۷ پاسخ

طبیعیه... مخصوصا چون فاصله سنی بچه هاتون کمه با هم و تازه بارداری رو تجربه کردی الان دیگه میدونی تهش چیه

منم مثل ت عم دقیقا الان هیچ حسی بهش ندارم حتی ناراحتم ولی نمیتونم بگم نمیتونم حتی تو ذهنمم ردش کنم ک ناراحتم میترسم ناشکری شه چند وقتم هست تو فکرمه ک نکنه وقتی دنیا میاد دوسش نداشته باشم نمیدونم خوب میشه یا ن🥲

وای خداشاهده عینه من حتی موقع زایمان هم هیچ حسی بهش نداشتم الان کله خونمون ی طرف این ی طرف خیلی شیرینن

منم همینجوری بودم مثل شما اما الان ک ب دنیا اومده واقعا دوسش دارم

طبیعی عزیزم زود حامله شدی درست میشه

چون زود باردار شدی. ذهن و جسمت آمادگی پذیرششو نداشته.
هنوز از قبلی خوب لذت نبردی که یهو این یکیو باردار شدی.
درست میشی انشاالله. سعی کن محبتت به بچه اولت کم نشه.
گرچه مامانم میگفت من هیچوقت درست نشدم چون اونم دو تا داداشم شیر به شیر بودن میگفت اولی رو فقط میزدم چون اذیت دومی میکرده.

نه عزیزم همینکه داری اینارو میگی یعنی به فکرشی ک دهنت درگیر شده

سوال های مرتبط

مامان ‌‌‌ایلیا مامان ‌‌‌ایلیا ۱ سالگی
روی صحبتم بیشتر با ماماناییه که تازه مادر شدن، مادرایی که مثل اون روزهای خودم حس می‌کنن توی یک باتلاق گیر افتادن و قرار نیست هیچ وقت از توش دربیان و هیچ کسی نه درکشون می‌کنه نه می‌تونه کمکی بهشون بکنه، مامانایی که با وجود این که جوری عاشق نوزادشونن که تا قبل از اون عاشق کس دیگه‌ای نبودن ولی خسته‌ن و بی‌نهایت احساس تنهایی می‌کنن، می‌خوام بگم خیلی از ماها این شرایط رو تجربه کردیم، حالا بعضی‌ها کمتر بعضی‌ها بیشتر، من خودم تا سه ماه اول فقططططط نشسته بودم داشتم بچه شیر میدادم چون شیرم کم بود و دائم زیر سینه بود پسرم و واقعا حتی حموم رفتن هم برام سخت بود چه برسه به کارای خونه و آشپزی، این در شرایطی بود که بارداریم هم برنامه ریزی شده نبود و درست تو شرایطی که من درگیر دفاع ارشدم و مقاله و شروع دکترا و این مسائل بودم پیش اومد، با این که هیچ وقت ناشکری نکردم بابتش ولی خییییلی خییییلی سخت گذشت، فکر می‌کردم دنیا دیگه برام تموم شده و همه اهداف و آرزوهامو باید ببوسم بذارم کنار، ولی اگر بخوام منصف باشم هر چی جلوتر رفت بیشتر تونستم به روتین زندگی خودم قبل از به دنیا اومدن بچه نزدیک شم،
ادامه تو کامنت