشه که من دوست ندارم بعد معاینه خانم ماما پرسید میخای اینجا زایمان کنی گفتم آره گفت ماما گرفتی گفتم یکیو معرفی کردن اینجا بهم شمارشم دارم ولی هنوز نشد ببینمش خانم احمدی بعد گفت اینجاست میخای ببینیش گفتم آره حالا جالبه من بیشتر برا این رفتم بیمارستان که بتونم خانم احمدیو ببینم چندین روزه که منتظرم ببینمش ونمیشد صداش زد اومد چه خانمیییی بود ماه بود چقد مهربون بود وقتی دیدمش یه حس آرامش عجیبی بهم دست داد خیلی رفتارش خوب بود پرسید برا بیمه و... منم که شناخت چون بهش پیام داده بودم از چند روز قبل خیلی تحویل گرفت بعد گفتم که تکمیلی داریم بیمه گفت چرا میای اینجا نیا برو آریا خصوصی اگر بیای اینجا من فقط کنارتم برا زایمانت مامای شیفت برات انجام میده حالا موندم بین آپادانا خصوصیه که مجهزه برای طبیعی آریا که ماما خصوصیش خانم احمدیه که من دوست دارم و امیرالمومنین که دولتی و اینجا آشنا بودن
نمی‌دونم چیکار کنم آخرش شد چهارشنبه برم مطبش معاینه کنه و ورزش های جدید بهم بده مربوط به وضعیت الانم که بچه به دنیا بیاد
ادامه پایین👇🏻

۳ پاسخ

درد طبیعی خیلی زیاده من این همه درد کشیدم اونوقت فقط یک سانته
بعد ازم nst هم گرفتن خانم احمدی اومد ازم گرفت گفت چقد بچت تکون میخوره حرکاتش زیاده یه کم ناراحت شدم و ترسیدم
اینم بگم قبل nst میفرستن آبمیوه و کیک و این چیزا بخوریم راه بریم بعد انجام بدیم منم خب خورده بودم و شدیداً تکون میخورد بچه واقعا خودمم درد می‌گرفت از تکوناش یه وقتایی اینطوریه تجربه ای دارید که حرکت زیاد یعنی مشکلی داره ؟

منم از اینکه خرداد به دنیا میاد کمی ناراحتم🫠

هاله احمدي رو ميگي؟

سوال های مرتبط

مامان هلما و نورهان❤️ مامان هلما و نورهان❤️ روزهای ابتدایی تولد
#پارت سوم زایمان طبیعی
تا شدم ۳۷هفته و یک روز
حرکات اسکات رو شروع کردم روزی بیست بار اسکات میزدم
یک ساعت پیاده روی میکردم و یک روز درمیون دوش آب گرم می‌گرفتم
.........
چون تو بچه قبلیم تجربه داشتم که بدون درد رحم من باز میشه باید خودم زود تر برم دکتر برای برسی زود زود میرفتم معاینه میکردن
هفته ۳۷هفته و چهار روز
درد داشتم انقباض داشتم گفتم برم مامای بهداشت معاینه کنه ببینم وضعیتم چیه
رفتم ماما گفت که من معاینه نمیکنم گفتم پس تو اینجا چیکار می‌کنی من رحمم باز بشه بچه زود بدنیا بیاد چیزی بشه از توعه و اینا بعد کلی دعوا راضی شد که معاینه کنه بهم گفت یک و نیمی یاهمون دو ویزیت نیست انقباض نداری بچه هم حرکت می‌کنه
درحالی که اون روز حرکت نکرده بود اصلا
من فهمیدم ماما چیزی حالیش نیست اومدم خونه دیگه کار پیش اومد نرفتم بیمارستان و اینا
درد هامم به کل قطع شده بود
انقباض نداشتم درد نداشتم حرکات بچه هم خوب بود
تا شد ۳۷هفته و ۶روز
اون روز طرفای بیمارستان کار داشتیم به شوهرم گفتم برم یه ان اس تی بدم ببینم وضعیت چیه خودمم دلم میخواست بچه اون روز بدنیا بیاد
رفتم بیمارستان گفتم یکم انقباض دارم و بچه حرکتش کم شده
الکی🤪
ان اس تی گرفت گفت زیاد جالب نیست گفت برو بالا معاینت کنم
معاینه کرد گفت سه سانتی
و باید بستری شی
ولی من یهو ترس اومد سراغم گفتم اصلا انقباض ندارم بچه هم حرکتش خوبه گفت باز خودت میدونی یابرو خونه دردات بیشتر بشه بیای یا بیا بستریت کنیم
گفتم نه برم خونه بیام
از اونجا ترسیدم رفتم دکتر خودم
دکتر خودم معاینه کرد گفت چهار سانت روبه پنجی
🫡
گفتم چی میشه الان گفت باید زود بستری بشی
گفتم آخه من هیچی نیاوردم برم خونه بیام
گفت اصلا امکان نداره
مامان نورا مامان نورا روزهای ابتدایی تولد
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
تو بارداریم خیلی پیاده روی داشتم خیلی زیاد چند روز هر دفعه پنج ساعتی پیاده روی میکردم با یه ماما آشنا شدم بهم ورزش داد با اینکه سی و شش هفته ورزش رو شروع کردم ولی خیلی مفید بود سی و هشت هفته معاینه شدم کاملا بسته بودم همون هفته بازم کلی پیاده روی کردم شیاف گل مغربی گذاشتم سی و نه هفته که شدم ماما گفت بیا معاینه تحریکی کنم رفتم مطب گفت دو سانتی برو پله پایین بالا شو بیست دقیقه بیا ببینم پیشرفت داری یا نه پله رفتم بعد چندتا ورزش داد انجام دادم همونجا تو مطبش باز معاینه کرد گفت سه چهار سانت شدی همینطوری ادامه بده برو خونه دردات خیلی شدید شد زنگ بزن من بیام باهم بریم بیمارستان ساعت پنج از مطبش اومدم بیرون ساعت هشت شب دردام پشت سر هم شدن خیلی شدید داشت گریم می‌گرفت رفتیم بیمارستان ماما خودم معاینه کرد گفت هشت سانتی رفتیم اتاق زایمان آمپول فشار زد و گفت دردت که گرفت زور بده بردم سرویس کمرم رو آب داغ می‌گرفت فول شدم همینطوری کنارم بود راهنمایی میکرد کیسه آبم رو خودش پاره کرد خیلی تهوع داشتم دائم حالم بهم میخورد می‌گفت حالت رو بد نکن زور بده و اینا خلاصه ساعت هشت رفتم ساعت ده زایمان کردم بخیه هم خوردم چون یبوست داشتم اگر یبوست نداشتم خیلی راحت تر بودم من خیلی راضی بودم ماما همراه خدا خیرش بده خیلی کمکم کرد
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۱ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مامان گل پسرام مامان گل پسرام ۱ ماهگی
#زایمان طبیعی دوقلو
#پارت ششم
سرمم در جریان بود و دریغ از یه ذره درد...
دکترمم به فاصله میومد معاینه م میکرد که ببینه دهانه ی رحمم چند سانته....
و من تو این فواصل همه ی نگاهم به ساعت دیواریِ روبرو بود که ساعت از ۱۲ شب بگذره و تودلیام اردیبهشتی بشن😅
ساعت ۱۲ که شد یه مامای مهربون دیگه اومد بالا سرم و گفت مامای قبلی وقت استراحتش شده و الان من مامای شما هستم و اسمشم خانم محمدی بود،بهم گفت:مامای همراه نداری؟گفتم نه...گفت پس این حرکاتی که میگم انجام بده؛یکیش حرکت زدن با توپ بود و بعدش اسکات زدن و...
منم چون دوس داشتم طبیعی زایمان کنم؛هر حرکتی که میگفت رو انجام میدادم
طرفای ساعت ۱۲:۱۵ بود که دردام شروع شد...دردای وحشتناکی که میگرفت و ول میکرد
از درد زیاد حالت تهوع بدی داشتم...ماما رو صدا زدم و گفتم بهم ظرف تهوع بدین که یهو گلاب به روتون کل شامی که خورده بودم بالا آوردم.... برام آمپول تهوع زدن؛تهوع م خوب شد
ولی دردا امونمو بریده بودن...
دکترم اومد معاینه م کرد ک گفت الان دهانه ی رحمت ۴_۵ سانته بشه ۷_۸سانت میبریمت اتاق زایمان....
منم تو این حین هر حرکت و ورزشی که ماما بهم گفته بود انجام میدادم....
ادامه در پارت بعدی...
مامان فندق.کوچولو مامان فندق.کوچولو ۱ ماهگی
#زایمان طبیعی ۲
من ساعت یک شب بستری شدم و درد هام با آمپول فشار شروع شد( که البته سرم هست ) ... من هیچ درد زایمانی نداشتم ودهانه رحم یک سانت بود و سر بچه به خاطر بزرگ بودن درست وارد کانال زایمان نشده بود ... تا صبح همه چی خوب بود بهم چند تا قرص دادن و چون کیسه آب سالم بود درد زیادی حس نمیکردم ... ساعت ۱۲ صبح پزشکم اومد و کیسه آبم پاره کرد و بهم گفت ۱۸ ساعت دیگه معلوم میشه طبیعی یا سزارین هستی اگه توی این زمان دهانه رحم ۴ سانت شد طبیعی و اگر نه که سزارین ... یکی از ماما ها بیمارستان بهم گفت اگه دوست دارم میتونه ماما همراهم شه و من هم قبول کردم ... و از اون موقع باهام ورزش های زایمان و کار کرد ، گل مغربی برام گذاشت که تا شب از یک سانت رسیدم دو نیم سانت ... چون من هیچ دردی از خودم نداشتم و همش کار آمپول فشار بود دوز دارو بردن بالا از دوز دارو رسید به ۲۴ قطره در ساعت هر ۵ دقیقه درد کل شکممو می‌گرفت و اصلا نمیتونستم بخوابم ... با کمک ماما حدود یک ساعت از ۹ تا ۱۰ شب خوابیدم ... از ده به بعد پاشدم دوباره به ورزش کردن ... یکی از ورزش ها که خیلی خوب بود مدل دسشویی ایرانی یا اسکات زیر دوش آب گرم بود که هم درد و کم می‌کرد و هم سر بچه یکم اومده بود پایین ... دیگه صبح شده بود حدود ساعت ۵ که باز معاینه کردن و شده بودم ۴ سانت اما دیواره رحم همچنان سفت بود. معاینه توی بیمارستان خیلی با معاینه مطب فرق داشت توی مطب پزشک با آرامش و آروم اینکارو میکنه اما تو بیمارستان ماما با وحشی گری این کارو میکنه تا دیواره رحم تحریک شه
مامان دلوین خانوم مامان دلوین خانوم ۱ ماهگی
خوب میخوام تجربه زایمانم رو بعد از چند روز بزارم
داستان از روزی شروع شد، که من رفتم برای خودم ماما خصوصی بگیرم، وفتی برای بستن قرار داد ماما رفتم، ماما ازم یه صدای قلب بچه شنید که گفت برای محض اطمینان برو یه ان اس تی بده، منم چون دکترم بر حسب سونو بهم تاریخ داده بود 14 اردیبهشت و من 6 اردیبهشت برای ماما رفتم ،گفتم کووو تا تاریخ زایمانم هنوز 9 روز مونده ،حتما دستگاهش خراب بوده که موقعه خدافظی ماما گفت تاریخ زایمان بر حسب ان تی که میگیرن برای تو رو چندم زدن منم گفتم فک کنم 10 هم چون دقیق یادم نبود ،ماما گفت خوب خوبه برو ،تا اینکه رسیدم خونه تاریخ زایمان رو نگاه کردم زده بود 7 اردیبهشت ،دست و پاهام یخ کرده بود و شب قبل زایمان هم با همسرم بحث کرده بود،کمر درد و استخون درد شدید داشتم رفتم زیر دوش اب گرم و کلی گریه کردم و ورزش کردم،صبح که شد به شوهرم گفتم نمیخواد بری سرکار بیا بریم من ان اس تی برای بچه بدم و بیایم،دیگه خلاصه با شوهرم رفتیم بیمارستان 17 شهریور و نوار قلب دادم و ماما بیمارستان گفت خوبه برو خونه،داشتم برمیگشتم که از بیمارستان به شوهرم زنگ زدن که نگران نشید ولی سریع برگردید دکتر شیف نگاه کرد نوار رو گفت خودش برای محض اطمینان میخواد نوار قلب بگیره و بگید خانومتون اب زیاد بخوره،منم همون موقعه استرس شدید گرفتم که چی شده...😭